6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آثار صلوات بر محمد و آل محمد صلوات الله علیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نشانه های یک منتظر
🔹 تنظیم زندگی با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🎙️حجت الاسلام #عالی
سخنرانی های عالی 👇
https://eitaa.com/joinchat/3474259983C7b462f497c
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام قولا من رب رحیم
جمعه اول ماه ذی القعده ،قربانی گوسفند مشارکتی به نیت رضایت خداوند و سلامتی و فرج امام زمان هدیه چهارده معصوم آل الله انبیاء اولیا شهدا صلحا علما مومنین مومنات از ازل تا ابد ذوی الحقوق بی وارث رد مظالم روا شدن حاجات و.....
به جهت نیازمندان عزیز
تا پنجشنبه مبالغ را در خصوصی اعلام بفرمایید
یاحسین یا حجت ابن الحسن العسکری
هدایت شده از پاسدار انقلاب
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 یک روایت خیلی #سوزناک از نمایش پدر و پسر در اجلاسیه شهدای باشت😭😔
#اجلاسیه_شهدا
#کمیته_فضای_مجازی
ـــــــــــــــــــــــ
🚨پایگاه خبری #پاسدار_نیوز 💠
@passdar
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
خلاصه قسمت۹ چهل نامه.mp3
3.93M
#پادکست
🔸خلاصه قسمت نهم چهل نامه
🔺با موضوع:
تاب آوری ارتباط با همسر
✅ ارتباط مستقیم تاب آوری و آرامش گرفتن از همسر
❓صبر بر همسر بد اخلاق
خلاصه هر قسمت چهل نامه، در قالب یه صوت کوتاه منتشر میشه☺️
#چهل_نامه #سیدکاظم_روحبخش
https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ حلما دختر شهید
❤️ به رهبر مهربان انقلاب میگه:
👧🏻 حالا که به سن تکلیف نرسیدم،
😍 میشه شمارو یه کم بغل کنم؟ 🥺🤩💚
✌️ برای نینیهای قدیمی ارسال کنید 😁
🧒🏻 نینی 👧🏻 @niniha
👇🌹👇💜👇🌹 👇
📲 eitaa.com/joinchat/2477392643Ca7109d7d13
✨﷽✨
🌼آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟
✍️آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به «گناباد» میرفتیم. وقت نماز شد. مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگهدار میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کارواندار گفت: بیبی! دو ساعت دیگر به فلان روستا میرسیم. آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه! میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کارواندار گفت: نه مادر. الان نگه نمیدارم. مادرم گفت: نگهدار. کارواندار گفت: اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم. مادرم گفت: بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
من هستم و مادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرامیرسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید. کنار جاده ایستاد و گفت: بیبی کجا میروی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد میرویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم.
سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم! در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بنده خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بیمه میشود و خداوند تمام امور او را کفایت و کفالت میکند. «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (زمر، آیه36) آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟
✅کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e