eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
897 عکس
307 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
می شود  سخت ترین مساله آسان باشد پشتِ هر  کوچه ی بن بست خیابان باشد! می شود حال بدِ  ثانیه ها خوب شود شهر هم غرقِ  هماغوشی باران باشد گیرم این عشق که آتش زده بر زندگی ات بعد جان کندنِ تو شکل گلستان باشد! گیرم این دفعه که برگشت، بماند...نرود! گیرم از رفتنِ یکباره پشیمان باشد بعد شش ماه به ویرانه ی تو برگردد تا درین شعر پر از حادثه مهمان باشد فرض کن حسرتِ پاییز، تو را درک کند روز برگشتن او اول آبان باشد بگذر از این همه فرضیه، چرا که دل من مثل ریگی ست که در کفش تو پنهان باشد! @golchine_sher
چه حرف‌ها که درونم نگفته می‌ماند خوشا به حال شماها که شاعری بلدید... @golchine_sher
فریاد که جز اشکِ شب و آه سحرگاه اندر سفرِ عشق مرا همسفری نیست... @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
به روی دست آوردم دل غم پرور خود را صدف از سینه اش بیرون کشیده گوهر خود را دلم را ساده اندیشانه از پیکر در آوردم چنان اندیشه ای که اشعری انگشتر خود را من آن طفل پریشانم که در بازار تنهایی چنان سرگرم شد ، گم کرده حتی مادر خود را و روز حشر ، مانند مسلمانی که از غفلت به جمع انبیاء نشناخته پیغمبر خود را منم آن واعظی که سالها با نان دین خوردم شبیه موریانه پایه های منبر خود را به جای نافله با شعرهایم توبه میخوانم به اشک خویش میشویم تمام دفتر خود را سرم بر شانه ی مُهر است ، در آغوش سجاده و غسلِ اشکهایم میکنم پا تا سر خود را بر این سجاده ی تب دار از شرم پشیمانی میان سجده چون ققنوس سوزاندم پر خود را به این امید که جان می‌سپارم بین آغوشت کشاندم تا سحر این سجده های آخر خود را 💠 کانالِ اَشعارِ اَحْمَدِ ایراٰنی نَسَبْ در ایتا 💠 https://eitaa.com/ahmadiraninasab 💠 کانالِ اَشعارِ اَحْمَدِ ایراٰنی نَسَبْ در تلگرام 💠 https://t.me/ahmadiraninasab
ای دوست من سلام، صبحت زیبا ای معرفت و مرام، صبحت زیبا خورشید نگاه می کند با لبخند لبخند تو مستدام، صبحت زیبا @golchine_sher
پا به پا کردم و جان کَندَم و گفتم آخر دوستت دارم و گفتی: "نظرِ لطفِ شماست" @golchine_sher
خـدا برای دلِ مـن تـو را نـگه دارد... @golchine_sher
آنقدر دوستت دارم که خودم هم نمی‌دانم چقدر دوستت دارم! هر بار که می‌پرسی، چقدر؟ با خودم فکر می‌کنم؛ دریا چطور حساب موجهایش را نگه دارد؟! پاییز از کجا بداند هر بار چند برگ از دست میدهد؟! ابرها چه می‌دانند چند قطره باریده‌اند؟! خورشید مگر یادش مانده چند بار طلوع کرده است؟! و من، چطور بگویم که، چقدر دوستت دارم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آتشت شعله به سر تا سر دنیا انداخت شمع را حسرت دیدار تو از پا انداخت باورت با دل طوفانی پروانه چه کرد؟ طفل رابا سبدی ساده به دریا انداخت کاش سهمی به من از جنس یقینت برسد جلوه ات جان و دلم را به تمنا انداخت بغضِ این پنجره ها ، داغِ غمِ دوریِ تو باز بین من و این فاصله دعوا انداخت آه از آن که در این انجمنِ عشق و جنون نوبتِ چلچله را باز به فردا انداخت در مسیرِ گل و لبخند و غزل موسم کوچ عاقبت، همسفرِ غمزده را جا انداخت جایِ من بر دل این دشت ببار ای باران! ای که غم پروری ات رود به صحرا انداخت @golchine_sher
شاید روزی بی آنکه نامت را بدانم با هم از خیابانی گذشته‌ایم و بی‌آنکه بدانیم سایه‌هایمان همدیگر را در آغوش کشیده باشند... @golchine_sher
در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد ترس از رقیب بود که آخر زیاد شد این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت با کوچ او به شهر، مهاجر زیاد شد یک لحظه باد روسری‌اش را کنار زد از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت هی کار شاعران معاصر زیاد شد از بس که خوب چهره و عالم پسند بود بین زنان شهر، سر و سِر زیاد شد گفتند با زبان خوش از شهر ما برو ساک سفر که بست، مسافر زیاد شد @golchine_sher