eitaa logo
دختر باید خانوم باشد
10.1هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
98 فایل
مداحی رمان شعر داستان کلیپ حجاب عفاف تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3 " نشر مطالب صدقه جاریه است "
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرود| به علی، به اولاد علی کربلایی سید رضا نریمانی به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇 @madahi313
1001 fazilat.pdf
7.97M
📚 کتاب عنوان: ۱۰۰۱ فضیلت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام در کتب اهل‌سنت برای دریافت محتوای غدیر به کانال زیر بپیوندید 👇 @girl_313 @girl_313
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیزده ماده غذایی که هر چقدر بخورید چاق نمیشوید 🔸این لیست از غذاهای کم کالری را به افرادی که خواهان لاغری هستند، توصیه می‌کنیم که می‌توانند در طول روز به میزان زیاد بخورند بدون اینکه نگران چاقی باشند
🌷🌷🌷🌷🌷 💠روبوسی💠 عید و بدرقه و زیارت برایش فرقی نداشت. هر وقت می‌خواستیم روبوسی کنیم فقط پیشانی‌مان را می‌بوسید. نه فقط من، با خاله‌ها و عمه‌ها هم همین طور بود. گفتم: «ما که مَحرَمیم چرا درست روبوسی نمی‌کنی؟» با همان حُجب و حیای همیشگی‌اش گفت: «آخه خواهرِ من! دلیلی نداره صورت زن‌ها رو ببوسم، فقط صورت مادر رو می‌بوسم. می‌ترسم در غیر این صورت به گناه بیفتم». شهید شعبان قاضی‌پور 📚آرشیو مؤسسه فرهنـگی مطاف عشق 🌺رسول خدا (صلی الله علیه و آله) : هر گاه یکی از محارم خود را که به بلوغ جنـسی رسـیده، ببوسد؛ بین دو چشم و سر او را ببوسد و از بوسیدن گونه و دهان خودداری کند. 📚مستدرك ‏الوسايـل، ج9، ص 7 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 مولودی بسیار جذاب و دیدنی برای عید غدیر توسط نزارالقطری به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇 @madahi313
📸 سیاست امروز سیاست اندلسی کردن ایران است @girl_313
*═✧❁﷽❁✧═* به هر طریقی بود ... بالاخره برنامه معرفی تموم شد ... منم که از ساعت🕰 2 بیدار بودم ... تکیه دادم به پشتی صندلی و چشم هام رو بستم ... هنوز چشم هام گرم نشده بود ... که یه سی دی 💽ضرب دار و بکوب گذاشتن ... صداش رو چنان بلند کردن که حس می کردم مغزم داره جزغاله میشه ... و کمتر از ده دقیقه بعد یکی از پسرها داد🗣 زد ... - بابا یکی بیاد وسط ... این طوری حال نمیده ... و چند تا از دختر، پسرها اومدن وسط ... دوباره چشم ها رو بستم ... اما این بار، نه برای خوابیدن ... حالم اصلا خوب نبود😖 ... وسط اون موسیقی بلند ... وسط سر و صدای اونها ... بغض راه گلوم رو گرفته بود ... و درگیری و معرکه ای که قبل از سوار شدن به اتوبوس🚎 توی وجودم بود ... با شدت چند برابر به سراغم برگشته بود ... - خدایا ... من رو کجا فرستادی؟ ... داره قلبم میاد❤️‍🔥 توی دهنم... کمکم کن ... من ... تک و تنها ... در حالی که حتی نمی دونم باید چی کار کنم؟ ... چی بگم؟ ... چه طوری بگم؟ ... اصلا ... تو، من رو فرستادی اینجا؟ ... چشم های خیس و داغم بسته بود ... که یهو حس کردم آتش ♨️گداخته ای به بازوم نزدیک شد ... فلز داغی که از شدت حرارت، داشت ذوب می شد ... از جا پریدم و ناخودآگاه خودم رو کشیدم کنار ... دستش روی هوا موند ... مات و مبهوت زل زد🙄بهم ... - جذام که ندارم این طوری ترسیدی بهت دست بزنم ... صدات کردم نشنیدی😕 ... می خواستم بگم تخمه بردار ... پلاستیک رو رد کن بره جلو ... اون حس به حدی زنده و حقیقی بود ... که وحشت، رو با تمام سلول های وجودم حس کردم ... و قلبم 💔با چنان سرعتی می زد که ... حس می کردم با چند ضرب دیگه، از هم می پاشه .. خیلی بهش برخورده بود ... از هیچ چیز خبر نداشت ... و حالت و رفتارم براش ... خیلی غریبه و غیرقابل درک بود .. پلاستیک رو گرفتم ... خیلی آروم ... با سر تشکر کردم ... و بدون اینکه چیزی بردارم ... دادم صندلی جلو ... تا اون لحظه ... هرگز چنین آتش🔥 و گرمایی رو حس نکرده بودم ... مثل آتش گداخته ای ... که انگار، خودش هم از درون می سوخت و شعله می کشید ... آروم دستم رو آوردم بالا و روی بازوم کشیدم ... هر چند هنوز وحشت عمیق اون لحظه توی وجودم بود ... اما ته قلبم گرم شد ... مطمئن شدم ... خدا حواسش بهم هست ... و به هر دلیل و حکمتی ... خودش، من رو اینجا فرستاده ... با وجود اینکه اصلا نمی تونستم بفهمم چرا باید اونجا می رفتم🤔 ... قلبم آرام تر شده بود ... هر چند ... هنوز بین زمین و آسمان بودم ... و شیطان😈 هم ... حتی یک لحظه، دست از سرم برنمی داشت ... ـ الهی ... توکلت علیک ... خودم رو به خودت سپردم ... اتوبوس ایستاد ... خسته و خواب آلود ... با سری که حقیقتا داشت از درد🤕 می ترکید ... از پله ها رفتم پایین ... چند قدم رفتم جلو و از جمع فاصله گرفتم ... هوای تازه، حالم رو جا آورد و کمی بهتر کرد ... همه دور هم جمع شدن و حرکت، آغاز شد ... سعید یکم همراه من اومد ... و رفت 🚶‍♂سمت دوست های جدیدش ... چند لحظه به رفتارها و حالت هاشون نگاه کردم... هر چی بودن ولی از رفقای قبلیش خیلی بهتر بودن ... دخترها وسط گروه و عقب تر از بقیه راه می رفتن ... یه عده هم دور و برشون ... با سر و صدا و خنده های بلند😂 ... سعید رو هم که کاری از دستم برنمی اومد ... که به خاطرش عقب گروه حرکت کنم ... منتظر نشدم و قدم هام رو سریع تر کردم ... رفتم جلو ... من ... فرهاد ... با 3 تا دیگه از پسرها ... و آقایی که همه دکترا داشت و دکتر صداش می کردن ... جلوتر از همه حرکت می کردیم ... اونقدر فاصله گرفته بودیم که صدای خنده ها و شوخی هاشون ... کمتر به گوش👂 می رسید .. فرهاد با حالت خاصی زد روی شونه ام . ـ ای ول ... چه تند و تیز هم هستی ... مطمئنی بار اولته میای کوه⛰؟ ... ولی انصافا چه خواب سنگینی هم داری ... توی اون سر و صدا چطور خوابیدی؟ ... و سر حرف زدن رو باز کرد ... چند دقیقه بعد از ما جدا شد و برگشت عقب تر ... سراغ بقیه گروه ... و ما 4 نفر رو سپرد دست دکتر ... جزو قدیمی ترین اعضای گروه شون بود ... با همه وجود دلم می خواست جدا بشم ... و توی اون طبیعت سرسبز و فوق العاده گم بشم ... هوا عالی بود ... و از درون حس زنده شدن بهم می داد ... به نیمچه آبشاری که فرهاد گفته بود رسیدیم ... آب با ارتفاع کم ... سه بار فرو می ریخت ... و پایین آبشار سوم ... حالت حوضچه مانندی داشت ... و از اونجا مجدد روی زمین جاری می شد ... آب💦 زلال و خنکی ... که سنگ های کف حوضچه به وضوح دیده می شد ... منظره فوق العاده ای بود ... محو اون منظره و خلقت بی نظیر خدا بودم ... که دکتر اومد سمتم ... ـ شنا بلدی؟ .. سرم رو آوردم بالا و با تعجب بهش نگاه😳 کردم ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
📸 شهیده ای دیگر برای حجاب در شهر قم 🔻ماموررضاخان، چنان به پهلوی بانوی قمی سکینه بانو لگد میزند و حجابش رو برمیدارد که فردای آنروز با درد از دنیا رفته و به شهادت میرسد .(۱) مامور پهلوی ادعا داشته قطعاً تا یک ماه دیگه به و خاتمه می‌دهیم!(۲) به این نکته ای که میگویم دقت فرمایید که بخشی از تاریخ غرور آفرین ایرانیان متدین و نجیب است .همان دستی که توانست زن غربی را عریان کند و به فساد بکشاند، همان دست اراده کرده بود با خانواده و زن ایرانی هم همینکار را بکند،اما هر چقدر که توانست در غرب گناه را عادی سازی کند و مردم را به مرحله بی تفاوتی به تمام فواحش در جامعه برساند برعکس نتوانست فساد و گناه و بی حجابی را در عادی سازی کند و این هم به همت علما و مردم متدین بوده است.اما دشمن از اجرای طرح خود خسته نشده است و با طراحی جنگ های مختلف به دنبال پیاده سازی طرح خود است که باز هم مقاومت ودرایت و جهاد تبیین ما را می‌خواهد. منابع: ۱_خشونت و فرهنگ؛ اسناد محرمانه کشف حجاب (سازمان اسناد ملی ایران) ۲_همان 🗣 عالیه سادات @girl_313