فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعوا بر سر باحجاب و بی حجاب نیست!!
همه دعواها بر سر جمهوری اسلامی نیست!؟
آمریکا با چی تو ایران مخالفه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 خاطره آهنگران از دفاع مقدس و شوخی جالب رهبر انقلاب با او😁
پایگاه بسیج سردار شهید مهرداد آیسک برگزار می کند :
🇮🇷 پویش مجازی رفیق شهیدم 🇮🇷
♦️ویژه دانش آموزان دختر و پسر♦️
🔷️نحوه برگزاری: برای شرکت در این پویش می بایست از دانش آموزان با لباس فرم مدرسه و با در دست داشتن تصویر رفیق شهید خود عکسی را تهیه و برای آیدی زیر در پیامرسان ایتا ارسال نمایید.
🔷️به چهارده نفر از شرکت کنندگان به قید قرعه جوایزی اهدا خواهد شد.
♦️آخرین مهلت ارسال تصاویر : ۷ مهر ماه ۱۴۰۲
♦️کسب اطلاعات بیشتر و ارسال تصاویر :
@basij_mehrdad
معاونت فضای مجازی حوزه مقاومت بسیج سیدالشهدا علیهالسلام بخش آیسک
「🪴✨」
-میگفت..
رفقامراقبِاونامامزمانِگوشه
قلبتونباشید،نزاریدیادشخاکبخوره!
هرشبویهخلوتیباآقاداشتهباشیم؛
یهعرضِارادتی،یهدردودلی..(:
هیچچیزیارزشِاینوندارهکهجایآقارو
توقلبامونبگیره،
کههرچیشیعهمیکشهازفراموشیِ
وجودامامزمانشه!❤️
#تلنگرانہ
#اللهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵ دقیقه روایتگری دختر شهید لویمی از شهدای رژه اهواز، درباره شکنجههای وحشتناک آمریکاییها بر پدر او و شهید نادر مهدوی😔😔
✍ #خاطره_ای_از_شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🌷۱۵ سال است که #نماز_صبحم قضا نشده است!
به او گفتم، «سید وصیتی نداری، #نمازی، #روزهای؟» گفت، «من حتی یک روز نماز و روزه قضا ندارم. خیالم راحت است، مادرم ما را از کودکی اهل نماز و روزه تربیت کرد.»
یک بار حرف بسیار عجیبی زد که هنوز هم باورش برای ما مشکل است. سید گفت، «محمدرضا من ۱۵ سال است که نماز صبحم قضا نشده است!» در ذهنم حساب کردم، سید ۲۹ سالش بود. یعنی هیچ نماز قضایی نداشت؟! برایم عجیب بود. این حرف عجیب سید در مورد #نمازصبح، بارها من را به فکر فرو برد.
ما هرشب ساعتها برای تماشای فیلم، سریال، فوتبال و … مقابل تلویزیون مینشینیم، حتی گاهی تا دیروقت در #هیئتها میمانیم بیآنکه به قضا شدن نماز صبح خودمان توجه داشته باشیم، بعد ادعای پیروی از #راه و #رسم_شهدا هم داریم!🌷
❤️ #کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد_است❤️
حاج حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی.
#شهید_حاج_حسین_خرازی