📝#اینفوگرافی
ابوالفضل اسدی عراقی اول خرداد سال ۴۴ در شهر اراک متولد شد. پدرش علیاکبر در کارخانه آلومینیومسازی اراک کار میکرد و مادرش عذرا نام داشت. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در اراک پشت سر گذاشت. در دوران دبیرستان بود که برای اولین بار به جبهه اعزام شد.
او با این که شخصیتی مذهبی و آرام داشت، با این حال هرگز از ورزش غافل نشد و به واسطه علاقه به ورزش رزمی از دوران جوانی در کلاسهای آموزشی کاراته حضور پیدا میکرد.
از همان دوران دبیرستان با عضویت در انجمن اسلامی فعالیتهای سیاسی و اعتقادی خود را پیگیری کرد.
از آبان ۶۲ تا زمان شهادتش چندین مرتبه به جبهه اعزام شد.
او در زمانی که در جبهه حضور نداشت به تحصیلات ادامه می داد. فوق دیپلم را از مدرسه تربیت معلم شهید مدنی قم اخذ کرد و به کار معلمی در روستاهای اطراف شازند مشغول شد. پس از آن با شرکت در کنکور سراسری به عنوان دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی تهران پذیرفته شد و در رشته اقتصاد ثبت نام کرد با این حال دل کندن از جبهه برایش سخت بود.
علیرغم 4 بار مجروحیت شدید و حضور در عملیات خیبر، والفجر 8 ، کربلای 4 و 5 و ... حضور در جبهه را بر خود لازم میدانست.
عاقبت در روز عاشورای حسینی سال ۶۶ در سِمت تیربارچی در منطقه کانال پرورش ماهی شلمچه، هنگامی که به قصد وضو سنگر را ترک کرد با اصابت خمپاره به سر، به شهادت رسید.
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
‼️چرا به شهید اسدی «دایی» میگفتند؟
یک جور رسم یا بهتر بگویم صمیمیتی در میان رزمندگان اراکی وجود داشت که همدیگر را با القابی مثل دایی، عام (عمو)، خالهزاد (پسرخاله) و... صدا میزدند. مثلاً شهید یعقوب علیصیدی فرمانده گردان علی بن ابیطالب(ع) در میان بچهها به عام یعقوب شهرت داشت. شهید ابوالفضل اسدی هم بین هم جبههای ها به دایی معروف بود و دایی صدایش میکردند.
🌱#دایی_ابوالفضل
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🌸پایگاهی به وسعت شکوفه
بچهها به بستنی و ساندویچی شکوفه، نبش خیابان دکتر حسابی، میگفتند:( پایگاه ۱۵ حزب الله) و قرارگاه ۳۰ رمضان، دلیلشم این بود، که ماه رمضان ۳۰ روز بود و بعد از شب ِ ۱۵ رمضان میرفتند آنجا بستنی و ساندویج میخوردند.
بعد از کربلای ۵ آقا اسماعیل تازه پایش قطع شده بود، و یک موتور
سه چرخه یاماها داشت.
از مسجد حاج آقا صابر که بیرون آمدیم، گفتیم برویم پایگاه ،۱۵_۱۴_۱۳ نفری سوار موتور آقا اسماعیل شدیم، داییهم بود و خود اسماعیل ، راننده بود. بعضی ها هم تا سحر میرفتند یک سالن ورزشی درمنطقه فوتبال.
🗣راوی: اسدالله نصری
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🔹خودم را آماده میکنم
تیرماه در شهرک بدر بودیم. گرما هوا بالای ۶۰_۵۰ درجه بود. حتی یک نهال درخت پیدا نمیشد.
فاصله کانکس ها حسینیه شهرک بدر ۹۰۰_۸۰۰ متر بود.
دایی همیشه این مسیر را پابرهنه میرفت. ریگهای زمین مثل شنهای نانوایی سنگکی میشدند، داغ داغ.
دایی ام آرام قدم برمیداشت، با همه سلام علیک میکرد. علتش را پرسیدم.
گفت: ( شاید روزی در یک عملیات پوتین نداشتیم و خواستیم پا برهنه روی زمین راه برویم، من خودم را برای آن عملیات آماده میکنم)
🗣راوی: اسدالله نصری
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🔸بپر داخل آب!
گروه ما را از گردان جدا کرده بودند؛ دلیلش هم شلوغکاری بود. دایی هم به هر بهانهای تنبیهمان میکرد؛ تنبیهش این بود که برویم در کانالی که کنارمان بود چند ساعتی در آب بمانیم.
هر شب یک نفر میرفت گردان، اخبار آن روز را گوش میکرد و میآورد. آن شب نوبت من بود.
ساعت هشت دایی گفت بروم و اخبار را بیاورم.
وقتی آمدم، بچهها به ردیف داخل چادر نشسته بودند. هر کس سوالی میکرد و من جواب میدادم؛ یکی هم مینوشت.
