🌸بـــسمالله🌸
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب
#سید_علی_خامنه_ای
#مادر
#تولد
#مادر
🔆 بانو خدیجه میردامادی، در سال ١٢٩٣ هـ.ش در نجف اشرف به دنیا آمد. پدر او را بسیار گرامی میداشت و از لحاظ تربیتی و علمی توجه ویژهای به او داشت.
💍وی که به همراه پدر به مشهد مهاجرت کرده بود، در ٢٠ سالگی به عقد سید جواد خامنهای در آمد.
✨از این وصلت مبارک، چهار پسر و یک دختر پا به عرصه وجود گذاشتند؛ بترتیب تولد: سید محمد، سید علی، بدرالسادات(رباب)، سیدهادی و سید محمدحسن.
#تولد
آیت الله سید علی خامنهای، چهارشنبه ٢٩ فروردین ١٣١٨ (برابر با ٢٨ صفر ١٣۵٨ هـ.ق) در مشهد مقدس به دنیا آمد.
در خانهای محقر، در حوالی بازار سرشور، کوچه حوض نصرت الملک. او در خانهای به دنیا آمد که پدر و مادر، سه خواهر بزرگ از همسر نخست سیدجواد و سیدمحمد را در تک اتاق پایین جا داده بود. #سید_علی_آقا؛ آمار جمعیت این خانه کوچک را به هفت رساند.😇
⚜ گفتمان ولایت 🌱
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️
💠 نرمافزار بله:
https://ble.im/goftemanevelayat
💠 نرمافزار ایتا:
https://eitaa.com/goftemanevelayat
💠 نرمافزار سروش:
https://sapp.ir/goftemanevelayat
⚫️بسمالله⚫️
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب
#سید_علی_خامنه_ای
#مادر
🔰تربیت در دامان پرمهرِ مادری با فضل و کمالات
🌳 بانو خدیجه میردامادی که زبان عربی و فارسی را به موازات هم آموخته بود، رفته رفته با زبان ترکی نیز آشنا شد. اندوخته علمی بانو خدیجه با #مطالعات_در_تفاسیر_قرآن و #کتب_تاریخی چون روضۀ الصفا، به جایی رسید که زندگی انبیاء امامان معصوم و شخصیتهای قرآنی را در قالب داستانها و روایتهای شنیدنی برای فرزندانش بازمیگفت.
💐فرزندان بانو خدیجه آموزشهای مذهبی خود را در دوران کودکی و نوجوانی، مدیون مادرشان میدانند.
🤗«اولین بار من داستان پیامبران را مثل داستان حضرت موسی، عیسی، ابراهیم، یعقوب، ایوب و داستان های گوناگون را از مادرم شنیدم که در ذهن من هنوز همة معلومات من از پیامبران، همانهایی است که مادرم گفته است.»
💥بانو خدیجه با دعا و مستحبات مأنوس بود؛ از اعمالی چون ام داود، ادعیهای مانند عرفه و نمازهایی چون جعفر طیار، غفلت نمیورزید. او فرزندان خود را در این مؤانست شریک میکرد. در حیاط کوچک خانه فرش میانداخت و دعاها و اعمال روز عرفه را همراه فرزندانش به جا میآورد:
📖 «[در سایهای] مینشستیم و ساعتهای متمادی اعمال روز عرفه را انجام میدادیم؛ هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز. مادرم میخواند، من و بعضی از برادرها و خواهرها هم بودند، میخواندیم.»
🔱وی قرآن را با صدایی خوش تلاوت میکرد، به ویژه در دوران جوانی، گوش فرزندانش از این نوا حظ می برد.
✅ «من اولین نغمههای خوش قرآن را از حنجره مادرم شنیدم. آن وقتها که ما بچه بودیم، ایشان جوان بودند و صدای خیلی خوبی داشتند... دور او جمع میشدیم و مینشستیم و ایشان قرآن را با صوتی خیلی شیرین و دلپذیر برای ما میخواند و آیاتی از آن را ترجمه میکرد.»
⚜ گفتمان ولایت 🌱
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️
💠 نرمافزار بله:
https://ble.im/goftemanevelayat
💠 نرمافزار ایتا:
https://eitaa.com/goftemanevelayat
💠 نرمافزار سروش:
https://sapp.ir/goftemanevelayat
▪️بسمالله▪️
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب
#سید_علی_خامنه_ای
#مادر
✅ بانو خدیجه در گفتار و رفتار، عوامگریز بود؛ حشر و نشری گزیده داشت و ترجیح میداد با زنانی نشست و برخاست کند که ویژگیهای نزدیک به او داشته باشند.
