بگذار که این باغ، درش گم شده باشد
گل های ترَش، برگ و برش، گم شده باشد
جز چشم به راهی، به چه دل خوش كند اين باغ؟
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم؛ مثل کسی که
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب تیره و تار است و بلادیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
چاهی ست همه ناله و دشتی ست همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا، ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه میفشارمت اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستارهای
تا صبح میشمارمت اما ندارمــــت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده میگذارمت اما ندارمـــــــت
میخواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمــت اما ندارمـت
میخواهم ای شکوفهترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمــت اما ندارمــت
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
به نام عشق که زیباترین سرآغاز است
هنوز شیشهی عطر غزل درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است
هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثهای خانمان برانداز است
پدر نگفت چه رازیست اینکه تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است
به بام شاه و گدا مثل ابر میبارد
چقدر عشق شریف است و دست دل باز است
بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلندپرواز است
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
چو بوی پونه از دکّان عطاری بزن بیرون
هوای عاشقان شهر اگر داری، بزن بیرون
تو را آیینهها در بینهایت چشمدرراهاند
از این نُهتوی آهاندودِ زنگاری، بزن بیرون
زدم از اصفهان بیرون که بوی گاوخونی داشت
تو هم ای شیخ! از این چاردیواری بزن بیرون
الا ای جمعهی سرخی که رنگ عید نوروزی
از این تقویم سرتاسر عزاداری بزن بیرون
چه طرفی بستهای از حکمرانی روی این قلیان
الا سلطان! از این زندان قاجاری بزن بیرون...
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است
هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است
پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است
به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است
بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند
از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند
یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند
زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند
مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند
دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند
این است نسبت تو و این روزگار یأس
آیینه ای میان غبار آفریده اند
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
پیچایی گیسوی شکن در شکن است این؟
یا مطلع پیچیدهی شبهای من است این؟
نم نم بچشان بوسهی خود را به لبانم
گیراییِ بی حدّ شرابِ کهن است این
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم
دلچسبترین شیوهی جان باختن است این
بنشین به تماشای فرو ریختن من
دل نه! به خدا خانهی ویران من است این
ارزان مفروشید رفیقان! سر ما را
زنهار! مگر یوسفِ بیپیرهن است این؟
سُم کوفته پاییز بر این دشت و گذشته است
انگار نه انگار گل است این، چمن است این
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
یه روزی میای
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
بشینم انار دل تنگمو
تا اون دون آخر برات دون کنم
میخواستم بیای تا مگه چارهای
به حال پریشونی من کنی
میخواستم بیای با گل پیرهنت
که تکلیف چشمامو روشن کنی
میخواستم پس از این همه سال و ماه
قد و قامتم رو ببینی پدر!
بشینم پای آخرین قصههات
تو هم پای قصهم بشینی پدر!
چقدر آینه و شمع چیدم برات
چقدر چشم به راهت نشستم بیای
چقدر فال حافظ گرفتم واسهت
تو فالت همین بود: یه روزی میای
میخواستم پس از سالها انتظار
بیای جشن بارون بگیرم برات
ببوسم سر و زلف و پیشونیتو
تو که سر نداری بمیرم برات
#سعید_بیابانکی
#شهدا
#فرزندان_شهدا
@golchine_sher
در دیده ام نگاهی و آهی هنوز هست
باران اشک گاه به گاهی هنوز هست
هان، ای شب فلک زده! در مشت خالی ات
شکر خدا که سکّه ی ماهی هنوز هست
یک شب بکوب کوبه ی در را و باز شو
این جا چراغ چشم به راهی هنوز هست
عریان کنید جام می هفت ساله را
تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست!
در چشم کهربایی ات، ای روشناترین!
میل ربودن پر کاهی هنوز هست؟
شکر خدا به میمنت روی و موی دوست
روز و شب سپید و سیاهی هنوز هست
از شش جهت اگر چه قفس مانده ست و بس
فکر فرار باش که راهی هنوز هست
با یک دروغ کهنه به خونم در افکنید
در دوردست، گرگی و چاهی هنوز هست...
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
#صلوات
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با یاد تو قدّ و قامت افراشتهام
بوی صلوات میدهد دستانم
از بس که گل محمدی کاشتهام
#سعید_بیابانکی
@robaiiyat_takbait
بوسیدمت؛ لب و دهنم بوی گل گرفت
بوییدمت؛ تمام تنم بوی گل گرفت
گل های سرخ چارقدت را تکاندی و
گل های خشک پیرهنم بوی گل گرفت
با عطر واژه ها به سراغ من آمدی
شعرم، ترانه ام، سخنم بوی گل گرفت
از راه دور فاتحه ای دود کردی و
در زیر خاک ها کفنم بوی گل گرفت
تا آمدی، به میمنت بوی زلف تو
در باغ، یاس و یاسمنم بوی گل گرفت
ای امتزاج شادی و غم! در کنار تو
خندیدنم، گریستنم، بوی گل گرفت
گرد از کتاب خانه ی من برگرفتی و
تاریخ مرده و کهنم بوی گل گرفت
خون تو دانه دانه، شبیه گل انار
پاشید بر شب و وطنم بوی گل گرفت
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
بگذار چشم مست تو افسونگری کند
شب را شمیم زلف تو نیلوفری کند
بگذار گیسوان سیاهت بریزد و
انگشتهای سرد مرا جوهری کند
پروانهای سیاهم و ای کاش آتشی
یک شب مرا بگیرد و خاکستری کند
تنها شراب چشم خمار تو قادر است
میخانه را دوباره پر از مشتری کند
تلخ است این زمانه که باید شبانهروز
خنجر میان ما رفقا داوری کند
ما آهنیندلان به همین چرم دلخوشیم
تا کاوهای بیاید و آهنگری کند
گهوارهای رها شدهام، کاش نیل غم
در حق من جفا نکند، مادری کند
پنداشت اینکه مثل خودش صاف و سادهام
سنگی مرا به آینه یادآوری کند
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher