شادی کم است و عشق کم است و وفا کم است
ای همنفس! هوای تو کردم هوا کم است
دریاب ! ای بهار فراوان زندگی
این باغ را که فرصت نشو و نما کم است
در ازدحام شهر من_ این دود و درد و داغ-
خالی ست جای سبز تو هرچند جا کم است
در سینه غمگنانه ای از حسّ عاشقی
بر روی دست آینه ی ربّنا کم است
رو راستی کم است و کم و کاستی زیاد
لاف و گزاف هست و دلِ باصفا کم است
با این همه سهام عدالت کسی نگفت:
اینقدر سهم سفره مردم چرا کم است؟
فرمود: پا به قدر گلیمت دراز کن
گفتم : ببخش وسعتِ این بوریا کم است
گویا به شکوه باز لبی باز کرده اند
این زخم ها که بر جگر چاک چاکم است
#جواد_جعفری_نسب
#عضوکانال
@golchine_sher
من آن شکستهبنایم در این خرابآباد
که در خرابی من ناز میکند سیلاب
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
هر شب یکی به پنجره ام سنگ میزند
تنها منم که با خبرم کار ، کار توست
#مجتبی_سپید
@golchine_sher
به پیر میکده گفتم
که چیست راه نجات؟
بخواست جام مِی و گفت:
«عیب پوشیدن»
#حافظ
@golchine_sher
قرعهٔ غربت به یار آشنا افتاده بود
فتنه هایِ زهر در جام بلا افتاده بود
درد غالب شد به قلبش، لحظه لحظه لرزه بر
دستهایِ حضرتِ مشکل گشا افتاده بود
با نفسهایی سرآسیمه جدالی سخت داشت
استخوانِ سینه اش در تنگنا افتاده بود
خورد مظلومانه بر دیوارِ زندان صورتش
حضرتِ باب الحوائج بیهوا افتاده بود
شد عبایش گرد و خاکی؛ خورد لبهایش ترک
رنگ و رو از چهرهٔ آقایِ ما افتاده بود
هم کبودی بر تنش، هم روی ساقِ پایِ او
ردّی از زخم ِ غل و زنجیرها افتاده بود
زهر با خود حنجرش را تکه تکه بُرده بود
با عطش یادِ شهیدِ کربلا افتاده بود
پیکرش رویِ پلِ بغداد جانم را گرفت
دل؛ پریشانحال یادِ بوریا افتاده بود
لرزه ها و ضجه ها انداخت بر ارکانِ عرش
خنجر کندی که در کارِ قفا افتاده بود
سنگ می بارید با شمشیرِ برّان بر تنش
در کنارِ خونِ در جریان؛ عصا افتاده بود
آبروی هر دو عالم بی کفن؛ عریان؛ سه روز
برتنِ صحرایِ ماریه رها افتاده بود
#مرضیه_عاطفی
#عضوکانال
#شهادت_امام_کاظم
@golchine_sher
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام
دل تو را میطلبد، دیده تو را میجوید
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
این اشکِ چشمِ مرثیه بارانِ ابرهاست
باران، چکیدهی غم پنهان ابرهاست
این ناگهان شکستن بغض گلوی رعد
برقی از آتشی است که در جان ابرهاست
بر تنگدل تمام جهان تنگ می شود
سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست
هرکه آسمان تر است، غمش بی کران تر است
دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست
ای زیستن! مساوی خود را گریستن
این اشک ها به پای تو تاوان ابرهاست
درد آن زمان که هستی بر باد رفته است
جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟
گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد
حالم شبیه حال پریشان ابرهاست
این خود شروعِ راهِ به دریا رسیدن است
باران گمان مدار که پایان ابرهاست…
#سعید_پور_طهماسبی
@golchine_sher
مجنون منم که بر غم تو مبتلا ترم
از جنسِ بغضِ هستم و بس بیصدا ترم
شاعر زیاد داشت غزلچشمِ تو ولی
در بینِ شاعرانِ تو بي ادعا ترم
بس در میانِ واژهی شعرم چکیدهام
از رازهای فاش شده بر ملا ترم
با عشقِ تو به عالم معراج میروم
با تو از آسمان و زمین هم فراترم
وقتی که نیستی نفسم تنگ میشود
هستی تو،از هر آنچه هوا هم، هواترم
با من بمان، بدان که تو را می سُرایمت
چون با غزلفروشِ تنت، آشنا ترم
#مجتبی_خوش_زبان
@golchine_sher
مرحمی گر بردلم باشی طبیبت میشوم
چون بخواهی یانخواهی دلفریبت میشوم
درگلستان وجودت مینشینم روزوشب
همچو پروانه اسیر عطر سیبت میشوم
مهر تو افتاده بر دل عاشق رویت شدم
عاشقی دلخسته و بی شک حبیبت میشوم
من شبیه اسب وحشی تاختم برقلب تو
گرچه سرکش بودهام رام و نجیبت میشوم
گرچه استادی و درسی از محبت دادهای
در کلاس عاشقی گاهی رقیبت میشوم
#شهریار
@golchine_sher