eitaa logo
گیومه «....»
579 دنبال‌کننده
116 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بسم الله 🌿 یک راهِ سومی میانِ حرف‌زدن و سکوت‌کردن وجود دارد که آن هم چیزی نیست جز نوشتن. @akalayee ✍️ یازهرا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
______________________ دیروز رفته بودم بازارچه‌ٔ نصر، فروشنده‌ها محصولاتشان را آورده بودند برای فروش و بخشی از سودشان را اهدا می‌کردند به جبهه مقاومت. از آنچه دیدم و شنیدم، چیزکی نوشتم و عکس‌هایی گرفتم که شاید دیدنشان خالی از لطف نباشد👇
🌱 با عشق از کارهایشان حرف می‌زنند، از چشم‌های حاج‌قاسم که به قول خودشان با تکنیک مدادرنگی و آب‌رنگ کشیده شده تا نشانگرهای ملیحِ دخترانه. هنرشان را گذاشته‌اند وسط، برای جبهه‌ٔ مقاومت. سرنوشت مقاومت برایشان مهم است و این را با افتخار می‌گویند. بعد از هم‌کلامی با این زنان جوان هنرمند، یاد این حرف سید مرتضی آوینی افتادم که: هنرمند باید اهل درد باشد و این درد نه تنها سرچشمه زیبایی و صفای هنری بلکه معیار انسانیت است... @giyume69
🌱 باردار است. تا بدنیا آمدن محمد هادی‌اش چیزی نمانده. همیشه عروسک‌هایش را توی فضای مجازی می‌فروخته اما حالا خودش آمده نشسته توی بازارچه‌ٔ نصر چون اینبار فرق می‌کند، هر عروسکی که به دست یک بچه‌ می‌دهد، تهدیدی است برای اسراییل و یاوری برای جبهه مقاومت. @giyume69
🌱 حاج خانم صدایش می‌کنم. بین غرفه‌دار‌ها از بقیه جا افتاده‌تر است. می‌گوید چند وقتی هست که با دخترش یک کار و کاسبی راه انداخته‌اند و همین که تبلیغات این بازارچه را دیده، اجناسشان را آورده‌اند تا کاری کرده باشند برای جبهه مقاومت. می‌پرسم: حاج خانوم چقدر از سودتون رو به جبهه مقاومت اهدا می‌کنین؟ بی معطلی می‌گوید: تمومش رو. چندبار تاکید می‌کند که برای لبیک به حرف رهبری هر کاری که از دستش بر بیاید انجام می‌دهد. این‌ها همان مادرانی هستند که فرقی نمی‌کند کجای دنیا باشند در هرحال جریان مقاومت را زنده نگه می‌دارند... @giyume69
ادامه دارد...
🌱 دانشجوی پزشکی است. می‌نشینم کنارش و از بافتنی‌هایش برایم می‌گوید. دخترها معمولا این هنر‌ها را از مادرشان یاد می‌گیرند. لبخند از لبش نمی‌افتد. نگاه می‌کند توی چشم‌هایم: باعشق می‌بافمشون، خیلی دوسشون دارم. از شنل بافتنی روی میز خوشم می‌آید، دستی می‌کشم روی بافت‌های زیبای شنل. با لبخند مداومش می‌گوید: این کارِ مامانمه برای هر رجش یه صلوات فرستاده و بافته. و باز هم من به این فکر می‌کنم که این خانم دکترِ جوان، اینجا بودنش و این چنین دل به دلِ مقاومت دادنش را هم از مادرش یاد گرفته. @giyume69
🌱 اسمش را که می‌پرسم می‌فهمم سادات است. آرامش و مهربانی‌اش این را توی ذهنم تداعی می‌کند که چقدر سیده بودن بهش می‌آید. توی غرفه‌اش هرچه نماد مقاومت باشد دیده می‌شود از چفیه فلسطینی تا دست‌نوشته‌هایی برای زنان مقاومت. مادر سه تا فرزند است و حالا آمده اینجا تا برای فرزندان مقاومت مادری کند با همین شمع‌های زیبای کارِ دست خودش. @giyume69
🌱 چفیه پوشیده بود. وقتی رفتم سمتش چادرش را کشید جلو و ماسکش را داد پایین تا لبخندش را ببینم. پرسیدم: اینا مال خودتونه؟ لبخندش عمیق‌تر شد: نه والا، مال همسایه‌هامونه که باغ دارن، رفتم در خونه‌‌هاشون گفتم که یه همچین بازارچه‌ای هست اونا هم اینارو دادن بیارم اینجا تا یه کمکی کرده باشن، این ترشی‌ها رو هم خانمای همسایه درست کردن فرستادن.» بعد از حرف‌هایش به این فکر می‌کنم یک زن که به قول خودش تا حالا تجربه فروشندگی نداشته چطور می‌شود نخ تسبیح یک کارِ همدلانه توی محله و همه را می‌کشاند پای سفره‌ٔ پربرکت جهاد. کمی که حرف می‌زنیم متوجه می‌شوم یک نیم‌ست طلا از پدر و مادرش هدیه گرفته که آن را هم اهدا کرده برای مقاومت. @giyume69
🌱 روسری‌ها را یک نفر که قلبش برای مقاومت می‌تپید به دستشان رسانده و گفته بفروشید برای مقاومت، همه‌ش برای مقاومت. و آن‌ها که تاحالا فروشندگی را تجربه نکرده‌اند دست به دست هم دادند، نوبت به نوبت پشت این میز ایستادند تا شب، تا آنجایی که تقریبا میز خالی از روسری شد. آنها که می‌گویم یعنی زینب و فاطمه و راضیه و ... هر کدام‌‌شان مادر چند فرزند هستند و قلبشان برای فرزندان مقاومت می‌تپد. راضیه با وجود محمد‌حسین که هنوز از آب‌ و گِل نوزادی در نیامده کالباس خانگی درست کرد و گذاشت کنار روسری‌ها، می‌خواست از خودش برای مقاومت مایه بگذارد. یقین داشتند که خریدار خدا بود و بس‌‌‌... @giyume69