eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
27.6هزار ویدیو
154 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر کانال و گروه جهت انتقاد یا پیشنهاد @bondar1357 @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# طنز کرمعلی سی سال قبل ازدواج کرده بود و از زندگیش خیلی خوشحال و از همسرش خیلی خیلی راضی بود روزی از روزها سگی زنشو گاز گرفت و براثر گازگرفتگی زنش مریض شد و بعداز مدتی فوت کرد کرمعلی خیلی مغموم ودلشکسته شد و هیچوقت از منزلش خارج نمیشد و کلا در انزوا فرو رفت بچه های کرمعلی به پدر پیرشان پیشنهاد ازدواج مجدد دادند اما پیرمرد قبول نکرد و به عشق اولش پایبند بود ازطرف بچه ها اصرار و از طرف کرمعلی انکار بعدازمدتی اصرار فرزندان نتیجه دادو پیرمرد قبول کرد که ازدواج کند بچه ها هم گشتند و یه دختر بیست ساله و خوشگل برای پدرشان انتخاب کردند جشن مفصلی هم گرفتند و عروس خانوم رو به خونه پیرمرد قصه ما بردند عروس خانوم از،همه لحاظ خیلی به کرمعلی میرسید وتلاش میکرد پیرمرد راخوشحال کند چند روز که گذشت پیرمرد خوشحال وسرمست از ازدواجش بچه هاشو صدا زد وگفت به شکرانه ازدواجش پنج گوسفند را قربانی کنند و دو گوسفند رابین فقرا .. یک گوسفند رابین خواهر وبرادراش ویک گوسفند رابرای شام خودش وهمسرجوانش بیاورند بچه ها گفتند پدرجان گوسفند پنجم را چیکار کنیم کرمعلی گفت گوسفند پنجم را برای سگی که مادرتان را گاز گرفته ببرید خدا خیرش بدهد انگار اون مصلحت منو بهتر از خودم میدونست 😄😂 ‌‌‌‌‌‌ ┏━━✨✨✨━━┓ ❄️ @golchintap ❄️ ┗━━✨✨✨━━┛
‏آدمهای شناسنامه دار را دوست دارم آنها که برای خودشان، وقتشان و چشمشان ارزش قائلند آنها که با هر کسی معاشرت نمیکنند هر جایی نمی‌روند هر کتابی نمی‌خوانند آنها که بوی ناب ‎اصالت می‌دهند. ‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌
📝 نور و نان این همه گندم، این همه کشتزارهای طلایی، این همه خوشه در باد را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد. این همه گنج آویخته بر درخت، این همه ریشه در خاک را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد. این همه مرغ هوا و این همه ماهی دریا، این همه زنده بر زمین را که می خورد؟ آدم است ، آدم است که می خورد. هر روز و هر شب، هر شب و هر روز زنبیل ها و سفره ها پر می شود، اما آدم گرسنه است. آدم همیشه گرسنه است. دست های میکائیل از رزق پر بود. از هزار خوراک و خوردنی. اما چشم های آدمی همیشه نگران بود. دست هایش خالی و دهانش باز. میکائیل به خدا گفت: خسته ام ، خسته ام از این آدم ها که هیچ وقت سیر نمی شوند. خدایا چقدر نان لازم است تا آدمی سیر شود؟ چقدر ! خداوند به میکائیل گفت: آنچه آدمی را سیر می کند نان نیست، نور است. تو مامور آن هستی که نان بیاوری. اما نور تنها نزد من است و تا هنگامی که آدمی به جای نور، نان می خورد گرسنه خواهد ماند. میکائیل راز نان و نور را به فرشته ای گفت. و او نیز به فرشته ای دیگر. و هر فرشته به فرشته دیگری تا آنکه همه هفت آسمان این راز را دانستند. ت نها آدم بود که نمی دانست. اما رازها سر می روند. پس راز نان و نور هم سر رفت. و آدمی سرانجام دانست که نور از نان بهتر است. پس در جستجوی نور برآمد. در جستجوی هر چراغ و هر فانوس و هر شمع. اما آدم، همیشه شتاب می کند. برای خوردن نور هم شتاب کرد. و نفهمید نوری که آدمی را سیر می کند نه در فانوس است و نه در شمع. نه در ستاره و نه در ماه. او ماه را خورد و ستار ها را یکی یکی بلعید. اما باز هم گرسنه بود خداوند به جبرئیل گفت: سفره ای پهن کن و بر آن کلمه و عشق و هدایت بگذار. و گفت: هر کس بر سر این سفره بنشیند، سیر خواهد شد. سفره خدا گسترده شد؛ از این سر جهان تا آن سوی هستی. اما آدم ها آمدند و رفتند. از وسط سفره گذشتند و بر کلمه و عشق و هدایت پا گذاشتند. آدم ها گرسنه آمدند و گرسنه رفتند. اما گاهی، فقط گاهی کسی بر سر این سفره نشست و لقمه ای نور برداشت. و جهان از برکت همان لقمه روشن شد. و گاهی ، فقط گاهی کسی تکه ای عشق برداشت و جهان از همان تکه عشق رونق گرفت. و گاهی، فقط گاهی کسی جرعه ای از هدایت نوشید و هر که او را دید چنان سرمست شد که تا انتهای بهشت دوید. سفره خدا پهن است اما دور آن هنوز هم چقدر خلوت است. میکائیل نان قسمت می کند. آدم ها چنگ می زنند و نان ها را از او می ربایند. میکائیل گریه می کند و می گوید: کاش می دانستید، نور از نان بهتر است. 👤عرفان نظرآهاری
📝 + تو مالک چیزی هستی که مرگ نتونه از تو بگیره. مابقی هرچی که هست فقط توهم مالکیته...
