⛔ورود ممنوع های الهی⛔
✍ قرآن کریم میفرماید: نه تنها به «حَرام» نزدیک نشوید، بلکه به «حَریم» هم نزدیک نشوید.👇
تِلْكَ حُدُودُ اللهِ، فَلَا تَقْرَبُوهَا. (بقره/۱۸۷)
👈 این حدود خداست، به «حدود خدا» نزدیک نشوید.
⁉️ «حَرام» چیه؟
⁉️ حریم چیه؟
☝️ ما یک «حَرام» داریم، و یک «غیر حَرام»،
خط وسطِ این دو تا، و در واقع مرزِ بین این دو تا میشه👈 «حریم».
↙ مثلاً:
👀 نگاه به صورتِ خانمِ نامحرمی که آرایش نکرده💄، اگر بدون قصدِ لذّت باشه، اشکال نداره.
حالا،
⁉️ آیا معناش اینه که ما هم شروع کنیم خیلی راحت، به صورتِ زنهای بدون آرایش تو خیابون نگاه کنیم؟!👀
و بعد هم خیلی شیک و مجلسی بگیم: به قصد لذّت نبود.😁😊
↙ یا مثلاً:
📱 چت کردن و سوال پرسیدن از نامحرم، در حدّ ضرورت، در فضای مجازی و ایتا، اگر بدون قصدِ لذّت باشه، اشکال نداره.
حالا،
⁉️ آیا معناش اینه که ما هم شروع کنیم خیلی راحت، صبح تا شب با نامحرم تو شبکه ها چت کنیم؟📱
و بعد هم خیلی شیک و مجلسی بگیم: به قصد لذّت نبود.😁😊
👈 خیر. اینطوری داریم سر خودمون رو کلاه میذاریم.❌
🔔 «حدود الله» همون احکام شرعی هستند که در رسالههای مراجع تقلید به عنوان احکام شرعی بیان شدند.
↙ به عبارت دیگه:
⚠⚠... در بین کارهایی که انسان میتونه انجام بده، یک سری مناطق ممنوعهای وجود داره، که ورود در اونها فوقالعاده خطرناکه.
🚫 خداوند متعال، با قوانین و احکامِ شرعی، این مناطق رو مشخص کرده، و با نصبِ علائمِ هشدار دهنده انسان رو از ورود به این مناطق منع کرده⚠. این مناطق میشن مناطقِ حرام.⛔️
📛 بنابراین، کسی که معصیت کرد، و به این قوانین بیاعتنایی کرد، در واقع با تجاوز از حد و مرز الهی، خودش رو به هلاکت انداخته و بدبخت کرده.
⛔️ در این آیه، حتّی از نزدیک شدن به این مرزهای حرام هم نهی شده، یعنی کارهای مکروه. کارهایی که ممکنه زمینه رو برای انجام حرام فراهم کنه.
✖️تِلْکَ حُدُودُ اللهِ، فَلا تَقْرَبُوها✖️
🔊... به حدود الهی نزدیک نشوید.
❌ چون نزدیکی به این مرزها، انسان رو به لبهی پرتگاه میبره.
✂️ گاهی یک نگاهِ مکروه،
✂️یا یک حرفِ مکروه،
✂️ یا یک جملهی مکروه،
✂️یا یک چت کردن مکروه،
یا...
🔍 و خلاصه انجامِ یک کار مکروهی که اشکال شرعی ندارد و حرام هم نیست...
👈 زمینه را برای انجام کارهای حرامِ بعدی فراهم میکند.
