eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
28.7هزار ویدیو
161 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
تو که نمیدانی هر آدمی دلتنگی‌های مخصوصِ خودش را دارد، و تو پنهانی ترین دلتنگیِ منی...!
من از هیچکس نمی ترسم اما از بعضی از آدم ها واهمه دارم! آدم هایی که گمان می کنند دنیا دور مدار آن ها می گردد آدم های خودخواه که هیچ چیز و هیچکس را جز خودشان و اطرافیانشان قبول ندارند ! آدم های خالی که با تظاهر خودشان را بالا می برند من از این آدم ها واهمه دارم! این ها هرکاری می کنند هر حرفی می زنند تا درون خودشان را آرام نگه دارند! آشفته بازاری که هرروز چنگ می اندازد دور گردنِ اتفاقی آدمی تا خودش را بالا ببرد! من از هیچکس نمی ترسم اما واهمه دارم از آدم هایی که هیچ مرزی ندارند برای توهم بی مرز خودشان • 👤
📝 خانم آرایشگر هربار بهم می‌گوید «چرا لاکِ رنگی نمی‌زنی؟» و من هربار جواب می‌دهم از این رنگ‌ها بیشتر خوشم می‌آید. رنگ‌ ناخن‌های خودش امروز قرمز و سبز و نارنجی بود با برق و اکلیل بسیار! وقتی روی صورتم خم شده بود، یک لحظه چشم باز کردم و برقِ ناخن‌هایش را دیدم. همان‌موقع به خودم گفتم خب معلوم است کرمی و صورتی من به چشم این زن نمی‌آید. داشت با همکارش درباره‌ی کسی حرف می‌زد به اسم نیلوفر. نیلوفر آمده بود این‌جا و یک کارهایی با ناخن و موهایش کرده بود و گفته بود بعداً تسویه می‌کند. بعداً یعنی امروز. امروز زنگ زده بودند که خبر بگیرند، او هم گفته بود هنوز پول نیامده دستم. این دو نفر داشتند حرص می‌خوردند که چه‌قدر رو دارد و عذرخواهی هم نمی‌کند و چه و چه. کل این ماجرا برای من خیلی عجیب بود. چون احتمالاً اگر من در موقعیت نیلوفر بودم، نمی‌رفتم آرایشگاه. قرض‌گرفتن برای کارهای جانبی زیبایی به‌نظرم منطقی نمی‌آید. آدم اگر ناخن‌هایش را ترمیم نکند که چیزی نمی‌شود. نمی‌دانم. البته من حالا که پول دارم هم زیاد نمی‌روم آرایشگاه. گاهی بابت این موضوع احساس شرم می‌کنم. می‌دانم که اگر باز به دنیا بیایم، قرار نیست سبک زندگی‌ام را طوری عوض کنم که مدام توی سالن‌های زیبایی باشم و هر بار به یک رنگ دربیایم! اما گاهی حس می‌کنم زنانگی‌ام در گرو این دوستان و این مکان‌هاست. خصوصاً که انگار جزو شرح شغلی‌شان این است که به تو احساس ناکافی‌بودن بدهند. یک‌بار رفته بودم کمی قد موهایم را کوتاه کنم و خانم صلاح دید که نصف موها را بچیند. من توی آینه خودم را نگاه کردم و گفتم این‌که خیلی کوتاه شد. گفت «آخه زیبایی خاصی هم نداشت این‌همه بلند. کاری‌ش هم که نمی‌کردی.» کاری‌ش نمی‌کردم؟ قرار بود چه کارش کنم زن حسابی؟ اما همان جمله باعث شد چیزی نگویم، کارت بکشم، بیایم بیرون و بزنم زیر گریه. (این ماجرا برای ده‌سال پیش است، یا خدا) یک‌بار دیگر هم برای عروسی خواهرم رفته بودم آرایشگاه و از زن خواستم هیچ تغییری نکنم. گفت «وا ! این‌همه می‌خواهی پول بدهی که تغییر نکنی؟» که گفتم بله. گفت «ولی چشم‌هات خیلی گود است. بدون میکاپ غلیظ دیده نمی‌شود.» حالا خوب است من از چشم‌های خودم خوشم می‌آید وگرنه شاید قبول می‌کردم که او با میکاپ غلیظش بریند توی چشم‌هام. خلاصه که با همه‌ی این تفاصیل و با وجود مقاومت‌ها و اندیشه‌های بسیار باز هم وقت‌هایی هست که بابت این چیزها احساس شرم می‌کنم. از این‌که نمی‌توانم خط چشم بکشم یا این‌که گاهی بعد از کارِ آشپزخانه لبه‌ی لاکم می‌پرد و فرصت نمی‌کنم درستش کنم. این‌جور وقت‌ها توی آینه خودم را می‌بینم و از خودم می‌پرسم چه کار می‌کنی؟ ده‌ساعت از روز می‌روی شرکت؟ منطقی است؟ نمی‌دانم.
