دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
#سعدی
@golchine_sher
دست تو باز میکند پنجرههای بسته را
هم تو سلام میکنی رهگذران خسته را
دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم
آینه قدیمی غبار غم نشسته را
پنجره بیقرار تو، کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو لاله دسته دسته را
شب به سحر رساندهام دیده به ره نشاندهام
چشم به راه ماندهام جمعه عهد بسته را
این دل صاف کمکَمَک شدَست سطحی از ترک
آه شکستهتر مخواه آینه شکسته را...
#سهیل_محمودی
@golchine_sher
از كفر من تا دينِ تو راهي به جز ترديد نيست
دلخوش به فانوسم نكن! اينجا مگر خورشيد نيست
با حس ويراني بيا تا بشكند ديوار من
چيزي نگفتن بهتر از تكرار طوطي وارِ من
بي جستجو ايمان ما از جنس عادت مي شود
حتي عبادت بي عمل وهم سعادت مي شود
با عشق آنسوي خطر جايي براي ترس نيست
در انتهاي موعظه ديگر مجال درس نيست
كافر اگر عاشق شود، بي پرده مؤمن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود!
#افشین_یداللهی
@golchine_sher
به سینه سنگ تورا می زنم که شیشه بمانی
مرید حضرت آیینه تا همیشه بمانی
به کوه می زنی از مکر عاشقان دروغین
که غرق غربت فرهاد و زخم تیشه بمانی
مترسکان سراسیمه ی که اند پلنگان؟
دلت خوش است که محو کدام بیشه بمانی
خوشا که دل بسپاری به رسم سوخته بالان
دراین میانه چو ققنوس،شعله پیشه بمانی
نمی رسد به تو چشم بد از تطاول سنگی
شبیه سرو اگر با تمام ریشه بمانی
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#عضوکانال
@golchine_sher
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم
که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری
ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم
چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام
که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم
همین خوش است همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم
خدا کند نپرد مستی ام چو شیشه ی می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم
شبیه بار امانت که بار سنگینی است
سر تو بار گرانی است مانده بر دوشم
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
"صبر و وقارِ علوی"
نور تویی، ماه تویی ،"هادی" این راه تویی
گر تو هدایتم کنی،وه که چه خوش هدایتی
بعد پیامبر شدند، آن سه علی ولی، ولی
گر تو چهارمش شوی،وه که چه خوش ولایتی
خُلق تو خُلقِ رضوی،صبر و وقارت علوی
گر تو روایتی کنی،وه که چه خوش حکایتی
نیست مرا به غیر تو،هیچ پناه دیگری
گر تو صدا کنی مرا،وه که چه خوش اشارتی
از جور این نامردمان،روم سراغ "جامعه"
گر حکم "تکبیرم" دهی،نیست مرا شکایتی
بند به "زندان" تو ام، نمیشوم رها ز تو
گر تو رئیس من شوی،وه که چه خوش اسارتی
زیست کنم به ساری و دل بَرَدم به سامرا
گر تو مرا بخوانیام، وه که چه خوش زیارتی
ای تو علی!ای تو ولی! ای تو اباالعسکری
گر تو دهی کامِ مرا، وه که چه خوش حلاوتی
زار شده حال ما،آمده ام "دارالشفاء"
گر بشود ببینمت،وه که چه خوش سعادتی
لرزه به ظلم افکنَد ، شعر حماسیِ تو وُ
چون تو مطیعِ زینبی،وه که چه با شهامتی
بهر دفاعِ حرمت، میبروم به سامرا
گر تو شهیدمم کنی، وه که چه خوش شهادتی
سجده زنم به درگهت، بهر ظهورش و فرج
گر تو بخواهی از خدا،وه که چه خوش وساطتی
غرق شده ام در گنه ، نیست به جنّت هیچ ره
گر تو شفاعتم کنی ، وه که چه خوش شفاعتی
چون تو امیر بودهای،چون تو "کبیر" بودهای
گر نشده درخور تو،شعر حقیر من مرا نیست دگر ملامتی
#یلدا_خالقی_نسب
#امام_هادی
@golchine_sher
سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"
غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش
تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی
دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی
نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟
از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!
از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی
به طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو
همه شب رام رامی گفت و من الله اللهی
هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
#علیرضا_قزوه
@golchine_sher
جام شراب و سیر گلستان چه فایده
خاطر به هیچ بیتو تسلّی نمیشود!
#سلیم_تهرانی
@golchine_sher
تو همان
جرعه آبی که نشد وقت سحر
بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند
#محمد_شیخی
@golchine_sher
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
#شفیعی_کدکنی
@golchine_sher