⚡️سیدمحمدحسن کوچکترین فرزندش میگوید: «مادرم تنها یک نفر را با تمام وجود «خانم» خطاب کرد و او همسر امام خمینی بود.» خانم میردامادی از دیدارش با همسر امام در اوایل دهه چهل چنین میگوید: «امام که به ترکیه [تبعید] شدند، خانمشان آمدند مشهد و به منزل ما. من گریه کردم و گفتم: از حضرت رضا بخواهید که خدا آقا را نجات دهد. گفتند: من برای همین آمدهام به مشهد.
گفتم: نذری [بکنید]، ختمی بگیرید برای این کار. گفتند: همه این کارها را کردهام.»
📔او به دیوان حافظ تسلّط داشت و ضمیر خود و کودکانشان را با اشعار عرفانیِ خواجه شیراز صیقل میداد.
⬅️ «مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظشناس ـ البته حافظشناس كه مىگويم، نه به معناى علمى و اينها، به معناى مأنوس بودن با ديوان حافظ ـ و با قرآن كاملاً آشنا بود و صداى خوشى هم داشت.
⏪ ما وقتى بچه بوديم، همه مىنشستيم و مادرم قرآن مىخواند؛ خيلى هم قرآن را شيرين و قشنگ مىخواند. ما بچهها دورش جمع مىشديم و برايمان به مناسبت، آيههايى را كه در مورد زندگى پيامبران است، مىگفت... قرآن كه مىخواند، به آياتى كه نام پيامبران در آن است مىرسيد، بنا مىكرد به شرح دادن.
◀️ بعضى از شعرهاى حافظ كه هنوز بعد از سنين نزديكِ شصتسالگى يادم است، از شعرهايى است كه آن وقت از مادرم شنيدم. از جمله، اين دو بيت يادم است:
سحر چون خسرو خاور عَلَم در كوهساران زد به دست مرحمت يارم در امّيدواران زد
دوش ديدم كه ملائك در ميخــــــانه زدند گل آدم بسرشتنـد و به پيـــمانه زدند
🌺 غرض؛ خانمى بود خيلى مهربان، خيلى فهميده و فرزندانش را هم ـ البته مثل همه مادران ـ دوست مىداشت و رعايت آنها را مىكرد.»
🍂 حاجیه خدیجه میردامادی در ١۵ مرداد ١٣۶٨ بر اثر سکته قلبی درگذشت و پیکرش روز بعد رخ بر تیره تراب نهاد. آرامگاه او در حرم امام رضا (علیه السلام)، کنار همسرش واقع است.
⚜ گفتمان ولایت 🌱
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️
💠 نرمافزار بله:
https://ble.im/goftemanevelayat
💠 نرمافزار ایتا:
https://eitaa.com/goftemanevelayat
💠 نرمافزار سروش:
https://sapp.ir/goftemanevelayat
🌸بـــسمالله🌸
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب
#سید_علی_خامنه_ای
#دوران_کودکی
😊سید علی آقا، از کودکی قبا میپوشید؛ و با همین لباس هم بازی میکرد؛ میدوید و راهی مدرسه میشد. او عمامه هم داشت. هوا که گرم بود عمامه نمیگذاشت، اما زمستانها یا هنگامی که با پدر به مسجد میرفت، عمامهای که مادرش میپیچید، بر سر میگذاشت.
⚽️ «بله؛ بازى هم مىكرديم. منتها در كوچه بازى مىكرديم؛ چون در خانه جاى بازى نداشتيم و بازیهاى آن وقت بچهها فرق مىكرد. يك مقدار هم بازیهاى ورزشى بود؛ مثل واليبال و فوتبال و اينها كه بازى مىكرديم.
🏐 من آن موقع در كوچه، با بچهها واليبالبازى مىكردم؛ خيلى هم واليبال را دوست مىداشتم.😇 الآن هم اگر گاهى بخواهيم ورزش دستهجمعى بكنيم البته با بچههاى خودم به واليبال رو مىآوريم كه ورزش خيلى خوبى است.
🌺 چيزى كه مىدانم براى شما جالب است، اين است كه من همان وقت، معمّم بودم؛ يعنى در بين سنين ده و سيزدهسالگى ـ كه ايشان سؤال كردند ـ من عمامه به سرم و قبا به تنم بود!😀 قبل از آن هم همينطور. از اوايلى كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مىرفتم، زمستان كه مىشد، مادرم عمامه به سرم مىپيچيد. مادرم خودش دختر روحانى بود و برادران روحانى هم داشت، لذا عمامه پيچيدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مىپيچيد و به مدرسه مىرفتيم.
