دلتنگ بودن سخته ولی اینکه بدونی قراره برای همیشه دلتنگ بمونی سخت تره ..
فخر است برای من، فقیرِ تو شدن
از خویش گسستن و اسیرِ تو شدن
طوفان زده بلای قهرت بودن
یکتا هدفِ کمان و تیر تو شدن
آدم هایِ بی معرفتی هستیم !
زود برایِ هم تکراری می شویم
زود از هم خسته می شویم
انگار عاشق شدن را یادمان نداده اند
پایِ حرف ماندن را
وفاداری را یادمان نداده اند
اولش برای به دست آوردنِ هم
به هر دری می زنیم
به هم که رسیدیم
مقایسه می کنیم
دنبالِ عیب هایِ هم می گردیم
و راحت از هم سیر می شویم
انصافا که آدمهایِ بی اراده و سر درگمی هستیم
به حرف و قول هایمان هیچ اعتباری نیست
ما یک مشت بازنده ایم
که انتقامِ نداشته هایمان را
از رابطه ها و آدم هایِ بی گناه می گیریم
گوش کن حرف دلم را عسلم، شیرینم :
"مثل یک کاسه ی زهرم چه کنم؟ من اینم "
و هنوزم که هنوز است پر از دردم من
و فقط از خودم از دست خودم غمگینم
حرف های دل من قوطی کبریتند و
آتشم می زند از بس که خودم بنزینم
شعرها پر شده از " عشق و عزیز " الکی
آخر هر غزل " ای عشق بیا بالینم" ...
خود من هم دو سه بار از لب و گیسو گفتم
چه بدم آمده از شعر بد و ننگینم
حالت زشت و کریه و بدی آدم دارد
فقط از عاشقی و ... آه! عجب بدبینم
وارث رودکی و سعدی و خیامم من
عاشق شعر فروغ و غزل پروینم
همه ی همت من شاعری اما افسوس
همه ی قافیه ها را الکی می چینم
چون اگر حرف دلم را بزنم متهمم
چند باری به خودم گفته شده بی دینم
شاعر آرام بماند چه کسی حرف زند؟
شاعرم نقد و نظر رسم من و آئینم
و چرا شعرِ " سه تا نقطه " سرودن جرمست؟
ولی از عشق خدا لاف زنم تأمینم
غزلی خواندم و حافظ چقدر زیبا گفت
" گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم "
تلاش ڪن اندوهت را دوست بداری؛ شاید برود. بهرسم تمام چیزهایۍڪہ دوست داشتۍو رفتند .
بچه که بودیم
بهتر میدانستیم چطور باید از
داشته هایمان مواظبت کنیم و برایشان بجنگیم
بهتر بلد بودیم دوست داشتن واقعی را...
شاید اندازه ی سنمان نبود
اما عشق و وفاداری را خوب میشناختیم...
فرقی نمیکرد آنچه داشتیم
پدر و مادر باشد
دوست باشد، دوچرخه یا عروسک
توپ یا مداد رنگی...
هر چه بود سهم ما بود
دوست داشتنی بود
و با هیچ چیز در دنیا عوضش نمیکردیم
آن روزها نمیدانستیم خستگی یعنی چه،
دلزده گی یعنی چه...
نه اهل رها کردن بودیم
نه تنهایی ترجیح مان بود و نه فرار راه نجات
حالا اما،
ما همان بچه ها هستیم
که حتی روزی فکرش را هم نمیکردیم
کمی قد کشیدن و بزرگ شدن
اینهمه دنیای مان را عوض کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا تنسی یکی از شهرهای امریکاست و یکی از قشنگترین حرکات اعتراضیه
هزار و پونصد لباس کودک رو به بند زدن
هر 1 لباس به یاد ۳ کودک شهید در غزه🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ایران زیبا در یک قاب 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معنی واقعی انسانیت
🔹برشی از برنامه خندوانه با حضور علی ضیا
🌟
🎬ܢܚܠܢ̣ܝࡅ࡙ࡅ߳ܨ 🎭
🔊 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باورتون میشه همه ی این تجهیزات ایرانیه!
باورتون میشه به ۴۰ کشور داره صادر میشه ! 🤯😎
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
توبگو دل، ڪہ بـہ آهنــگِ دلت ســاز ڪنم..
تو بگو عشق،ڪہ مـن عــاشقے آغــاز ڪنم..
تو بگو راز، ڪہ من بشڪنم این قفلِ سڪوت..
سرِ صحبت بہ تـو اے محـرمِ دل باز ڪنم..
تو بگو نـاز، ڪـہ بـا قیــمت جـان مشتریم..
دادہ دستــور دلــم ســوے ِتــو پرواز ڪنم..
تو بگو آہ، ڪہ مـن خستــہ ام از دربہ درے..
دلِ ویـران شدہ را بــا تــو سرافــراز ڪنم..
تو بگو غم، ڪہ من از قِصہ ے پر غُصہ پرم..
تو بیـا تــا ڪـہ خــوشے را بہ دل آواز ڪنم..
تو بگو بخـت، ڪــہ افتـــادہ گرہ پشت گرہ..
با تــو حتـما گـــرہ از فــالِ سیـــہ باز ڪنم..
تو بگو شعر، ڪہ من شاعر تو سنگ صبــور..
آمــدم بـــا غــزلے عشق خـــود ابـراز ڪنم..
در عشق تو چون عاشق چشم بسته ترم من،
پیش همه کس شاعرِ برجسته ترم من!
دیدی که کَسی خَسته شود از نفسِ خود؟
پیشَم که نَباشی تو، از آن خسته ترم من!
من سوختم و مُهر زدم بر لبم از درد!
گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!
گفتم بکشم درد و پریشان نشوی تو ...
گفتی که پریشان که نه! دلبسته ترم من!
در پاسخِ این جملهی خوبی که تو گفتی،
باید که بگویم به تو وابسته ترم من!
چِشمِ تو شده باعث این شعر و غزل ها
پیش همه کس شاعرِ برجسته ترم من...``╯ \#میثم پناهی
چون رود با هر قطره ام روانه توام
من تیر دل بریده ام،کمانه توام
افسار گسیختم از دنیا به سوی تو
از همه دل کنده ام ، میانه توام
یکدم اگر ننوشم از یاد تو می میرم
می نوشم از جام لبت ،مستانه توام
آبادترین بوده ام و خراب ترین شدم
صد شکر که اینگونه من ویرانه توام
توصیف چون کنم که جانم برای توست
ای آتش افروخته ،من پروانه توام
ای یوسف مغرور من بردار پیرهن
در حسرت یک لحظه لمسِ شانه توام
ماه ترین ستاره شبهای زندگیم
کافیست اگر بگویمت دیوانه توام؟
.
حاشا نکنم محو تماشای تو هستم
از من بکنی یا نکنی پای تو هستم
دل دل بکنی میروم از دست تو دیگر
پس جا بزنی یا نزنی جای تو هستم
افسوس نخور ناله مکن از غم دنیا
دنیا به درک، من همه دنیای تو هستم
شب های پر از واهمه ات را تو رها کن
جای شب و کابوس تو رویای تو هستم
دیروزت اگر رفته ز دستت گله ای نیست
تا مال منی فرصت فردای تو هستم
دریا که تو باشی خبر از عقل دگر نیست
سرگشته و توفانیِ دریای تو هستم
من طاقت ناراحتی ات هیچ ندارم
هر لحظه و هر ثانیه جویای تو هستم
`
نبض اشعارم درون حلقه چشمان توست
مو پریشان کن غزل آماده فرمان توست
واژه واژه می چکد از شعرهایم نام تو
گوییا امشب غرل هم تشنه باران توست
نام زیبایت درون شعر غوغا می کند
جمله ها سردرگمند ولحظه طوفان توست
ترجمان واژه هایم پشت پلکت مانده اند
پایه های شعر من بر پایه و ارکان توست
با تکاپویی قلم بر روی کاغذ جاری است
دفترم میخنددوامشب قلم رقصان توست
از لبت تا می نویسم شعر لب وا میکند
وزن اشعارم نمادی از لب خندان توست
گیسوانت را به روی شانه های شب بریز
تا ببینم رنگ شب از طره ی افشان توست
طرح سیمایت اگر در آسمان پیدا شود
ماه پنهان میشود،چون آسمان ازآن توست.