⚠️از مواردِ مکروه و شبههناک، جداً پرهیز کنیم.⚠️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نشر دهید👆
✨﷽✨
#دوستدختر_و_دوستپسر_درقرآن🙊‼️
💠آیا در قرآن و روایات چیزی در مورد دوست دختر و دوست پسر آمده است؟
♥️{ و لا متخذی أخدان }
👈ترجمه: مردان نباید زنان نامحرم را به
عنوان دوست و معشوقه پنهانی بگیرند"
📚(سوره مائده آیه 5)
♥️{ و لا متخذات اخدان }
👈ترجمه: "زنان نباید مردان نامحرم را
به عنوان دوست پنهانی خود بگیرند"
📚(سوره نساء آیه 25)
♥️{ولاتقربوا الفواحشماظهرمنهاومابطن}
👈ترجمه: "به زشتیها و گناهان نزدیک
نشوید، چه آشکار باشد و چه پنهان"
📚(سوره انعام آیه 151)
✨امام صادق(ع)در تفسیر این آیه فرمودند:
{ما ظهر هو الزنا و ما بطن هو المحالة}
👈"منظور از گناه آشکار، زنا، و مراد از
گناه پنهان، گرفتن معشوقه نامشروع و
روابط پنهانی با اوست"
📚 تفسیرنورالثقلین جلد1
╲ http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
🔸 خوب است انسان در هر کار خیری که پیش میآید و میتواند آن را انجام دهد، فرصت را مغتنم بشمارد و خود را از آن محروم ننماید ...
🔸زیرا فردای قیامت به هر یک از آنها شدیداً محتاج خواهیم شد.
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۶۳
☑️ر کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله بهجت قدس سره
12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴پاسخ دکتر غلامی به ادعای مهدی نصیری در مورد حجاب
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
🔴نظر رهبرمعظم انقلاب در مورد حجاب اجباری
♦️آنچه بنده را حسّاس میکند، این است که ناگهان شما میبینید از دهان یک گروهی از افرادی که جزو خواص محسوب میشوند، مسئله «حجاب اجباری» مطرح می شود؛ معنایش این است که یک عدّه ای نادانسته همان خطّی را دنبال می کنند که دشمن با آن همه خرج نتوانسته است آن خط را در کشور به نتیجه برساند.
♦️در بین اینها روزنامهنگار هست، در بین اینها روشنفکرنما هست، در بین اینها آخوند و معمّم هست. [می گویند] «امام که فرمودند باید زنها با حجاب باشند، همه زنها را نگفتند»! حرف بیخود! ما بودیم آنوقت، ما خبر داریم؛ چطور این جور است؟
♦️امام در مقابل یک منکر واضحی که بهوسیلهی پهلوی و دنبالههای پهلوی در کشور به وجود آمده بود، مثل کوه ایستاد، گفت باید حجاب وجود داشته باشد.
♦️آن کاری که در ملأ انجام می گیرد، در خیابان انجام میگیرد، یک کار عمومی است، یک کار اجتماعی است، یک تعلیم عمومی است؛ این ، برای حکومتی که به نام اسلام بر سرِ کار آمده است تکلیف ایجاد می کند. حرام کوچک و بزرگ ندارد؛ آنچه حرام شرعی است نبایستی بهصورت آشکار در کشور انجام بگیرد.۱۳۹۶/۱۲/۱
💐🌱🌺💐🌱🌺🌱🌺
🗓 یکشنبه ٣٠ شهریور ماه ١٣٩٩
🔻 گزیدهای از کتاب #نردبان_سعادت، تلخیص و تحریر کتاب #معراجالسعادة علامه ملا احمد نراقی را در روزهای یکشنبه دنبال کنید:
لقمان حکیم به فرزند خود گفت: ای پسر، دنیا را به آخرت بفروش تا از هر دو بهره ببری و آخرت را به دنیا مفروش که از هر دو بازمانی.
📚 نردبان سعادت، ص 232
(تلخیص و تحریر کتاب معراجالسعادة)
🔻مناسبتها:
🔹 شهادت جناب زید، فرزند امام سجاد علیهالسلام در کوفه؛ ١٢١ق.
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
🔴امام خامنهای فردا سخنرانی خواهند داشت
♦️رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت هفته دفاع مقدس فردا سخنرانی خواهند کرد
♦️اين مراسم به طور زنده از سيما پخش میشود.
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
13930228_8807_128k1.mp3
2.14M
👆👆
❇️ دعای تثبیت در دین و توصیه به خواندن آن درآخرالزمان
⭕️ دعایی که آیتالله بهجت خواندن آن را توصیه کردند.
💠 «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، 💠
🔸 «یا الله! یا رحمان! یا رحیم! ای تغییر دهنده قلب ها! قلب مرا بر دینت ثابت و استوار کن» 🔸
🏴 #اربعین ❣️ #ما_ملت_امام_حسینیم
#ماه_صفر #نکته_های_طلایی
🌻 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
3⃣ با تقدیم هر #صوت این کانال به آشنایان، زمینه ساز ظهور باشیم.
📘 زندگی برای دیگران
چقدر این متن کوچک , زیبا و بزرگ است :
هیچ دقت کرده اید؟
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ.
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.
ﮔﻞ ، ﻋﻄﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﺳﺖ.
پس گذشت وفداکاری قانون طبیعت است
بی قانونی کنی از انرژی مثبت اطرافت
محروم خواهي شد...🍃🌸
@MER30TV 👈💯
روایتی زیبا از فال حافظ به نقل از مرحوم دکتر «عبدالحسین زرین کوب» :
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی.
نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشهای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم میگشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمیخواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد:
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟
گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همینطور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش میکردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟
پیرمردی روستایی با چهرهای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار. میگفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را میخواند.
پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سوالی داشتم. گفتم: بفرما.
پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد. گفت: ولی من اعتقاد ندارم.
پرسیدم: من چه کاری میتوانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی بر میآید؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت میبردم)
گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من میکشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاید، حتماً، چرا که نه؟
گفت: یک فال برایم بگیرید. گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما.
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید. فاتحهای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمیخواهم، میخواهم ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه میگوید؟ برای لحظهای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ، عاشورا! اگر جواب نداد چه؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چه میشود؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چه شد استاد؟ گفتم: هیچ، الان، در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحهای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحهای را باز کردم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برونآی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین علیهالسلام و وقایع روز و شب یازدهم محرم نباشد، پس چه میتواند باشد؟
سالها خود را حافظ پژوه میدانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده.
بیت اولش را خواندم، از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه با من کرد و از حفظ با من همخوانی میکرد و گریه میکرد. طوری که چهار ستون بدنش میلرزید، انگار داشتم روضه میخواندم و او هم پای روضه من بود.
متوجه شدم عدهای دارند ما را تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر میدانستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت. میخواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد. معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد.
گریه امانش نمیداد. آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضهای به قول خودشان گریه نکرده بودند. پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید.
#میرزای_شیرازی_اول_
✨آیت الله شیخ عبدالنبی نوری می گوید:
در ایام تحصیل ۱۲۰تومان مقروض بودم و به شدت گرفتار. بعد از نمازی به امام زمان(عج) متوسل شدم و سپس به خواب رفتم در عالم خواب پیامبر را درخواب دیدم که با عمامه سبزی نشستهاند تا من وارد شدم فرمودند: شیخ عبدالنبی: ۱۲۰تومن توی ان صندوق است بردار و قرض هایت را بپرداز. از خواب بیدار شدم کسی در زد در را گشودم دیدم کسی از جانب میرزای شیرازی آمده و مرا به خانه ایشان دعوت میکند به محضرش شتافتم دیدم همان گونه که پیامبر خدا را درخواب دیدم میرزای شیرازی همانگونه نشسته است تا وارد شدم فرمود :شیخ عبدالنبی در آن صندوق ۱۲۰ تومان هست بردار و قرض هایت را بپرداز. من شگفت زده شدم خواستم خوابم را بگویم. فرمود: لازم نیست. گویی ازخواب من باخبر بود.✨
https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d