eitaa logo
گلچین شعر
14.6هزار دنبال‌کننده
926 عکس
314 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمریست روی دیده به اغیار بسته ام این دیده را به خاطر دلدار بسته ام فرقی نمی کند چو منی مرگ وزندگی وقتی که رشته بر گره ِدار بسته ام گوهرشد از فروغ تو این شیشه های اشک چندی ست دُرِّ ثمین بر انظار بسته ام با خوردنِ می از لب خونِ جگر خوشم دل از ترحم دل غمخوار بسته ام سر رفته تنگی دل؛ اندوه بی کران چشم امید سمت تو بسیار بسته ام قد می کشی ز عالمِ بالا به ناکجا خم گشته تاک را به دیوار بسته ام پا در گِلم بسوی تو در سنگزارِ درد بر بادِ صبح حادثه پندار بسته ام خال لب و خم ابرو یا چال گونه ای من دل به گوشه ی چشمی بیمار بسته ام از آبِ مانده تهِ جو باید حذر کنم حالا که دل به دو رودِ سرشار بسته ام تا هرزه گردیِ چشمت در روی گلرخان پای نگاه تو را با اخطار بسته ام بی حد مزن تو پیاله از ساغر هوس تا هفت خط نشوی این مقدار بسته ام @golchine_sher
داشت در یک عصر پاییزی زمان می‌ایستاد داشت باران در مسیر ِناودان می‌ایستاد ‌ با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است چای می‌نوشيد و قلب استکان می‌ایستاد ‌‌ در وفاداری اگر با خلق می‌سنجیدمش روی سکوی نخست این جهان می‌ایستاد ‌‌‌ یک شقایق بود بین خارها و سبزه‌ها گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می‌ایستاد ‌‌ در حیاط خانه گل‌ها محو عطرش می‌شدند ابر، بالای سرش در آسمان می‌ایستاد ‌‌ موقع رفتن که می‌شد من سلاحم گریه بود هر زمان که دست می‌بردم بر آن، می‌ایستاد ‌ موقع رفتن که می‌شد طاقت دوری نبود جسممان می‌رفت اما روحمان می‌ایستاد ‌ از حساب ِعمر کم کردیم خود را، بعدِ ما ساعت آن کافه یک شب در میان می‌ایستاد ‌ قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل باز با این حال می‌گفتم بمان، می‌ایستاد ‌ ساربان آهسته ران کارام جانم می‌رود نه چرا آهسته، باید ساربان می‌ایستاد ‌‌ باید از ما باز خوشبختی سفارش می‌گرفت باید اصلا در همان کافه زمان می‌ایستاد ‌‌ @golchine_sher
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم: با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم حس خوبیست نفس های تو را لمس کنم آنقدر سیر ببوسم...نکند سیر شوم؟ درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم باید ابراز کنم نیت رویایم را باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم اولین تار سفید سرمن را دیدی حس خوبی است در آغوش خودت پیر شود @golchine_sher
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره‌ی ما بود، دل آرام جهان شد ‌‌ در اوّل آسایش‌مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن‌مان بود خزان شد ‌ زخمی به گل کهنه‌ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم، دهان شد ‌ آنگاه همان زخم، همان کوره‌ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد ‌ با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه‌ها کرد و چنان شد ‌ ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد ‌ جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد ‌ یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد ‌ یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی‌ام یک چمدان شد ‌ با هر که نوشتیم چه‌ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد @golchine_sher
کفر من و دعای تو فرقی نمی کند حرف کسی برای تو فرقی نمی کند ای آسمان که بر سر من گریه می کنی حال من و هوای تو فرقی نمی کند دیگر چرا سیاه نپوشم که بخت من با رنگ چشمهای تو فرقی نمی کند محکوم مرگ عشق خودی، گریه کن! بخند! پایان ماجرای تو فرقی نمی کند حرف از جدایی است: بخوان یا سکوت کن این شعر با صدای تو فرقی نمی کند اصلاً قرارنیست فدای کسی شوی من می شوم فدای تو فرقی نمی کند خالی ست صندلی تو گیرم گذاشتم یک دسته گل به جای تو - فرقی نمی کند این قصه را برای من از ابتدا بخوان با اینکه انتهای تو فرقی نمی کند با اینکه پیش چشم تو در باد گم شدن با سوختن به پای تو فرقی نمی کند گفتم چرا نمی رسم؟ آنگاه جاده گفت: این جمله با «چرا»ی تو فرقی نمی کند دیوار سنگی است که تکرار می کند: برگرد! حرفهای تو فرقی نمی کند! من در شبم تو نیمۀ روزی در این جهان عید من و عزای تو فرقی نمی کند ای معبد خراب شده! با وجود من آرامش فضای تو فرقی نمی کند من عاشق تواَم به خدا دوست دارمت حتی اگر برای تو فرقی نمی کند... @golchine_sher
بنشین عزیز ، اینقدر آتش به پا نکن دل را به سوزِ عاشقیت مبتلا نکن بر شانه ات نریز شب زلفِ بسته را کوهی بلا برای دلم دست و پا نکن رحمی اگر به حال پریشان نمی کنی این کار را برای رضای خدا نکن ای چارشنبه سوریِ هر روز خاطرم ما را درون شعله ی غم ها رها نکن یوسف اگر برای زلیخا نمی شوی کنعان سینه را همه ماتمسرا نکن از دور دست هم شده نوری به من بپاش ماه مرا ز برکه ی قلبم جدا نکن خورشید باش و بر شب طولانی ام بتاب بخت سپید را شب بی انتها نکن @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
کانال رباعی و تک بیت ما @robaiiyat_takbait
هدایت شده از رباعی_تک بیت
افتاده چه چای از دهن بعد از تو خشکیده درخت و هر چمن بعد از تو ترکیدن یک انار را می فهمی شد قصه ی چشمهای من بعد از تو @robaiiyat_takbait
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح آمده تا که نغمه پرداز شود عشق آمده تا پنجره ات باز شود برخیز و غزل بخوان به وقتِ گل سرخ تا روز تو عاشقــــــــــانه آغاز شود @golchine_sher
يک نگاه ساده، بيش از اين هوايى نيستم در خودم غرقم، به فکر آشنایی نیستم با توأم تا با منی، پس با منی تا با توأم مثل تو در قید و بندِ باوفایی نیستم دوستت دارم... ولی بسیار از آن بیشتر عاشقت هستم؟... نه! تا این حد فدایی نیستم! تا که یادم بوده اهل خواهش چشم توأم حال، با این وصف، پیدا کن کجایی نیستم! شعرِ نازل دارم از سوی تو، تکفیرم نکن تا ابد پیغمبرم، فکر خدایی نیستم با تو آری، با تو نه، با تو چنان، با تو چنین هیچ، در گیر و کش چون و چرایی نیستم گرچه عمری آرزو کردم رها باشم، ولی چون رهایی ربط دارد با جدایی... نیستم @golchine_sher