📝 کمی از "سوزان سانتاگ" این زن قوی و الهام بخش بخوانیم در دنیایی که زنان برده‌یِ توجه و محبت و مردان برده‌یِ جاذبه‌های جنسی شدند. "مردان و زنان از طرف بقیه مردان سرکوب می‌شوند، اما همه زنان از طرف همه مردان سرکوب می‌شوند. سلطه مردان به زنان به نفع مردان است، آزادی زنان هزینه سنگینی برای برتری‌جویی مردان دارد، هر برنامه جدی برای آزادی زنان باید از این پیش‌ فرض شروع کند که آزادی فقط برابری نیست (ایده لیبرال) آزادی زنان به معنای قدرت است. زنان بدون کاهش قدرت مردان نمی‌توانند آزاد شوند. تغییر رادیکال و نه لیبرال در منزلت زنان جذبه طبیعت را منسوخ خواهد کرد. اگر زنان تغییر کنند، مردان مجبور به تغییر می‌شوند، اما این تغییرات در مردان بدون مقاومت موثر اتفاق نمی‌افتد. هیچ طبقه حاکمی تا کنون بدون مبارزه از امتیازات خود صرف نظر نکرده است. ساختار جامعه بر برتری مردان استوار است و مردان امتیازات خود را به راحتی و به صرف اینکه این کار انسانی‌تر و عادلانه تر است، واگذار نمی‌کنند. زنان باید خود را تغییر دهند، باید یکدیگر را تغییر دهند و نگران این نباشند که این‌ها چه تاثیری بر مردان خواهد گذاشت." "البته اشتیاق برای زیبایی خطا نیست؛ اجبار و تقلا برای زیبا شدن خطاست." 👤 هما همت
📝 من همیشه عادت دارم همه چیز را از آخر به اول مرور کنم. نمی‌دانم این عادت از کجا آمده اما یادم می‌آید موقع امتحان، همیشه از آخرِ جزوه یا آخرین فصل کتاب شروع می‌کردم و می‌رسیدم به اولین و ساده‌ترین تعریف. هنوز هم مجله که می‌خرم از آخرین برگش شروع می‌کنم به ورق زدن. اگر یک مجموعه داستان بگیرم دستم و از اولین داستانش شروع کنم به خواندن، معذب می‌شوم. احتمالا اگر می‌شد کتاب‌های دیگر را هم از آخر به اول می‌خواندم. و حالا دارم به این فکر می‌کنم که چطور می‌شد اگر روابطمان را هم از آخر به اول تجربه می‌کردیم! مثلا همه چیز از یک دلسردی بزرگ شروع می‌شد، روزبه‌روز دلخوری‌ها و نادیده‌گرفته‌شدن‌ها کم‌تر و ساده گرفتن‌ها پررنگ‌تر می‌شد. کم‌کم به این فکر می‌کردیم که همین لحظه‌ی با هم بودن مهم است و هر چه به اولش نزدیک‌تر می‌شدیم جذابیت‌های ظاهری و درونی‌ همدیگر بیشتر به چشممان می‌آمد. و یک روز صبح چشممان را باز می‌کردیم پیام پرمحبت و طولانی‌اش را می‌خواندیم، همان‌طور که دلمان قیلی‌ویلی می‌رفت در جوابش پیام پرمحبت‌تری می‌نوشتیم. بعد بلند می‌شدیم می‌رفتیم سر کار و زندگی‌مان. بی‌آنکه بخواهیم برای انتخاب کردن یا نکردن، ادامه دادن یا ندادن تصمیم بگیریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"بـے رحمانه ترین" 'خیــــــــــــــــــــــانت'?! "این" است که... 'وارد' "زنـــــــــــــــــــــــدگے" 'کسے' شوے ! "وابســــــــــــــــته اش" کنے ! و... 'بعد' از "مدتے" 'آنقــــــــــــــــــــــــــــدر' "زندگیش" را "خــــــــــــــــــــــالے" 'کنے' که... یک "عمــــــــــــــــــــــر" با "خاطراتت" "بمیرد"!! هیچ 'چیز' "بدتر" از "قتـــــــــــــــــــــــــل احســــــــــــــــــــــــــــاس" 'نیست'.....☝️ـ╭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـــه دلـــم گـــفـــتـــم آن یـــوســـفـــے ڪــہ بــــہ ڪـنـــعـــان بـــازگـــشـــت اســـتـــثنـــا بـــود تـــو غـــمـــت را بـــخـــور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا