🔘 داستان کوتاه
دیروز به پدرم زنگ زدم. هر روز زنگ میزنم و حالش را میپرسم.
موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم.
گفت: "بنده نوازی کردی زنگ زدی".
وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.
دیشب خواهرم به خانهام آمده بود و شب ماند. صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته.
گاز را شسته، قاشق و چنگالها و ظرفها را مرتب چیده و....
وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود...
و منو از نگاه ها و کمک های با توقع رها کرد...
امروز عصر با مادرم حرف میزدم،
برایش عکس بستنی فرستادم. مادرم عاشق بستنیست. گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم...
برایم نوشت: "من همیشه به یادتم... چه با بستنی... چه بی بستنی".
و من
نشستهام و به کلمهی "خانواده" فکر میکنم،
که در کنار تمام نارفاقتیها،
پلیدیها و دوروییهای آدمها و روزگار،
تنها یک کلمه نیست،
بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است💚
قدر خانواده هاتون رو بدونید...🌸
🍃گلبرگ❤️ازدواج🍃
💞 @golbarg_ezdevaj
بابای خوبم؛
دلم برای کودکی هایی که توی آغوش مردانهات مچاله میشدم و بیمحابا شیطنت میکردم تنگ شده ...
برای روزهای بیغصهای که "تو" خدای زمینیام بودی و بیمنت هوای بیقراریام را داشتی ...
با تو از هیچ چیز نمیترسیدم بابا! انگار دنیا توی دستهای تو بود.
این روزها ولی؛
دنیا به من سخت گرفته، و من آنقدر بزرگ شدهام که دیگر پشت مردانگیات جا نمیشوم،
کجا پناه بگیرم بابا ؟!
امنیتِ کودکیام تو بودی،
پناه بیپناهیِ آن روزهایم تو بودی.
حالا ولی... هیچ جای دنیا امن نیست ...
بغضهای نانجیب، گلویم را به قصدِ کُشت فشار میدهند...
گریهام میآید،
اما وقتی تو را میبینم و به موهای رنگ پریدهات نگاه میکنم، به رویت نمیآورم که کم آوردهام،
که از قوی بودن خسته ام...
تو آنقدر غریبانه جوانیات را میان کودکیهای من جا گذاشتی که دلم نمیآید از درد این روزهایم ذرهای برایت بگویم.
به حرمت چینهای پیشانیات؛
قویتر از همیشه با مشکلات خواهمجنگید، قول میدهم!
تو هنوز هم امنترین تکیه گاه منی اما؛
دردهای من برای این روزهای تو بیانصافیست ...
تو به اندازهی کافی غصههایی که برای خودت نبوده را خوردهای.
مهربانترینم!
مرا بخاطر بچگیهایی که به قیمت جوانیات تمام شد ببخش ...
همیشه باش ...
بدون تو دنیا جای ترسناکیست ...
من زیر سایهی محکم مردانهات، قدرت میگیرم.
برایم دعا کن بابا...
شنیدهام دعای پدر، زود مستجاب میشود.
#نرگس_صرافیان_طوفان
هر روز روز توست ...
هر روزت مبارک ♡
🍃گلبرگ❤️ازدواج🍃
💞 @golbarg_ezdevaj
هدایت شده از تبلیغات مناسب ایتاء🍊
کانال ارتباط با خدا_راهی برای یافتن آرامش📿
🟢در شلوغی روزمرگیها، به دنبال آرامش درون باش. تا به چشمه زلال آرامش برسی.🌊🌿
🔮میخوای به حقیقت هستی پی ببری
و از اسرار عالم آگاه بشی!؟😍👌
چه تکیه گاهی بهتر از ارتباط با خدا
؛با ما همراه شو تا راه روشن سعادت را پیدا کنی"👇👇👇
https://eitaa.com/ertebatbakodaa
https://eitaa.com/ertebatbakodaa
🔺کلیک کن و به جمع مشتاقان خدا بپیوند.😍
🌸✨ چهارشنبه تون عالی و بینظیر
🤍✨و سرشـاراز مهـر الهـی
🌸✨در این روز معنوی
🤍✨ از خـدا
🌸✨برای تک تکتون میخواهم
🤍✨شاخه های آرزوهاتون پربار
🌸✨درخت عمرتون پر ثمر
🤍✨و میوه های
🌸✨زندگیتون خوش رنگ باشه
🤍✨روزتون زیبا و در پنـاه خـدا
🍃گلبرگ❤️ازدواج🍃
💞 @golbarg_ezdevaj
🔹یکی از راههای دستیابی به « آرامش »
درد و دل کردن با خداست
❄️خیلی خودمونی و به
زبان مادریت باهاش حرف بزن
❄️او صمیمی ترین دوستیه که هیچوقت رازت رو بر ملا نمی کنه
❄️تنها کسی که صلاحت رو
از خودت بهتر می دونه
❄️اگه یه روزی چیزی ازش خواستی بهت نداد مطمئن باش خیری درش هست
❄️برای موفقیت در هر کاری حداکثر تلاشت رو انجام بده ، اما اگر نشد حلش رو به او واگذار کن
❄️آخه خدای تو بهتریت حلّال مشکلاته
❄️اوتنها مونس و همدم اوقات تنهایی توست
💞 دوستی با خدا یعنی «آرامش »💞
─┅─═इई ❄️❄️❄️ईइ═─┅─
🍃گلبرگ❤️ازدواج🍃
💞 @golbarg_ezdevaj
سلام خسته نباشید ،من یه سوالی داشتم نمی دونم مرتبط با کانالتون هست یا نه ،
آخه هرکی ازاقوام که #مرده به خواب من اومده اما برادرشوهرم که مرده اصلا به #خواب_من نیومده ،خیلی واسم سواله ،ممنون میشم پاسخ بدید،
یه سوال دیگه ام اینه مادربزرگم به خوابم اومد درمورد یه خانومی که همسر داره ودوفرزند یه حرفی به من زد ،ایشون گفتند این خانم باآقایی درارتباط هست و به شوهرش #خیانت میکنه ،
من خیلی ذهنم درگیرشده چه کارکنم؟
من باید چطوری این قضیه به اون خانم بگم، که رفتارش رو اصلاح کنه و عصبانی هم نشه ؟!؟
#مشاوره
#مشاوره_تلفنی
#خواب_دیدن
🍃گلبرگ❤️ ازدواج 🍃
💞@golbarg_ezdevaj
#یا_زینب_ڪبرے_س🥀
ما رأیٺ الاجمیلا چون نمایان مےشود
بانگاه زینبے عالم گلستان مےشود
هرڪسے ڪه ساخٺ سبڪ زندگے را زینبے
زن اگر باشد یقیناً مرد میدان مےشود
#أم_المصائب🥀
#وفات_حضرت_زینب(س)🥀
#تسلیت_باد🥀
💞 @golbarg_ezdevaj