تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
هر هفته سر خاک تو میآیم، اما
این خاک اگر قرص ِقمر داشته باشد
این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک؟
از تو خبری چند مگر داشته باشد
خاکستری از آن همه آتش، دل این خاک
از سینه من سوختهتر داشته باشد
....
برگرد، سفر طول کشید ای نفس سبز
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟!»
#مرتضی_امیری_اسفندقه
@golchine_sher
اگرچه در نظرت چون غبار ناچیزم
به احترام تو باید ز جای برخیزم
چو آفتاب به چشم کرَم نگاهم کن
که پیشِ پایِ تو چون کوه یخ فرو ریزم
چقدر خرد کنم زیرِ پا غرورم را
به این امید که رحمِ تو را برانگیزم؟
هزار شکر که استاد عشق یادم داد
که از مباحثه با عاقلان بپرهیزم
مگیر خرده به من! راه عقل و عشق جداست
مخواه شک و یقین را به هم بیامیزم
چو رود هرچه بکوشم اسیر خویشتنم
چگونه میشود از چنگِ «خویش» بگریزم؟
#احسان_انصاری
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
شرمندهی محبتت ای غم که در فراق
حال مرا به جز تو نپرسید هیچکس
#فاضل_نظری
@robaiiyat_takbait
درخت، منتظرِ ساعتِ بهار شدن
و غرقِ ثانیههای شکوفهبار شدن
درخت، دست به جیب ایستاده آخرِ فصل
کنار جاده، در اندیشهی سوار شدن
درخت منتظر چیست؟ گاریِ پاییز؟
و یا مسافرِ گردونهی بهار شدن؟
و او شبیه به یک کارمندِ غمگین است
درست لحظهی از کار بر کنار شدن
گرفته زیرِ بغل، برگههای باطله را
به فکر ارّه شدن، سوختن، غبار شدن
درخت، دید به خوابش که پنجره شده است
ولی ملول شد از فکرِ پر غبار شدن
و گفت پنجرگی آه دورهی سختیست
بدونِ پلک زدن، چشم انتظار شدن
و دوست داشت که یک صندلی شود مثلاً
به جای دار شدن، چوبهی مزار شدن
درخت، ارّه شد و سمت شهر راه افتاد
فقط یکی دو قدم مانده تا بهار شدن
ولی درخت ندانست، قسمتش این بود:
برای یک زنِ آوازهخوان، سهتار شدن
#محمدسعید_میرزایی
@golchine_sher
مرا ببر به ملاقات خود، به مهمانی
تو را نگاه کنم با دو چشم بارانی
درون برزخ بود و نبود محبوسم
مرا رها کن از این تنگنای حیرانی
کجا نفس بکشم بی هوای آیاتت؟
چقدر دورم از اندیشههای قرآنی!
خودت به تیغ محبت بریز خون مرا
نشد برای تو نفس چموش قربانی
تو شور و شوق بهاری تو نور امّیدی
مرا رها نکنی در غم زمستانی
بگو که راه به آغوش آسمان باز است
بگو کبوتر آواره را نمیرانی
برای آنکه به دیدار خویشتن برسم
مرا ببر به ملاقات خود، به مهمانی
#زینب_نجفی
@golchine_sher
عطر حسن(ع) است و با خود آورده نسیم
ری گشته بهشت با کریم بن کریم
مانند زیارت حسین بن علی (ع)است
پاداش طواف حرم عبدالعظیم
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#شاه_عبدالعظیم
@golchine_sher
ای حَرَمت منزل هر یا کریم
عطر صمیمانه ی باب النعیم
آمده ام کرب و بلایی شوم
جان من ای حضرت عبدالعظیم
#ألسلام_علیک_یا_عبدالعظیم_حسنی
#أللهم_ارزقنا_کربلا
#مریم_محبی_نژاد_کرمان_نرماشیر
#عضوکانال
@golchine_sher
ساده انگاشتمت ، ساده نهانگاشتیام
از سحر تا به سحر روی هم انباشتیام
هرچه خوش بود به من گفتی و باور کردم
باز با این همه ، خوشحال مپنداشتیام
کاش در چشم تو یک بوتهای از گل بودم
تا تو چون گُل وسط باغچه میکاشتیام
حیف ، ما آدمیان بردهی امیال شدیم
نکند باب همین میل نگه داشتیام
منّتی نیست اگر ما به هم عادت کردیم
مثل تاجی به سر خویش که نگذاشتیام
تشت رسواییام از بام چو افتاد زمین...
پرچمم کردی و بر بام خود افراشتیام
یک قراری بگذاریم اگر قهر شدیم
هرکه قهر است خود اقرار کند؛ آشتیام
#پرویز_شالی
@golchine_sher
این روزها به هرچه گذشتم کبود بود
هر سایه ای که دست تکان داد، دود بود
این روزها ادامه ی نان و پنیر و چای
اخبار منفجر شده ی صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بی وجود بود!
ما همچنان به سایه ای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگی اش تار و پود بود
پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود
دنیا نخواست؟ یا من و تو کم گذاشتیم؟
با من بگو قرار من این ها نبود! بود؟!
#عبدالجبار_کاکایی
@golchine_sher
هرگز مایوس نباش
من امیدم را در یاس یافتم،
مهتابم را در شب،
عشقم را در سال سخت یافتم،
و هنگامی که داشتم
خاکستر می شدم
گُر گرفتم...
#احمد_شاملو
@golchine_sher