خویش را در جادهای بیانتها گم کردهام
بعد تو صدبار راه خانه را گم کردهام
من غریبافتادهای بی تکیهگاهم؛ سالهاست
کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کردهام
از عبادتهای حاجتمند خود شرمندهام
گاه میبینم تو را بین دعا گم کردهام!
شیشهی عطرم که حیران در هوایت مدتیست
هستی خود را نمیدانم کجا گم کردهام
زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟
گندمی را زیر سنگ آسیا گم کردهام...
#حسین_دهلوی
@golchine_sher
دنیا همه اش به کام ایرانی ها
بر شوق رسیده اند کرمانی ها
درلحظه ی انفجار یک ملت دید
تکثیر شده نسل سلیمانی ها
#عبدالرحمن_رستمیان_جهرمی
#عضوکانال
@golchine_sher
نَمی از جذبهی چشم تو به دریا برسد
عمر این قوم بعید است به فردا برسد
از منِ سوختهدل روی بگردان، بگذار
بخشی از پیرهنت هم به زلیخا برسد
منِ بیمایه کجا؟ یوسف حُسن تو کجا؟
راضیام از تو به من سهمِ تماشا برسد
نعمت همدم و همصحبت عیسی بودن
گاه لطفیست که شاید به یهودا برسد
بعد از آن روز که موی تو رها شد در باد
گردنت -گرد جنونی- که به هرجا برسد
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
فصل خون گشته و لاله به کمین افتاده
آسمان گریه کنان روی زمین افتاده
در دل معرکه ای عشق و جنون می ریزد
باز فتوای شُریح است که خون می ریزد
ضربه ی تیغ رسیده ست به پیشانی ها
می چکد خون ز سر و دست سلیمانی ها
تبر ناخلفان بر چمن گُل زده است
تیر تکفیر به بال و پَر بلبل زده است
تا عمو رفت همه سوی خیام آمده اند
ناکسانند که از منبر شام آمده اند
لشکر حرمله و تیر دوشعبه در دست
بین زوار ببین کودک زائر هم هست
شعله در دست گرفتند و هیاهو دارند
چشم بر میخ در و کودک و پهلو دارند
روضه خوان آمده از اوج خطر می خواند
روضه از کودک از ترکش و سر می خواند
روضه از چادر خاکی که زمین گیر شده ست
دختری یک شبه از داغ پدر پیر شده ست
روضه داغ پس از داغ بسی سنگین است
راه گلزار به خون دلمان رنگین است
گرچه شلاق خزان آتش و تب ریخته است
نخل می سوزد و درباغ رطب ریخته است
ماهمه ملت عشقیم و شهادت غم نیست
این زمین لرزه که پایان حیات بم نیست
تا که از عشق به سردار همه لبریزیم
دستِ امید به زانو زده بر می خیزیم
#مرتضی_برخورداری
#عضوکانال
#کرمان_تسلیت
@golchine_sher
او میرود دامن کشان
من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس ازمن نشان
کز دل نشانم میرود
#سعدی
@golchine_sher
عمریست که میگِریم و یارم شده این اشک
آرامش چشمان خمارم شده این اشک
دستم به قلم آمد و از اشک نوشتم....
دیدم همهی دار و ندارم شده این اشک!
تقدیرِ مرا دست خزان برده به اندوه!
هر ساله زمستان و بهارم شده این اشک
در غربت و تنها شدنم هیچ ندیدم!
جز دیدن هر لحظه کنارم شده این اشک
تقویم نمیخواهم و از عمر چه حاصل؟
وقتی که همین، روزشمارم شده این اشک
بر سنگ مزارم بنویسید که آخر...
مرگم به غم و چوبهی دارم شده این اشک!
#الهه_نودهی
#عضوکانال
@golchine_sher
در این شهر پر از درد و پر از دود
در این فصل غم انگیز و مِه آلود
تحمل کردهام سرمای غم چون
امید من به دست گرم تو بود
#میلاد_الماسی
#عضوکانال
@golchine_sher
از سخنچینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم...
سیلیِ همصحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام،هر قدر بیمِهری کنی میایستم...
تا نگویی اشکهای شمع از کم طاقتیست
در خودم آتش به پا کردم ولی نَگْریستم...
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر میشود
بیسبب خود را شکستم تا ببینم چیستم...
زندگی در برزخِ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم...
#فاضل_نظری
@golchine_sher
با سنگ اجل شیشه ی جان می شکند
روزی صدف عمر گران می شکند
ای ماه بیا مثل زمین خاکی باش
یک روز غرور آسمان می شکند
#حسن_رستم_زاده
#شاعر_روشندل
@golchine_sher
هزار بار نگفتم که بیتو میمیرم؟!
چگونه از منِ تنها خبر نمیگیری؟!
#جواد_محمدی_دهنوی
#عضوکانال
@golchine_sher
پیر که شوم
رنگ موهایم را می بخشم
کلاغی را به آرزویش می رسانم!
#اقدس_خیرالله_پور
#عضوکانال
@golchine_sher