♥
ꪶⅈ𝕜ꫀ
🌼𝑀𝑦 𝑠𝑖𝑥 𝑤𝑜𝑟𝑑 𝑙𝑜𝑣𝑒 𝑠𝑡𝑜𝑟𝑦:
𝐼 𝑐𝑎𝑛’𝑡 𝑖𝑚𝑎𝑔𝑖𝑛𝑒 𝑙𝑖𝑓𝑒 𝑤𝑖𝑡ℎ𝑜𝑢𝑡 𝑦𝑜𝑢.
یک داستان عاشقانه در شش کلمه:
من نمی توانم بی تو زندگی کنم.
️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بروز ترین کلیپ.ها واهنگ.ها. متن های عاشقانه.انگیزشی،آشپزی ،طنز و مطالب حقوقی و حال خوب کن در. #کانال_گلچین_تاپ_ترینها
@golchintap
مدیران محترم
تقدیر وتشکر بابت زحمتی که میکشید
تا آرامش همیشه برقرار باشه ☺️♥️
سپاس از حضور پر مهرتون 🌹♥️
لایک به ارسالی های نابتون 👍💥✨
لایک💝🌼
لاایک💝🌼
لاااایک💝🌼
لااااااایک💝🌼
لاااااااااایک💝🌼
لاااااااااااااایک💝🌼
لاااااااااااااااااایک💝🌼
لاااااااااااااااااااااایک💝🌼
لاااااااااااااااااااااااااااایک💝🌼
لاااااااااااااااااااااااااااااااااایک💝🌼
○○تقدیم به تک تک شما بزرگواران 🌼
○○○وجودتون باعث افتخار ماست.🌹🌹🌹🌹
4_5902242219640755485.mp3
7.15M
سازِ
ناکوک
جهان
صد
زخمه
بر دل
میزند!
🚬👨🦯
اخر شب است و بشنویم از شجریان جهت آرامش روح🙏🙏🙏
#داستان_شب 💫
🔴آنچه میتوانی ببخشی، ثروت واقعی توست
✍چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد.
عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت، در حیرت شد. پرسید:
چرا چنین سخاوت میکنی؟
چوپان گفت:
روزی با پدرم به خانه مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه نانی به ما داد.
پدرم گفت:
در حسرت ثروت او نباش، هرچه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه نانی بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد.
چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد.
چوپان گفت:
خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود، گفت:
از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم. مرا ثروت زیاد است که 10 برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است، احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد.
چوپان گفت:
بر من به اندازه بزهایم که سیلاب برد، احسان کن، که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بهخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.
#داستان_فوق_العاده_زیبا #داستان_شب