از همان روزی که در باران سوارم کرده ای
با نگاهت هیچ میدانی چکارم کرده ای؟
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی
با همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای
تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر
با نگاهت،خنده ات،مویت،شکارم کرده ای
در خیابان اولین عابر منم هر صبحِ زود
در همان جایی که روزی غصه دارم کرده ای
رأس ساعت میرسی،میبینمت رد می شوی
کم محلی می کنی،بی اعتبارم کرده ای
من مهندس بوده ام دلدادگی شأنم نبود
تازگی ها گل فروشی تازه کارم کرده ای
در نگاه دیگران پیش از تو عاقل بوده ام
خوب کردی آمدی،مجنون تبارم کرده ای
در ولاالضالین حمدم خدشه ای وارد نبود
وای من،محتاج یک رکعت شمارم کرده ای...
#مهدی_ذوالقدر
@golchine_sher
خواب دیدم که رویاست،ولی رویا نیست
عمرجز«حسرتدیروز»و«غم فردا»نیست
هنر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
ای پریشانی آرام ! کجایی ای مرگ ؟
در پری خانه ی ما حوصله ی غوغا نیست
ما پلنگیم ! مگو لکّه به پیراهن ماست
مشکل از آینه ی توست! خطا از ما نیست
خلق در چشم تو دل سنگ ولی ما دل تنگ
« لا الهی » هم اگر آمده بی « الّا » نیست
موج ِشوریده دل آشفته ی ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست
بر گل فرش ، به جان کندن خود فهمیدیم
مرگ هم چاره یدل تنگی ماهی ها نیست
#فاضل_نظری
@golchine_sher
آغوش تو دنیای آن بیگانه خواهد شد
با دست شومش گیسوانت شانه خواهد شد
با من شکوهی داشتی، با او نخواهی داشت
قصری که جای جغد شد ویرانه خواهد شد
افسانه ی خوشبختی ات گمنام خواهد ماند
گمنامیِ بدبختی ام افسانه خواهد شد
پنهان شدی تا مثل «از ما بهتران»... آری_
کِرمی که خود را گم کند پروانه خواهد شد
هرشب که می پیچد به اندام تو همخوابت
از بوی من در بسترش دیوانه خواهد شد
#مهدی_فرجی
@golchine_sher
می خواهمت چنانكه شب خسته خواب را
می جويمت چنانكه لب تشنه آب را
محو توام چنانكه ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنان كه درختان برای باد
يا كودكان خفته به گهواره خواب را
بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی می آفرينمت
چونان كه التهاب بيابان سراب را
ای خواهشی كه خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نيازی جواب را؟!
#قیصر_امینپور
@golchine_sher
این جا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!
اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال؛ ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشیِ خوابها کم است!
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است!؟
#محمدعلی_بهمنی
@golchine_sher
گرچه در حقم بدی کردی ولی یادش بخیر
از بدی های تو هم باید به نیکی یاد کرد ...
#حسینطاهری
@golchine_sher
تو اگر در تپش باغ
خدا را دیدی ،
همت کن و بگو
ماهی ها ،
حوضشان بی آب است...
سهراب سپهری
@golchine_sher
به جز تو، قلبِ خودم را به هیچکس نسپردم
تو هم غمی به جهانم اضافه کردی و رفتی..
#امید صباغ نو
@golchine_sher
با من و قلبم کمی از عشق صحبت کن فقط!
با کشاورزان قحطی دیده از باران بگو..
#سعید_صاحب_علم
@golchine_sher
میشوی از رفتنت روزی پشیمان منتها
موقع برگشتنت دیگر من آن من نیستم
#عرفان_دهقانی
@golchine_sher
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی
یک آسمان پرندگیام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی
وقتی که آبودانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
امروز از همیشه پشیمانتر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی
من نیستم، نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی است که روشن گذاشتی
گیرم هنوز تشنهٔ حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟
آلوچههای چشم تو مثل گذشتهاند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟
حالا برو، برو که تو این نان تلخ را
در سفرهای به سادگی من گذاشتی
#مهدی_فرجی
@golchine_sher
هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای
با هر قدم که دور شدی استخوان شکست
#احسان_افشاری
@golchine_sher