2_540425040387344512.mp3
6.66M
🍃🌸ایرانِزیبا🌸🍃
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃🌠شبانهها🌠🍃
🍃💐آوا و نوا💐🍃
🍃❣🍀🎧🎼آوای بسیار زیبای :الا یا ایها الساقی ...
🍃🍀🎤شهرام ناظری...
🌿💚🤍❤️🌿
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
✨﷽✨
✨ فریاد رسی صلوات در قبـر✨
✍شبلی نقل نموده است :
من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب دیدم .از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند. با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند.
ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟
گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم.
📚 آثار و برکات صلوات صفحه ۱۳۱
🥀
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از 🌟💫 هنرمنـــــــــدان 💫🌟
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان جالب آشنایی و عاشقانه های یک زوج افغانستانی..
🌟💫 هنرمنـــــــــدان 💫🌟
💫🌠 @setarehaye_donya 🌠💫
••••❥⊰◍⃟📺•●JOiN👆•●◍⃟📻••••❥⊰
m razavi:
داستان شب❤️❤️🌺🌺
تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد؛ او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد. اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد. فریاد زد: '' خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟'' صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد.مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟ آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم.
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم.چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.
#داستان_شب 💫
روزی حضرت عیسی «ع» از صحرایی می گذشت. در راه به پرستشگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی میکرد. حضرت با او مشغول حرف زدن شد.
دراین هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا سرشناس بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی «ع» و مرد زاهد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت:" خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. حالا اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر."
مرد زاهد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:" خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن."
دراین هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این زاهد بگو: "ما دعایت را مستجاب کردیم و تو رابا این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به علت توبه و پشیمانی اهل بهشت هست و تو به علت غرور و خودبینی، اهل جهنم."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️شبی از پشت یك
🌺تنهایی نمناك و بارانی
⭐️تو را با لهجه ی
🌺گلهای نیلوفر صدا كردم
⭐️تمام شب برای
🌺با طراوت ماندن
⭐️باغ قشنگ آرزوهایت
🌺دعا كردم🙏🏻
شب خوش 💜✨