☑️ خیلی از بی اعصابی ها به خاطر مسائل مالیه
‼️اگر اهل #قناعت نباشید و همیشه شوهرتان را مجبور به اضافه كاری کنید،
‼️تاوان سنگینی مثل به هم خوردن آرامش زندگی خواهید پرداخت!
💕 @golbarg_ezdevaj
#موفقیت
هیچ کس تا به امروز، با اگر و اما و شاید به خواستههایش نرسیده است.
اگر واقعا خواهان موفقیت هستید باید سلطان "بایدها" باشید، نه بنده "شایدها"
#نکات_آموزنده
🆔 @golbarg_ezdevaj
✨ #مردان_بدانند ✨
#کنترل_نگاه
#عفت و #حیا برای #مردان
به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را(از نگاه به نامحرم) فروگیرند و دامن خود را حفظ نمایند. این برای پاک ماندن آنان بهتر است. خداوند به آنچه انجام می دهند آگاه است.
نکته ها
کلمه «یغُضُّوا» از ریشه «غض» به معنای کاستن و پایین آوردن است. چنانکه لقمان به فرزندش می فرماید: «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِک» یعنی صدایت را پایین بیاور و با صدای بلند صحبت نکن. در اینجا نیز مراد از «غض بصر» بستن چشم نیست، بلکه پایین آوردن نگاه است، به گونه ای که انسان نامحرم را ببینند. مراد از «فُرُوجٍ» عورتین است که باید آن را از نگاه دیگران پوشاند. البتّه مراد از حفظ فروج در دیگر آیات قرآن، حفظ از زناست، ولی در این آیه، بر اساس روایات، حفظ از نگاه است.
🍃روایاتی درباره نگاه🍃
🍀*حضرت علی علیه السلام فرمود: «لکم اول نظرة الی المرئة فلا تتبعوها بنظرة اخری و احذروا الفتنة»[2] نگاه اوّل مانعی ندارد ولی ادامه نگاه اشکال دارد، زیرا سبب فتنه می شود.
🍀* در حدیثی می خوانیم: تمام چشم ها در قیامت گریان است مگر سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از گناه بسته شود و چشمی که در راه خدا بیدار بماند.[3]
🍀*در «صحیح بخاری» می خوانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: جلو راه مردم ننشینید. برخی گفتند: ما ناچاریم از نشستن. فرمود: پس حقّ آن را ادا کنید. پرسیدند حقّ آن چیست؟ فرمود:«غض البصر و کف الاذی ورد السلام و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» ترک چشم چرانی و مردم آزاری، جواب دادن به سلام دیگران، امر به معروف و نهی از منکر.
🍀*حضرت عیسی علیه السلام فرمود: از نگاه به نامحرم بپرهیزید که بذر شهوت را در دل می نشاند و همین برای دچار شدن انسان به فتنه کافی است.[4]
🍀* امام علی علیه السلام فرمود: «العین رائد القلب» چشم، دل را بدنبال خود می کشد. «العین مصائد الشیطان»چشم، کمینگاه شیطان است. و چشم پوشی بهترین راه دوری از شهوات است.[5]
🍀*پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «النظر سهم مسموم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من الله اعطاه الله ایمانا یجد حلاوة فی قلبه»[6] نگاه بد، تیری از تیرهای مسموم شیطان است. هر کس از ترس خدا چشم خود را فرو بندد، خداوند به او ایمانی می دهد که از درون، شیرینی آن را احساس می کند.
🍀*پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس چشم خود را از حرام پر کند، در قیامت چشم او از آتش پر خواهد شد مگر اینکه توبه کند.[7]
✨✨ گلبرگ ازدواج ✨✨
✨✨ @golbarg_ezdevaj ✨✨
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_سی_وسوم 💠 نفس های ثانیه ای ایوب جزئی از زندگیمان شده
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_سی_وچهارم
🌵دوست نداشت کسی جز من کنارش باشد.
مادرش هم خیلی اصرار داشت اما ایوب قبول نکرد.
وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش، همیشه کتاب بود.
از هر موضوعی،کتاب می خواند.
یک کتاب دو هزار صفحه ای به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام آن را زمین نگذاشته بود.
گفتم:
+ دیر وقت است نمیخوابی؟
سرش را بالا انداخت
+ مگر دنبالت کرده اند؟
_ باید این را تا صبح تمام کنم.
صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود.
با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود.
تا دوساعت بعد هنوز جای دوتا فرورفتگی کوچک، بالا و پایین چشم هایش باقی مانده بود
🌺 با همین اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد.
آن روزها در دانشگاه آزاد تبریز زبان انگلیسی می خواند.
گفتم:
+ تو استعدادش را داری که دانشگاه دولتی قبول شوی.
ایوب دوباره کنکور داد
کارنامه قبولیش که آمد برای زهرا پستش کردم.
او برای ایوب انتخاب رشته کرد.
ایوب زنگ زد تهران...
_ چه خبر از انتخاب رشته م؟
+ تو کاری نداشته باش داداش ایوب، طوری زده ام که تهران قبول شی.
واقعا هم قبول شد.
🌹مدیریت دولتی دانشگاه تهران
بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و آمد بین تهران و تبریز تمام شد.
برای درس ایوب آمدیم تهران.
ایوب مهمان خیلی دوست داشت.
در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود.
دوستان و فامیل برای دیدن ایوب آمده بودند.
ایوب با هیجان از خاطراتش می گفت.
مهمانها به او نگاه می کردند و او مثل همیشه فقط به من...
🐚 قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش معذب می شوم و احساس می کنم با این کارش به باقی مهمان ها بی احترامی می کند.
چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت.
آخر سر با چشم و ابرو به او اشاره کردم.
منظورم را متوجه شد.
یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من
🍄 از خجالت سرخ شدم.
بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه
دوست داشت مخاطب همه حرف هایش من باشم.😍
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
🌷 @golbarg_ezdevaj
دوستیِ قبل از ازدواج ممنوع⛔️
❣ازدواج در سرنوشت انسان نقش بسیار مؤثری دارد که بهترین راه خوشبخت شدن در این عرصه، رسیدن به همسر خوب از راه "اصولی ازدواج" است نه روابط نادرست!
💞💞💞
@golbarg_ezdevaj
#نکات_آموزنده
#دوران_عقد
🌹"نامزدی" با همه شیرینی اش، دوران پرتنشی است. و اگر شما روش سازنده ای برای مقابله با تعارضهایتان به کار نبرید،
ممکن است به سرعت از یکدیگر فاصله بگیرید.
و عطای این ازدواج را به لقایش ببخشید.
اگر تعارض حل نشود، به رشد خود ادامه می دهد و کم کم رابطه را از هم می پاشد.
#هردو_بدانیم
🆔 @golbarg_ezdevaj
🌷رفتارها و گفتارهای خطا و اخلاق بد خانواده همسر نباید بر دوش همسر گذاشته شود و او را مقصر دانست و مؤاخذه کرد. همچنین نباید به صرف تقصیرات خانواده او، کانون گرم خانواده را متلاشی کرد.
@golbarg_ezdevaj
#والدین_بدانند👇👇
برخي از والدين، هنگام ازدواج جوانان به همه مشكلات «اقتصادي، شغل، مسكن، سربازي و...» فرزندشان فكر ميكنند مگر به خود مشكل مجرد بودن!!!
👈 يعني نميدانند كه نياز عاطفي و جنسی دو نياز بسيار اساسي است كه اگر ارضا نشود پشت سد خودشان، سِيلی از مشكلات مانند: روابط و دوستيهاي نامشروع، پرخاشگری، وابستگی عشقی مرضي، اعتياد و...به همراه دارد.
👈 مردي كه براي فرزندش تصميم ميگيرد كه الان نبايد ازدواج كني؛ دقيقاً مثل اين است كه به او بگويد تو گرسنه هستي نبايد تا وقتي من نگفتهام غذا بخوري چون تو هنوز متوجه نيستي من وقت خوردن را ميگويم. اين يعني «ميل خود» را «حق» دانستن.
✅ برخي از اين والدين ميگويند: زوجهاي زيادي را ديدهايم كه به دليل نداشتن شغل مناسب كارشان به طلاق كشيدهشده است و ما ميگوييم: ما هم مجردان زيادي را ديدهايم كه با داشتن شغل و وضع مالي خوب آلوده به مواد، و...شده اند و آرامش رواني ندارند. بنابراین نباید منتظر ماند تا همه چیز در حد کمال شود و ازدواج کرد چون نقصهای دیگری سبز می شود.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃 @golbarg_ezdevaj
🌹خوشبختی بیرون از شما نیست
💟در قلب شماست
🌺 در احساس شماست
✨و شما خالق این #خوشبختی هستید
#نکات_آموزنده
🆔 @golbarg_ezdevaj
❤️ بسم رب الشهدا ❤
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_سی_وپنجم
🌸 روز به دنیا آمدن فرزند سوممان، ایوب امتحان داشت،
این بار کنارم بود.
خودش من را بیمارستان رساند و بعد رفت سر جلسه ی امتحان.
وقتی برگشت محمد حسن به دنیا آمده بود.
حسن، اسم برادر شهید ایوب بود.
💕 چند وقتی بود توی شرکت پایانه های کل کشور، کاری گرفته بود.
هر بار می آمد خانه، یا دستش گل و شیرینی بود یا چیزی که شنیده بود برای مادر و فرزند خوب است مثل جگر.
برایم جگر به سیخ می کشید و لای نان می گذاشت.
لقمه ها را توی هوا می چرخاند و با شیطنت می خندید.😊
تا لقمه به دستم برسد.
می گفت:
"خانم یک وقت فکر نکنی این ها را برای تو درست کردم،
نخیر
همه اش برای بچه است..
🌼 به تلفن های وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم.
حال تک تک مارا می پرسید.
هرجا که بود، سر ظهر و برای نهار خودش را میرساند خانه.
صدای بی وقت موتورش هم یعنی دلش تنگ شده و حضوری آمده حالمان را بپرسد.
🍀 وقتی از پله ها بالا می آمد،
اگر خانم نصیری،
همسایه مان توی راهرو بود نصف خبرهای خودش و محل کارش را برای او می گفت.
به بالا که می رسید من می دانستم درباره ی چه اتفاقاتی از او سوال کنم.
💠 دم در می ایستاد و لیوان آبی می خورد و می رفت
می گفتم:
+ "تو که نمیتوانی یک ساعت دل بکنی، اصلا نرو سر کار"
شب ها که برمی گشت،
کفشش را در می آورد و همان جلوی در با بچه ها سرو کله میزد.
🌷 لم میداد کنار دیوار و پشت سر هم
می گفت که چای و آب می خواهد.
لیوان لیوان چای می خورد.
برای همین فلاسک گذاشته بودم تا هر وقت اراده کند،
چای حاضر باشد.
می گفت: "دلم می خواهد تو آب دستم بدهی. از دست تو مزه ی دیگری می دهد.
می خندیدم:
+ "چرا؟مگر دستم را توی آن آب میشویم؟ ☺️😘
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
@golbarg_ezdevaj
❣همسرانه
به گفتهی روانشناسان، شادترين زوج های جهان، ماهرترين افراد در "فراموش كردن نقاط ضعف همديگر" هستند...
اين كار نياز به بلوغ و پختگی فراوانی دارد.
#زندگی_مشترک
#خانواده
💟 @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_سی_وپنجم 🌸 روز به دنیا آمدن فرزند سوممان، ایوب امتحان
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_سی_وششم
🍄از وقتی محمد حسن راه افتاده بود کارم زیادتر شده بود.
دنبال هم می کردند و اسباب بازی هایشان را زیر دست و پا می ریختند.
آشغال ها را توی سطل ریختم.
ایوب آمد کنار دیوار ایستاد.
سرم را بلند کردم.
اخم کرده بود
گفتم: "چی شده؟"
گفت:
"تو دیگر به من نمیرسی...اصلا فراموشم کرده ای....
+ منظورت چیست؟
_ من را نگاه کن. قبلا خودت سر و صورتم را صفا می دادی.
مو و ریشش بلند شده بود.
🌹روی موهای نامرتب خودم دست کشیدم
+ "خیلی پر توقع شده ای، قبلا این سه تا وروجک نبودند.
حالا تو باید بیایی و موهای من را مرتب کنی. 😍
دلم پر بود.
چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود.
سرخود دردش که زیاد می شد، تعداد قرص هارا کم و زیاد می کرد.
🌺 بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها مقاومت می کرد و بدنش به دارو ها جواب نمی داد.
از خانه رفتم بیرون.
دوست نداشتم به قهر بروم خانه آقاجون.
می دانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم، آرام می شوم.
رفتم خانه عمه، در را که باز کرد، اخم هایش را فوری توی هم کرد.
"شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می آیید؟
منظورش را نفهمیدم.
پشت سرش رفتم تو
🌼 صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و محمد حسن یکی شد.
"ایوب و بچه ها آژانس گرفتند، آمدند اینجا
بالای پله را نگاه کردم
ایوب ایستاده بود.
+ توی خانه عمه من چه کار می کنی؟
با قیافه حق به جانب گفت:
_ "اولا عمه ی تو نیست و ...ثانیا تو اینجا چه کار می کنی؟ تو که رفته بودی قهر؟ 😐
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
🌷 @golbarg_ezdevaj