😥 البته اسباب زحمت بود كه جلوِ بچهها، يكى با قباى بلند و لباس نوع ديگر باشد. طبعاً مقدارى حالت انگشتنمايى و اينها بود؛ اما ما با بازى و رفاقت و شيطنت و اينطور چيزها جبران مىكرديم و نمىگذاشتيم كه در اين زمينهها خيلى سخت بگذرد.»😌
✨این قبا، لباس گشادی بود که تا زیر زانو میرسید و تجزیه شده لباس کهنه پدر یا دیگر پارچهها بود که مادر میبرید و با آن چرخ خیاطی سینگر سیاه رنگ میدوخت. پدر چند قبای بَرَک وصلهپینه شده داشت. یکی دامنش، یکی آستین و سرشانهاش بازسازی شده بود. پدر اینها را میپوشید و عقیده داشت قبا بایستی کثیف یا پاره نباشد؛ پوشیدن قبای وصلهدار عیب نیست. همین قباها، بالاپوشهای آتی پسران بود.
🌀«[اما پدرم] عباهای خوب میپوشید. تا یادم هست... زمستان عباهای نایینی و تابستان عباهای خاشیه خوب میپوشید... مقید بود عبای خوب بپوشد.»
✳️ قبای سیدمحمد، سیدعلی و بعدها سیدهادی، اگر چه ریشهای در باورهای مذهبی پدر داشت، اما با دوران خلع لباس روحانیان، لباس متّحدالشکل و تحدیدها و تهدیدهای رضاشاهی هم بیارتباط نبود؛ سیدجواد دوست نداشت لباس تحمیلی رضاشاه را به تن فرزندان خود کند.
♦️سیدعلی هر روز پسکوچههای خانه تا مدرسه دیانتی را که در بازار سرشور بود، با علاقه میرفت و باز میگشت. او دستمالی با خود داشت که دفتر و کتابش در آن پیچیده شده بود. کفشهایش، یارای جنب و جوش او را نداشتند. کفش او در تابستانها «گیوه» و در زمستانها «میرزایی» بود؛ پاپوش طلبهها و روحانیان آن زمان؛ کفشهایی ساده، ارزان و بیبند. پدر، کفش بنددار نمیخرید.
👞«آرزوی کفش بنددار به دلمان بود؛ تا الآن هم من کفش بنددار نپوشیدهام؛ یعنی این آرزو برآورده نشد.»
👈 نداری پدر که ریشه در زندگی زاهدانه و دنیاگریزانه داشت، نمیگذاشت برخی خواستهای بچهها، حتی در خرید کفش بر مدار میل کودکانه آنها بگردد. زندگی سیدعلی و خانواده به سختی، اما در اوج عزّتمندی میگذشت...
⚜ گفتمان ولایت 🌱
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️
💠 نرمافزار بله:
https://ble.im/goftemanevelayat
💠 نرمافزار ایتا:
https://eitaa.com/goftemanevelayat
💠 نرمافزار سروش:
https://sapp.ir/goftemanevelayat
🌸بـــسمالله🌸
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب
#سید_علی_خامنه_ای
#زمينه_های_گرايش_به_علوم_حوزوی
🌳پدر، مادر و آباء اهل علم
🍃برخورداری از سلسله خانوادگی باشرافتی که همگی اهل علم و اجتهاد بودند، طبیعیترین زمینه برای انتخاب مسیر نورانی تحصیل علوم دینی است؛ هرچند جایگاه روحانی و معنوی پدر، و فضل و کمالات مادر مشوقی قوی در این طریق محسوب میشود.
✳️ من در مشهد متولد شدم، در يك خانوادهى روحانى، پدرم... از علماى معروف مشهد بودند و من در زير سايهى پدرى كه خود روحانى بود و علاقهى به رشتهى روحانيت و تبليغ و تدريس علوم دينى داشت، شروع به خواندن مقدمات علوم اسلامى آغاز كردم، در حالى كه هنوز دورهى دبستان را به پايان نرسانده بودم.
🔆البته پدرم در من اثر داشت، مادرم در من خیلی اثر داشت. از جمله شخصیتهایی که عمیقاً روی من اثر گذاشته، مادرم است، خانم خیلی مؤثّری بود.
🌀 حالا چون در این منزل هستیم و اینجا هم که ما نشستهایم اتاق والدهی ماست، ذکر خیری از والدهمان بکنیم. والدهی ما، عربی رسمی (درس رسمی عربی) نخوانده بود، اما چون خودِ ایشان متولّد نجف بود و با محیط عربی خو داشت و مراجعه و سؤال زیاد کرده بود، همهی متون عربی (قرآن، حدیث و دعا) را میفهمید. گاهی اوقات که جاهایی را اشتباه میکرد (به خاطر اینکه یک لغت را نمیدانست) تذکّر مختصری میدادیم، فوراً میفهمید.
♻️لذا ایشان در همهی قضایای گوناگون، چون اهل دعا و امور عبادی بود، هیچ وقت ما احساس درماندگی روحی در ایشان نکردیم. تکیهاش به همین دعاها بود. با حدیث هم خیلی مأنوس بود. هر چه میشد، میگفت: «این مطلب، حدیثی است.» و برای آن یک حدیث در ذهنش داشت!
⚜ گفتمان ولایت 🌱
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️
💠 نرمافزار بله:
https://ble.im/goftemanevelayat
💠 نرمافزار ایتا:
https://eitaa.com/goftemanevelayat
💠 نرمافزار سروش:
https://sapp.ir/goftemanevelayat
🌸بـــسمالله🌸
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب
#سید_علی_خامنه_ای
#آغاز_دروس_حوزوی
☀️«من بعد از دبستان به دبیرستان نرفتم، یعنی دورهی دبیرستان را به طور داوطلبانه و به صورت شبانه، خودم میخواندم. درس معمولی من طلبگی بود و بعد از دورهی دبستان، مدرسهی طلبگی رفتم (یعنی از دوازده سالگی❗️ به بعد) بنابراین از همان وقتها دیگر من به فکر آینده (به این معنا) بودم؛ یعنی معلوم بود که دیگر بناست طلبه شوم.»
♻️ بنده در «مدرسهی سلیمانخان» سابق و «سلیمانیه»ی بعدی، دو سال تحصیل کردم و «انموذج»، «صمدیه» و مقداری از «سیوطی» و اندکی از «مُغنی» را در آن مدرسه خواندم. از طلّاب آن زمانِ مدرسه که گاهی ایشان را میبینم، یکی همین آقای «مدنی» امام جمعهی بجستان است. آن زمان بنده خیلی کوچک بودم. تا «انموذج» را در دبستان خوانده بودم و بعد از دبستان، پدرم با مرحوم «آقا شیخ حسین بجستانی» صحبت کردند که به آن مدرسه بروم.
🔰اوّلین استاد ما در مدرسهی سلیمانخان، آقای «علوی» بود که الان پزشک است. آن وقت طلبه بود، منتها چون درس جدید میخواند، وقت نمیکرد به من درس بدهد، لذا مرا برای تحصیل به آقای «مسعودی بجستانی» سپردند و مدّتها نزد ایشان درس خواندم.
♦️سالهای متمادی، وقتی به ایشان میرسیدم، به مناسبت همان درسی که نزدش خوانده بودم به او سلام میکردم. بعد دیدم دیگر هیچ به ما محل نمیگذارد! سلامکردن را ترک کردم. خب، مدتی که ما زندان میرفتیم یا تحت تعقیب بودیم، بعضی احتیاط میکردند. حق هم داشتند. یعنی واقعاً معاشرت با ما، بیدردسر نبود. گفت:
🍂ما نخل ماتمیم، «نظیری» ز ما حذر
غمگین شود کسی که بُوَد در پناه ما🍂
آن وقت افراد، چندان مایل نبودند با ما ارتباط داشته باشند. به هر حال، آن وقت من حدود دوازده سال داشتم و ایشان یک مردِ (گمان میکنم) حدود سی ساله بود. بنده پیش ایشان مقداری انموذج، مقداری صمدیه و مقداری سیوطی خواندم.»
✨«پس از آن سیوطی را با مقداری از مغنی پیش شخصی به نام آقای «مسعود» در همین مدرسه خواندم و بعد چون برادر بزرگم در مدرسه نواب اطاق داشت، رفتم آنجا و معالم را ضمن این که سیوطی و مغنی را میخواندم، شروع کردم.»
🔶«من در همان سنین نوجوانی، بعد از گذشت دو سه سال که طلبگی خوانده بودم، درسم خیلی پیشرفت کرده بود، راههای طولانی را در زمان کوتاهی طی کرده بودم و سوادم خوب بود، اما به هیچ وجه درک من از مسائل روز (از مسائل فرهنگی و عمومی) به قدر درک امروز جوانان همسنِّ آن وقتِ خودم نبود. این بدان خاطر بود که شرایط آن روز، اصلاً شرایطی نبود که اجازهی فکرکردن به کسی بدهد.