📝 با ویلای دیگران، پُز نده! سال‌ها پیش وقتی مهمان‌هایی از اهل فامیل از شهرهای دیگر به منزلمان می‌آمدند، بخشی از برنامه گردش و تفریح‌مان پرسه زدن در کوچه‌های اطراف و دیدن خانه‌های شیک و ویلایی آن‌جا بود. از نظر فاصله، یک عرض خیابان با مجتمعی که در آن‌جا ساکن بودیم فاصله داشتند، اما از نظر نحوهٔ زندگی، فاصلهٔ زیادی با هم داشتیم، فاصله‌ای مانند مرز آمریکا با مکزیک. در واقع پُز می‌دادیم به این‌که چنین خانه‌های زیبا و بزرگ و خوش نقشه‌ای در اطراف‌مان هستند و چنین شیک و متمکن زندگی می‌کنند. مهمانان ما هم لذت می‌بردند و استقبال می‌کردند. کار هر روزمان می‌شد «چرخ زدن» در کوچه‌های بالای شهر و لذت بردن از منازل زیبای آن‌ها. برخورد ما با دارایی‌های‌مان هم همین‌گونه است. آن‌چه در بین تمام انسان‌ها و حتی مخلوقات خداوند مشترک است، آن حالت لُختی و نداری آن‌هاست. در این وجه همه با هم برابر هستیم، اما زوائدی که مانند لباس بر وجودمان می‌کشیم، باعث شده که زاویهٔ دیدمان نسبت به هم متفاوت شود، یکی وجود خود را با فضل و کرم و بزرگواری مزین کرده و دیگری با ظلم ‌و حقارت پوشانده. یکی را که می‌بینی به یاد بدهکاری‌هایت می‌افتی، دیگری آدم‌ را به یاد طلب و رشد می‌اندازد. هر دوی این‌ها یک وجودند که دو تصویر دارند، اما فقط تصویر هستند و حقیقت ندارند. حقیقتشان چیست؟ همان وجود برهنه و لُخت. مانند استخوان بدون گوشت و ماهیچه. هر وقت کسی را می‌بینم که به مقام یا منصبی افتخار می‌کند، یا خودش را به دلیل نعمتی که بر وجودش پوشانده شده و با آن به اصطلاح به دیگران فخر می‌فروشد، یاد آن خیابان‌گردی‌های دوران کودکی می‌افتم که به خانه‌های دیگران پُز می‌دادیم و کیف می‌کردیم و لذت می بردیم. چه خوب ضرب‌المثلی است که می‌گوید: «جیب خالی و پز عالی» 👤میثاق محرابی
📝 نمی دانم کسی اینجا داستان درویش بابا کوهی را شنیده است یا نه ،راستش من هم تا همین‌چند روز پیش چیزی در موردش نمیدانستم .بعد به لطف خواندن کتابی که بعد از سالها در بازار کتاب یادم آمد معلم ادبیاتم یک غروب سرد آذر ماه در کلاس رو به حیاط دبیرستان به ما معرفی کرد و من آن را همین چند روز پیش خریدم، شناختمش. پیرمرد درویش مسلکی که حدود دهه ی ۴۰ خورشیدی تقریبا سی سال در کوهستان زندگی کرده بود . از کم و کیف درویش مسلکی و پاکی نفسش که بگذریم .از اینکه چطور توانسته از یک زندگی آسوده دل بکند و رو به کوهستان گذارد و در سرما و گرمای کوه زندگی کند که بگذریم‌. کسی که داستان این درویش را روایت می‌نمود داستان جالبی از او نقل کرده است که دوست دارم کمی در موردش حرف بزنم . نویسنده ی همین‌کتاب که از قضا در روزگاران جوانی با درویش نشست و برخاست داشته روزی از او می‌پرسد که در تمام این سالها آیا سر گرسنه بر بالین نهادی؟ و درویش می‌گوید در تمام این روزها با آنکه مثل شما طمع ندارم و بدنبال نان نمی دوم یک روز در شیراز برف سنگینی آمده ست آن قدر که تمام راههای مواصلاتی قطع شده است و هیچ کس را یارای آمدن به این نقطه از کوه نبوده است . روز اول که آذوقه ام تمام شد بیرون آمدم تا به شهر بروم‌اما وضعیت آنقدر وحشتناک بود که مجبور شدم دوباره به داخل برگشتم . در کلبه را بستم و رویم را پوشیدم . ۱۲ ساعت گذشت و من از گرسنگی بی حال شده بودم ناگهان در عالم خواب و بیدار انگار صدای در به گوشم رسد کسی صدا زد بابا در را باز کن . در را که باز کردم دو نفر با پالتوهای محکمی و بلند بالا در دستانشان هر کدام دو قابلمه غذا بود . داخل آمدند نشستند و گفتند بابا درویش ما امشب در مجلسی نشسته بودیم و انقدر نوشیده بودیم که مست شدیم‌.در عالم‌مستی با گروه رقیب شرط بستیم که برای درویش ساکن کوه بابا کوهی غذا بیاوریم و این قابلمه ها هم اینجا بماند تا هفته ی دیگر که رقیبان آمدند و اینها را دیدند پس به صداقت کلام ما پی ببرند. درویش می گفت به آن دو مرد مست از می گفتم ولی مستی شما حیات مرا باز خرید . القصه آنکه اگر خدا بخواهد اینگونه میخواهد .تمام عالم را ردیف و مامور می کند تا آنچه میخواهد به دست مخلوقش برساند. هدفم‌آن است که ما چه ساده ایم که برای خودمان نقشه می ریزیم اما اوست که به نگاهی راه را عوض می‌کند. پس تپیدن و به در و دیوار زدن چرا ؟ گاهی باید درویش کوه بابا کوهی شد در اوج بدبختی که هیچ از دستت برنمی آید گوشه ای خفت و همه چیز را به او رها کرد. او که حتی به وسیله ی مستانش قادر به سیر کردن درویشش ست . همین 👤
⭕️➕ مغزِ کوچک و دهانِ بزرگ، میلِ ترکیبیِ بالایی دارند. کلماتی که از دهان شما بیرون می آید، ویترین فروشگاه شعور شماست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شد عزای باب مظلومت بیا یابن‌الحسن جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن‌الحسن آجرک‌الله‌یاصاحب‌الزمان (عج‌الله)🖤✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم پدر به راه بود اي پسر بيا تا جان نرفته از تن او زودتر بيا هم صاحب الزماني و هم صاحب عزا بهر نماز بر تن پاک پدر بيا در احتضار باشد و چشم انتظار تست‏ بازست اين دو پنجره بر ره ز در بيا صاحب عزا به ختم حضورش مسلم است‏ مردم تمام منتظر اي منتظر بيا با ره جگر شده‏ ست و جگر پاره‏ جز تو نيست اي پاره جگر بر پاره 🖤🖤 *:•✧✬🌻⚪️🌻✬✧•:*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ..ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ! ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ! ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ... ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ... ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ یك ﻓﻀﯿلت ‌ ‌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 امشب که زمین و آسمان می گرید از ماتم عسگری جهان می گرید جا دارد اگر شیعه خون گریه کند چون مهدی صاحب الزمان می گرید 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد🏴🏴🕣
مرثیه_امام_حسن_عسکری ع....🏴 دیگر توانی در میان پیکرت نیست آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست لعنت به این زهری که آبت کرد این طور در بسترت انگار جسم لاغرت نیست دختر نداری تا پرستار تو باشد جان می دهی و هیچ کس دور و برت نیست این روزها داری دلی پر از سقیفه در گوش تو جز ناله های مادرت نیست مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت این روزگار بی مروت یاورت نیست دور از وطن در سامرا خیلی غریبی آقا ولیکن قاتل تو همسرت نیست لب تشنه ای ، لب تشنه ای ، لب تشنه اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست مهدی است بالای سرت وقت شهادت بی غیرتی مثل سنان بالاسرت نیست