eitaa logo
قصص العلماء
749 دنبال‌کننده
577 عکس
207 ویدیو
2 فایل
بیان احادیث و سبک زندگی نورانی حضرات معصومین سلام الله علیهم داستانهایی از سبک زندگی علمای شیعه خوشحال میشم اگر مطلب یا کلیپی از سیره علما در اختیارمون بذارید. ادمین کانال @Farzandkhak
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰حرف زدن حساب کتاب داره مرحوم آیت الله میرزا کاظم قاروبی تبریزی در نامه نگاری ها از به کار بردن الفاظی چون: «ارادتمند» و «مخلص » دوری می جست; زیرا در به کار بردن این الفاظ، شبهه دروغ وجود داشت. 📚منبع: سینای معرفت ،شرح حال مرحوم آیت الله میرزا کاظم قاروبی تبریزی اعلی الله مقامه(سیدحسن فاطمی) لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
🔰معلم ادب مرحوم آیت الله میرزا کاظم قاروبی تبریزی در جمعی که حتی یک نفر غیر آذری حضور داشت، به احترام او اجازه نمی داد کسی با وی ترکی سخن گوید. 📚منبع: سینای معرفت ،شرح حال مرحوم آیت الله میرزا کاظم قاروبی تبریزی اعلی الله مقامه(سیدحسن فاطمی) لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
🔰تلاش اعجاب آور علمی 🔴برای نوشتن دو کلمه، دوبار یک کتاب ده جلدی را مطالعه کردند روزی مرحوم آیت الله میرزا کاظم قاروبی تبریزی در درس، حدیثی را از وسائل الشیعه خواند که شیخ حرعاملی(مولف وسائل الشیعه) آن را از تهذیب الاحکام شیخ طوسی نقل کرده بود. استاد فرمود: من در کتاب تطبیقات الوسائل نوشتم: «لم اجده; این حدیث را در تهذیب نیافتم.» برای نوشتن این جمله، کتاب تهذیب الاحکام ده جلدی را از اول تا آخر، سطر به سطر خواندم; زیرا احتمال می دادم آن حدیث، ذیل حدیث دیگر آمده باشد. از آن جاکه احتمال دادم در بار اول از چشمم عبور کرده باشد و آن را ندیده باشم، بار دوم نیز آن را دیدم. وقتی مطمئن شدم که در تهذیب نیست نوشتم: آن را نیافتم. 📚منبع: سینای معرفت ،شرح حال مرحوم آیت الله میرزا کاظم قاروبی تبریزی اعلی الله مقامه(سیدحسن فاطمی) لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
🔰داستان پزشک شدن دکتر قریب و آینده نگری حاج شیخ عبدالکریم حائری یک وقتی, یک از فرزندانم مریض شده بود, او را آوردم تهران و به مطب دکتر قریب بردم. اطاق انتظار مطب, پر از مریض بود. منزل وی, همان جا و پیوسته به مطب بود.ایشان از اندرونی بیرون آمد, دید طلبه ای سید,بچه به بغل, در میان مراجعه کنندگان ایستاده است. تا این صحنه را دید, گفت: آقا بفرمایید داخل. در همین حین, آقایی که پیش از من آمده و آن جا ایستاده بود, گفت: آقای دکتر! من از ایشان جلوتر آمده ام. دکتر قریب در پاسخ آن آقا, که ارتشی بود و درجه بالایی داشت, گفت: (باشد. این جا منزل من است, دوست دارم این آقاسید را, اولاد زهرا(س) را, جلوتر بپذیرم و بیمارش را معاینه کنم.) وقتی وارد مطب ایشان شدم و بنا کرد به معاینه بیمار, خودم را معرفی کردم. خیلی خوشحال شد, خیلی احترام کرد و سپس خاطراتی نقل کرد, از جمله از جدّ ما, آقای شیخ عبدالکریم, سخن به میان آورد و خاطره ای بسیار جالب که در رابطه با خودش بود, از ایشان نقل کرد که بیان گر آینده نگری و روشن اندیشی حاج شیخ است: (من به جدّ شما, مرحوم حاج شیخ عبدالکریم, پس از دیداری که بسیار برای من سرنوشت ساز بود, ارادت و علاقه شدید پیدا کردم. من پس از تحصیلات مقدماتی, به مرحله ای رسیدم که می توانستم رشته ای را برای ادامه تحصیل برگزینم. بسیار بسیار علاقه داشتم طبیب شوم و در طب تخصص پیدا کنم. پدرم اصرار داشت که خیر, باید بروی قم و وارد حوزه علمیه بشوی. خیلی دوست داشت من طلبه بشوم. چون ما خانواده مذهبی بودیم و به شدت پای بند به مسائل دینی و انجام فرائض, پدرم نمی توانست بپذیرد من به فرنگ بروم. می گفت: اگر بخواهی طب بخوانی می روی فرنگ و کم کم می افتی توی کارهای خلاف شرع و… این بگومگو, در خانه و خانواده ما شدید شد. از یک طرف اصرار پدر بر این که باید درس طلبگی بخوانی و از یک سوی پافشاری من که خیر, من به طب علاقه دارم و دوست دارم در این رشته ادامه تحصیل بدهم. وقتی که به بن بست رسیدیم, من به ایشان پیشنهاد دادم: آیا می پذیرید برویم پیش آقا شیخ عبدالکریم, هرچه ایشان فرمود, همان را انجام بدهیم. من تسلیم نظر ایشان می شوم. اگر فرمود: باید بیایی حوزه درس بخوانی, من حاضرم و اگر فرمود: درس طب بخوان, شما حاضر بشوید و اجازه بدهید من درس طب بخوانم. ایشان پذیرفت. من با این که این پیشنهاد را دادم, ولی یک درصد هم احتمال نمی دادم, آقا با خواست و آرزوی من, هماهنگی داشته باشد و بفرماید که من طب بخوانم. با این حال, مأیوسانه, با پدرم آمدیم قم, رفتیم منزل آقا. به محض این که نشستیم, پدرم رو کرد به آقا و گفت: آقا! من دوست دارم, علاقه مند هستم, این بچه من بیاید قم خدمت شما, و درس طلبگی بخواند; ولی خودش اصرار دارد و مایل است که درس طب بخواند, چون به توافق نرسیدیم, قضیه به این جا ختم شد که بیاییم محضر شما, هرچه شما بفرمایید عمل کنیم. تا صحبت پدرم تمام شد, یک مرتبه آقا بلند شد و آمد مرا بوسید, رو کرد به پدرم و فرمود: (نه تنها جایز, بلکه واجب است که ایشان طب بخواند. خدا, به اندازه کافی طلبه رسانده و اکنون یک سری متقاضی داریم, جواب کرده و نپذیرفته ایم.) من از این فرمایش آقا, بسیار خوشحال شدم و با یک دنیا شور و شوق, محضر ایشان را ترک کردیم. و اکنون هرچه خدمت می کنم, ثواب آن را به روح بلند آقا تقدیم می کنم.) 📚منبع: مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی محقق داماد مجله حوزه شماره125 لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
🔰چرا نباید جنس و لباس خارجی استفاده کنیم 🔴جهاد تبیین حاج آقا مهدی حائری فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری , محتشم(با شکوه) زندگی می کرد و می گفت: من از اول, همین روحیه را داشتم, با برادرم(حاج آقا مرتضی) فرق می کردم. پدرم یک بار مرا با حاج آقا مرتضی فرستاد تا برای من لباس بخرد. وقتی آمدیم بازار, لباسی را که من برای خودم انتخاب کردم, گران قیمت و خارجی بود. حاج آقا مرتضی گفت: نه, بابا اجازه نمی دهد شما چنین لباسی را به تن کنی و من هم نمی خرم. من هم قهر کردم و آمدم منزل. پدرم از جریان باخبر شد و آمد پیش من, به طور جداگانه, آرام آرام با من صحبت کرد. گفت: این که می گویم: نباید لباس خارجی بپوشید, به خاطر این است که پول ما به جیب کارگران خودمان برود. آن چه را آنان بافته اند, بپوشیم, نه آن چه را خارجیها بافته اند. آیا تو دوست نداری لباسی که می پوشی, کار دست کارگران خودمان باشد. اگر ما از لباسها و پارچه های وطنی استفاده نکنیم, کارگران کشور خودمان بیکار می شوند. جوری با من صحبت کرد که قانع شدم... 📚منبع: مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی محقق داماد مجله حوزه شماره125 لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
🏴درگذشت جمعی از هموطنان زحمتکش و گرانقدر در معدن طبس را تسلیت عرض می‌نماییم. ▪️دست کارگر، بوسه گاه پیامبر صلی الله علیه و آله إنّ رسول الله صلي الله عليه و آله لما اقبل من غزوة تبوک، استقبله سعد الانصاري، فصافحه النّبي صلي الله عليه و آله ثم قال له: ما هذا الذي اکنب يديک؟ قال: يا رسول الله، اضرب بالمر و المسحاة، فانفقه علي عيالي. فقبّل يده رسول الله صلي الله عليه و آله و قال: هذه يد لا تمسّها النّار؛ زماني که رسول اکرم صلي الله عليه و آله از جنگ تبوک برگشت، سعد انصاري به استقبال آمد. حضرت با او مصافحه کرد و دست سعد را زبر و خشن ديد. فرمود: چه صدمه و آسيبي به دستت رسيده است؟ عرض کرد: يا رسول الله، من با طناب و بيل کار مي‌کنم و درآمدم را خرج معاش خانواده‌ام مي‌نمايم. رسول اکرم دست او را بوسيد و فرمود: اين دستي است که آتش با آن تماس پيدا نمي‌کند. 📚( اسد الغابة، ج ۲، ص ۲۶۹) لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
🔰چرا مسلمانها بی عرضه اند؟ ✍️امام خمینی رحمه الله علیه: ننگ نيست بر كشورهاى اسلامى بر حكومتهاى كشورهاى اسلامى كه اسرائيل بيايد و فلسطينى ‏ها را آن طور كند؟ در لبنان آن جنايت‏ها را بكند و يك ميليارد جمعيت مسلمين بنشينند تماشاچى باشند؟ از چى مى ‏ترسند اينها؟ چرا بايد اين قدر بى ‏عرضه باشند؟ شريان حيات شرق و غرب در دست اينهاست، نفت شريان حيات اينهاست. اگر ده روز نفت را به روى آنها ببندند خاضع مى ‏شوند آنها. 📚منبع: صحيفه امام، ج‏18، ص: 54 لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
🔴حرف حساب 📸حد فعالیت در فضای مجازی لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
🚩ای سید مقاومت ✍️در این غوغای آخرالزمان وقتی دو زعیم عالیقدر شیعه در پیام های خود از شما و راه شما تمجید و تعریف کرده اند، دیگر جایی برای تردید باقی نمی ماند که صراط مستقیم همان صراطی است که شما پیموده اید. لینک کانال قصص العلماء @ghesasolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سیدحسن نصرالله: حزب الله نماد تجسم عینی تفکر سیاسی آیت الله مصباح در منطقه است. لینک کانال قصص العلما https://eitaa.com/ghesasolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلوی آتش را گرفته بود... نقل خاطره ای از آیت الله بهاء الدینی رضوان الله علیه لینک کانال قصص العلما https://eitaa.com/ghesasolama