⚜عدّهای گرفتار نان بودند، عدّهای گرفتار زندگیهای خودشان بودند، یک عدّه در تلاش معاش بودند، اصلاً فضا، فضایی نبود که آدم بتواند نسبت به این مسائل فکر کند.»
✳️«تفریح من در محیط طلبگی خودم در دوران جوانی، حضور در جمع طلبهها بود. به مدرسه خودمان (مدرسهای داشتیم به نام مدرسه نوّاب) میرفتیم، جوّ طلبهها برای ما جوّ شیرینی بود. طلبهها دور هم جمع میشدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطّلاعات میکردند و حرف میزدند.
💠 محیط مدرسه برای خود طلبهها مثل یک باشگاه محسوب میشد، در وقت بیکاری آنجا دور هم جمع میشدند. علاوه بر این در مشهد، مسجد گوهرشاد هم مجمع خیلی خوبی بود. آنجا هم افراد متدیّن، طلّاب، روحانیون و علما میآمدند، مینشستند و با هم بحث علمی میکردند. بعضی هم صحبتهای دوستانه میکردند. تفریحات ما اینها بود.»
⚜ گفتمان ولایت 🌱
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️
💠 نرمافزار بله:
https://ble.im/goftemanevelayat
💠 نرمافزار ایتا:
https://eitaa.com/goftemanevelayat
💠 نرمافزار سروش:
https://sapp.ir/goftemanevelayat
🌸بـــسمالله🌸
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب
#نظارت_و_سخت_گيری_های_علمی_پدر
#سید_علی_خامنه_ای
🎓همزمان با ورود به مدرسه نواب، با پیشنهاد پدر، آموزش کتاب «شرایع الاسلام» را نزد او آغاز نمود و در بخش عبادات آن که شامل ده کتاب است، تا مبحث حج (کتاب هشتم) پیش رفت:
📚«شرایع، کتاب درسی نبود. پدرم احساس کرد این کتاب میتواند در پیشبرد من مؤثر باشد، که همینطور هم شد... اختلاف سنی من و پدرم خیلی زیاد بود؛ درست چهل و پنج سال. علاوه بر آن، پدرم مقام علمی بالایی داشت و مجتهدی با اجازات [بود] و شاگردانی در سطوح عالی تربیت کرده بود. بنابراین سزاوار نبود که او با آن مقام علمی به من که دوره ابتدایی دروس اسلامی را میگذراندم درس بدهد. حال و حوصله این گونه کارها را هم نداشت، اما بنابر علاقهای که به تربیت ما داشت، هم به برادر بزرگتر و هم به من و هم بعدها به برادر کوچکترمان درس میداد و حق عظیمی از جهت تحصیلی و تربیتی به گردن همهی ما برادران، به ویژه بر من دارند؛ چنان که اگر ایشان نمی بودند، من به موفقیتهای فراوانم در تحصیلات فقه و اصول نائل نمیشدم.»
☀️پس از آن همراه برادر، سیدمحمد، به پای درس شرح لمعه پدر نشست تا یک دوره کامل از فقه شیعه را بیاموزد:
❇️«وقتی رسیدیم به کتاب حج [از کتاب شرایع الاسلام]، مصادف شد با این که پدرم کتاب حج شرح لمعه را به برادرم درس می داد. آن وقت به من گفت بیا و در درس شرح لمعه شرکت کن. من گفتم ممکن است نتوانم بفهمم. ایشان گفتند: «میتوانی بفهمی.» و لذا رفتم و اتفاقاً فهمیدم.»
📝حدود ۴٠ فصل از ۵٣ فصل آن را درس گرفت و با پیکره علم فقه آشنا شد. بقیه فصول را از آیت الله میزا احمد مدرس یزدی آموخت. میرزا احمد مدرس یزدی یکی از پنج عالم استثناء شده مشهد بود که در زمان رضاشاه خلع لباس نشد و توانست در انزوای مدرسه ابدال خان، کم و بیش پنهانی تدریس کند..
⚜ گفتمان ولایت 🌱
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️
💠 نرمافزار بله:
https://ble.im/goftemanevelayat
💠 نرمافزار ایتا:
https://eitaa.com/goftemanevelayat
💠 نرمافزار سروش:
https://sapp.ir/goftemanevelayat