🏴🏴🏴🏴
🏴
🏴
#رنگین_کمون_کربلا🕌🌈
🌷فاطمه ی سه ساله کربلا
✳️قسمت اول
سلام کوچولو های کربلایی🕌
من ذوالجناحم🦄
اسب سفید و بسیار زیبایی که همه آرزوی داشتن من🦄 تو سرشون بود.
اما من فقط و فقط دوست داشتم؛ با ارباب حسينم☀️ باشم. آخه ایشون خیلی خیلی مهربون بودند.
یه روز که ارباب حسينم☀️ می خواستند به مسافرت بروند؛ منم حسابی خودم رو آماده کردم که همراهشون باشم.
آخه ميدونيد این مسافرتی بود که بازگشتی نداشت.
ارباب حسین مهربونم☀️ این رو می دونستند.
حتما می پرسید از کجا⁉️
خب من می دیدم که فرشته های خداوند✨ پیش ایشون می آيند و خبرهای مهمی رو بهشون می دهند. یکی از خبرها این بود.
ارباب حسین مهربونم☀️ باید بروند و مردم شهر کوفه رو از چنگ و ستم آدم های بد👹👺 نجات دهند. چون مردم خیلی نامه به ایشون نوشته📝 بودند تا به کمکشان بروند.
به امر خدای توانا بار سفرمون رو بستیم و حرکت کردیم.
ارباب حسينم☀️ خانواده شون رو هم با خودشون به این سفر آورده بودند.
دختر کوچولوی ايشان حضرت رقیه(سلام الله عليها)✨ نام داشتند. ایشون سه سالشون بود. توی مسیر خیلی شیرین زبونی می کردند. گاهی روی من سوار می شدند. گاهی تو بغل آقام امام حسین مهربون☀️ بودند. گاهی با پاهای قشنگش پیاده می آمدند✨
خلاصه کربلایی ها🕌
رفتیم و رفتیم تا به جایی رسیدیم که بهش می گفتند کربلا.
آدم های بد و ستمگر👹👺 دور ارباب حسین(علیه السلام)✨ و یاران شون جمع شده بودند.
اونها👹 می خواستند هیچ کار خوبی تو دنیا نباشد.
اونها👹 دوست داشتند همیشه کارهای زشت و بد انجام بدهند.
اما امام عزیزمون می خواستند، مردم کارهای خوب و قشنگ💚 رو یاد بگیرند. برای همین مقابل آدم های بد👹 ایستادند. دونه دونه یارانشان برای مقابله با اون آدم ها رفتند و شهید شدند.👇
17.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان کودکانه در مورد حضرت رقیه سلام الله علیها🖤
Reza Narimani ( MyAvangMusic.Com )4_5911280742091983220.mp3
زمان:
حجم:
8.83M
سینه زنی حضرت رقیه (س)
سید رضا نریمانی
👇169آل عمران »
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
و هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدهاند، مردگانند؛ بلكه آنها زندگانى هستند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
ما بر مبناى قرآن كه شهيدان را زنده مىداند، به شهداى راه اسلام و خصوصاً شهداى كربلا سلام كرده، با آنان حرف مىزنيم و توسل مىجوييم.
ابوسفيان در پايان جنگ احد با صداى بلند فرياد مىزد: اين هفتاد كشتهى مسلمانان در احد، به عوض هفتاد كشتهى ما در جنگ بدر. ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كشتههاى ما در بهشت جاى دارند، ولى كشتگان شما در دوزخند. «1»
#درسهای_قرآنی صفحه72
➖➖➖
🔸استاد قرائتی
✨حسینـــــ جانــــــ✨
عطرسیب حرمٺ مےوزد
از سمٺ عراق...
شب جمعه اسٺ😭
دلم بازهوایے شده اسٺ...
#صل_الله_علیڪ_ایها_اربابـــــ
🏴🏴🏴🏴🏴
🏴
🏴
#رنگین_کمون_کربلا🕌🌈
🌷فاطمه سه ساله کربلا
✳️قسمت دوم
👆 آدم های بد👹 می خواستند هیچ کار خوبی تو دنیا نباشد.
اونها👹 دوست داشتند همیشه کارهای زشت و بد انجام بدهند.
اما امام عزیزمون می خواستند، مردم کارهای خوب و قشنگ💚 رو یاد بگیرند. برای همین مقابل آدم های بد👹 ایستادند. دونه دونه یارانشان برای مقابله با اون آدم ها رفتند و شهید شدند.
دیگه کسی نمونده بود کنار آقام حسین مهربون☀️ باشه. من🦄 بودم و ارباب حسينم☀️
ارباب حسينم☀️ یه دستی به سر و روی من کشیدند. تنهای تنها بودند. سوار من شدند. وقتی می خواستیم حرکت کنیم، دختر شیرین زبون✨ امامم اومد جلوی من🦄 رو گرفت.
گفت: ذوالجناح🦄 برای چی می خوای بابام و ببری❓
ارباب حسينم☀️ دخترشون رو در آغوش گرفتند. فرمودند: رقیه جان✨ تو نور چشم من هستی. برای من خیلی سخته که دارم از تو جدا میشم😔
رقیه ي سه ساله فرمودند: بابایی، وقتی خبر شهادت عمو مسلم رو آوردند، دست یتیمی روی سر دخترش حمیده کشیدی.
من که میدونم شما دیگه پیشم بر نمی گردید، روی سر منم دست یتیمی بکشید😭
همین جور گریه می کرد.
ارباب حسينم فرمودند: گریه نکن دخترم. من باید بروم تا همیشه نام و یاد پیامبر مهربان☀️ و پدرم اميرالمومنان☀️ در قلب ها زنده باشد...
اون لحظه خیلی سخت بود. انگار تمام عالم رو غم و غصه😔 گرفت.
یه خانم مهربونی توی کربلا بودند.
همه بهشون عمه زینب می گفتند. عمه زینب اومدند و رقیه ی سه ساله رو بغل کردند. تا ما تونستيم حرکت کنیم و به جنگ آدم های بد برویم. به سمت دشمن رفتیم. ارباب حسین خیلی از آدم های بد رو به جهنم فرستاد. اونقدر ارباب حسينم☀️ قوی و شجاع بودند که خیلی از آدم های بد👺 می ترسیدند به ایشون نزدیک شوند.
تا اینکه تعداد زیادی از اونها با هم حمله کردند و ارباب حسينم☀️ رو به شهادت رسوندند.👇