آخرش دایی گفت: " سوال و جوابها را بخوانید"! خواندند؛ اصلا با هم جور نبود. دایی گفت: " برو دوباره گوش بده و بیا". من هم که حال نداشتم، گفتم:" نمیروم"
گفت: " پس بپر داخل آب"!
🗣راوی: مهدی برزآبادی فراهانی
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
👌حواس جمع
دوستی من با ابوالفضل از اتحادیه انجمنهای اسلامی شروع شد.
اوایل مرداد ۶۱ بود که تصمیم گرفتیم یادواره شهدای عملیات رمضان را بگیریم.
فکر کنم پیشنهاد ابوالفضل بود.
البته آن موقع اسم "یادواره" باب نبود.
برنامه در حیاط مدرسه علیبنابیطالب برگزار شد. کلیّت برنامه با ابوالفضل بود؛ اما او به هیچوجه خود را به عنوان مدیر مطرح نمیکرد.
برنامه برگزار شد، قرار شد قرآن را من بخوانم، از آیه " و اذا سالک عبادی عنّی فانی قریب" و قرار شد ابوالفضل به من اطلاع بدهد با توجه به وقت، چه مقدار از قرآن را بخوانم. این آیه، از آيات خیلی احساسی و زیبای قرآن است، اما آیه بعدی آن درباره احکام و مسائل زناشویی است و من این را نمیدانستم.
آیه بعدی را هم خواندم و ابوالفضل اشاره کرد که ترجمه را هم بخوانم. شروع به خواندن ترجمه کردم. آیه اول که عرفانی بود و فضای دلنشینی داشت. به آیه دوم که رسیدم، یک دفعه دیدم ابوالفضل از دور دارد دستوپا میزند و اشاره میکند که نخوان! همآنجا "صدقالله" را گفتم و پایین آمدم!
بعد از برنامه، همآنجا وسط حیاط دبیرستان خوابیدیم. روی موکتها دراز کشیده بودیم و همانطور که نگاهمان رو به آسمان بود، هر کس چیزی میگفت و نفر بعدی باید ادامهاش میداد. تا صبح بیدار بودیم. من، ابوالفضل، احمد زکّی، زینالدین پسر مدیر مدرسه و تمام بچههایی که کمک کردند، شب را آنجا ماندیم. تا صبح، همه حرفها حول محور جبهه بود.
🗣راوی: ابوالقاسم صفرزاده
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
💔طوری گریه میکرد که سابقه نداشت
با دایی جمکرانها و دعای کمیلهای زیادی رفته بودیم. بعد از کربلای ۵ هم در شهرک بدر، با هم رفتیم دعای کمیل. من در سجده خوابم برد؛ بیدار که شدم، دیدم دایی طوری گریه میکند که سابقه ندارد. چند ماه بعد شهید شده.
🗣راوی: سید مجید قریشی
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
⏱لحظاتمان به وقت شهید
🧕 خاطره ای از مادر شهید:
به ابوالفضل گفتم مادر جان عکس رزمندگان را تلویزیون نشان میدهد، تو هم خودت را نشان بده تا من تو را هم در تلویزیون ببینم؛ در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: مادرجان من به خاطر این کارها به جبهه نمیروم.
شاید این مُحرمی بودن ابوالفضل بود که این قدر این شهید را محجوب و سر به زیر کرده بود؛ چرا که او شب تاسوعا به دنیا آمده بود و در محرم هم به شهادت رسید.
🌱#دایی_ابوالفضل
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🌱شهیدانه...
رفته بودیم لولانِ عراق. همه دنبال این بودیم که بهترین پتو، بهترین جا و بهترین چادر را برای خودمان برداریم. من سه-چهارتا پتو روی خودم انداخته بودم.
دایی، معاون دسته ما بود. یک شب بیدار شدم و دیدم روی یک تکه سنگ بزرگ خوابیده است. یک پتوی درب و داغان را دو تا کرده و انداخته بود زیر و رویش؛ چون جثهاش بزرگ بود، همه جوره از زیر پتو بیرون زده بود.
🗣راوی: جعفر کرمی
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
💔دلتنگ برادران شهیدش
عید غدیر ۶۶ در شهرک بدر بودیم. دایی پیشنهاد داد برای سیدهای گردان مراسم بگیریم:" صبح زود بلند میشویم و این بچهسیدها را میبریم حمام. از سرراه حمام برایشان ذکری میخوانیم و میبریمشان نمایشگاه کتاب برایشان کتاب میخریم. بعد پشت کانکسها بهشان چایی میدهیم".
این اتفاق افتاد و آخر مراسم، دایی از بچهها جدا شد. گفتم: " کجا؟ " گفت: " میخواهم بروم چیزی بنویسم". رفت تکیه داد به کانکسها و چیزی نوشت: " اینبار با دفعات قبلی فرق دارد؛ احساس غربت و دلتنگی بیشتر است". عید غدیر، سالگرد آن عقد اخوتی بود که با بچهها در غار بسته بودند و دایی دلتنگ برادرهای شهیدش شده بود.
🗣راوی: اسدالله نصری
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh