چه جان سختم که بعد از رفتن ِ تو باز جان دارم
ولی از تو چه پنهان، روح و جسمی ناتوان دارم
کسی از ظاهر یک کوه حالش را نمی فهمد
به ظاهر ساکتم؛ در سینهام آتشفشان دارم
پس از تو باختم خورشید خوشرنگ زمینم را
پس از تو نفرت دیرینهای از اسمان دارم
پُر از دلشوره بودم در کلاس گرم آغوشت
و باور کرده بودم پای عشقت امتحان دارم
چه حس نادری؛ با فتح الماس حضور تو
تمام لحظهها احساس میکردم "جهاندار"م
اگرچه لحظههای خوب عمر کمتری دارند
ولی نام عزیزت را همیشه بر زبان دارم
نفَسهای تو را آن روزها در شیشه پر کردم
"هوا"ی روزهای بودنت را همچنان دارم
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
چه جان سختم که بعد از رفتن ِ تو باز جان دارم
ولی از تو چه پنهان، روح و جسمی ناتوان دارم
کسی از ظاهر یک کوه حالش را نمی فهمد
به ظاهر ساکتم؛ در سینهام آتشفشان دارم
پس از تو باختم خورشید خوشرنگ زمینم را
پس از تو نفرت دیرینهای از اسمان دارم
پُر از دلشوره بودم در کلاس گرم آغوشت
و باور کرده بودم پای عشقت امتحان دارم
چه حس نادری؛ با فتح الماس حضور تو
تمام لحظهها احساس میکردم "جهاندار"م
اگرچه لحظههای خوب عمر کمتری دارند
ولی نام عزیزت را همیشه بر زبان دارم
نفَسهای تو را آن روزها در شیشه پر کردم
"هوا"ی روزهای بودنت را همچنان دارم
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
چقدر ساده به هم ریختی روانِ مرا!
بریده غصه ی دل کندنت امانِ مرا
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستانِ مرا
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم
گرفته حسرتِ دستانِ تو، جهانِ مرا!
سریع پیر شدم! آنچنان که آینه نیز
شکسته در دل خود صورتِ جوانِ مرا!
به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دستِ تو امتحان مرا!
نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جانِ مرا!
چه روزگار غریبیست، بعد رفتنِ تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمانِ مرا
تو را به حرمتِ عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ تر از این نکن دهانِ مرا
تو نیم دیگر من نیستی؛ تمامِ منی
تمام کن غم و اندوهِ سالیانِ مرا...
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا!
بریده غصه ی دل کندنت امان مرا
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو، جهان مرا!
سریع پیر شدم! آنچنان که آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا!
به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه-
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا!
نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا!
چه روزگار غریبیست، بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا
تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
چه جانسختم که بعد از رفتنِ تو باز جان دارم
ولی از تو چه پنهان، روح و جسمی ناتوان دارم
کسی از ظاهرِ یک کوه حالش را نمیفهمد
به ظاهر ساکتم، در سینهام آتشفشان دارم
پس از تو باختم خورشیدِ خوشرنگِ زمینم را
پس از تو نفرت دیرینهای از آسمان دارم
پر از دلشوره بودم در کلاسِ گرم آغوشت
و باور کرده بودم پای عشقت امتحان دارم
چه حسِ نادری، با فتح الماسِ حضور تو
تمام لحظهها احساس میکردم "جهاندار"م
اگرچه لحظه های خوب، عمر کمتری دارند
ولی نام عزیزت را همیشه بر زبان دارم
نفسهای تو را آن روزها در شیشه پر کردم
"هوا"ی روزهای بودنت را همچنان دارم...
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا!
بریده غصه ی دل کندنت امان مرا
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو، جهان مرا!
سریع پیر شدم! آنچنان که آینه نیز-
شکسته در دل خود صورت جوان مرا!
به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه-
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا!
نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا!
چه روزگار غریبیست، بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا
تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم
چنــد ساعت شده از زندگی ام بی خبرم
این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار
بال پــرواز دلـــم کــــو که به سویت بپرم؟
از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
بین این قافیــه ها گــم شده و در به درم
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم
بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم
پدر عشـــق بسوزد کـــه درآمد پدرم
بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک
کفــر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم
من خدای غزل ناب نگاهت شده ام
از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
تو هم شبیه خودم، در دلت تَرَک داری
وچون شبیه منی، ارزشِ محک داری!
شنیدهام که درختان کوچه میگویند
که با بهار و خزان، حس مشترک داری
نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی!
به لطف حضرتِ حق، تا ابد بزک داری
به عشق چشم تو آرام و رام میخوابم
دو چشم قهوهای تلخ و با نمک داری
همیشه گلّه به دنبال توست، شک دارم!
درون حنجرهی خویش نیلبک داری؟
تمام مسئله حل است، پس چرا دیگر
به من، به سبزیِ چشمم، به عشق شک داری؟
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
شرمنده ایم! عاشق و دلداده نیستیم
باید قبول کرد که آماده نیستیم
گیرم قسم به اسم شما کم نمی خوریم!
خلوت نشین گوشه ی سجاده نیستیم
گیرم پیاده راه بیفتیم سمتتان
در طول سال، مرد همین جاده نیستیم!
دربند شهوت سگ نفسیم و سالهاست
قادر به پاره کردن قلاده نیستیم
افتادگی نشان «بلوغ» و «نجابت» است
طفلیم و نانجیب! که افتاده نیستیم
دل هایمان سیاه ترند از لباسمان!
حاضر به مست کردن بی باده نیستیم
شیطان اگر که سجده به انسان نکرد و رفت
فهمیده بود مثل خودش ساده نیستیم!
عمری ست زیر بیرق تان سینه می زنیم
اما دریغ و درد که آزاده نیستیم
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم!
اگــرچــه زهــر می ریزیــم تــــوی استکانِ هم!
همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم
هــوای شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم
که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم!
بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح
فقط پاپــوش می دوزیم بر پای زیانِ هم!
قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را
چــه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم
چـه قانــونِ عجیبـــی دارد این جنگِ اساطیری
که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم
برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار!
کــه گاهـی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم
سگِ ولگرد هـــم گاهــی -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم!
گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را
چنـــان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم!
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
افتاده راه طالعِ تارم به «هیچ کس»!
دیدی وفـــا نکرد بهارَم به هیچ کس؟
تــو رفته ای، دلیل ندارد بیــــان شود
جای دقیق ِ سنگ مزارم به هیچ کس
دیگر مسیر ِطی شده فرقی نمی کند
وقتی رسیده ریل قطارم به هیـچ کس!
با این کـــه خاطر تـــو برایـم عزیز بود
افسوس! اعتماد ندارم به هیچ کس
فهمیده ام که غیر خدا عاشقی خطاست
یعنـــی مبـــاد دل بسپارم بــه هیـــچ کس
با بی وفایی ات بـه نتیجه رسیده ام:
دیگر محلّ سگ نگذارم به هیچ کس!
این شــعر، آخـرین غــزلِ من برای توست
تقدیم شد به دار و ندارم، به «هیچ کس»
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم!
اگــرچــه زهــر می ریزیــم تــــوی استکانِ هم!
همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم
هــوای شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم
که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم!
بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح
فقط پاپــوش می دوزیم بر پای زیانِ هم!
قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را
چــه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم
چـه قانــونِ عجیبـــی دارد این جنگِ اساطیری
که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم
برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار!
کــه گاهـی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم
سگِ ولگرد هـــم گاهــی -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم!
گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را
چنـــان ارواح، در حالِ عبوریم از میانِ هم!
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher