😍 ثبت نام کلاس فانکشنال مرداد مخصوص بانوان و دختر خانمها شروع شد 😍
.
⭕️ کلاس فانکشنال ترکیبی از تمرینات مقاومتی و هوازی
.
🔷 کلاس روزهای زوج ساعت 16 برگزار میشه
.
🔴 نگران نباش اگر اون ساعت سر کاری یا نمیتونی کلاس ذخیره میشه و میتونی هر ساعتی که تونستی نگاه کنی 😍😍
.
🔶 تمام حرکتهای کلاس با دو تا الگوی حرکتی مبتدی و پیشرفته آموزش داده میشه پس اگر مبتدی هستی نگران نباش 😍
.
🔴 لایو کلاس از ایتا برگزار میشه
.
🔷 آفلاین کلاس رو تا ٢۴ ساعت از ایتا و تا ٣۵ روز از تلگرام میتونی ببینی 😍
.
🔺 برای ثبت نام عدد ۲ رو به آیدی پایین بفرست
@Yazdani_fit_online
@yazdani_fit_online
🖋حکومت موازی بهائیت
فرقه بهائیت و رهبران آن خود را تافتهای جدا بافته میدانند که هیچ نهاد حاکمیتی را قبول نداشته و از ساختار تشکیلاتِ موازی با حکومت مرکزی پیروی میکنند. بهائیان برای خود سیستم جداگانهای نظیر: ثبت ولادت، ازدواج، وفات، قضاوت و... دارند.
جناب صبحی از مبلّغان پیشین بهائیت در مورد حکومت موازی و زیرزمینی بهائیت در ایران گفته است: «این گروه... اندک دلبستگی به این کشور ندارند. اینها در درون خود، سازمانها در برابر سازمانهای کشور فراهم کردهاند که مایهی شگفتی است؛ از جمله «لُجنه اصلاح» که وظیفهی سازمان دادگستری را دارد. «محفل روحانی» که وظیفهی سازمان فرمانروایی و سازمانهای دیگری دارند که نمیگذارند کارشان به سازمانهای کشور برسد؛ تا آنجا که برگ شناسنامهی جداگانه برای خود چاپ کردهاند و از هر راهی میکوشند تا مردم را بترسانند و بر همه چیز آنها دست یابند و چیره شوند».(۱)
📗[۱]. فضلالله صبحی مهتدی، پیام پدر، صص ۲۴۷-۲۴۸
📎 #تناقضات_بهائیت
@zaghsiah
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراقب باشید⚠️
این پنج وسیله را در ماشین نگذارید 😱
🏴⃝⃡🪴『 تنهارسانهمردمیخوزانیهاツ 』
🌿 @khoozan_khabar
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 خدایی که ما را آفریده بی عیب و نقص است... پس چرا اینقدر نقص و عیب و مشکلات در زندگی داریم؟
🔸شیخ حسین انصاریان
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
🌷 اینجا دوباره زندگی کن
🪴 @yadmarg 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرعت عجیب برداشت محصول نخل در گرمای ۵۰ درجه بوشهر
✅کانال اخبار 20:20👇
http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
⭕️حکایتبسیار زیبا و خواندنی
✍زمانی که ابن سینا از همدان فرار کرد به بغداد رفت، آنجا مردی را دید که دارو میفروخت و ادعای طبابت میکرد.
ابن سینا ایستاد و به تماشا مشغول شد. زنی پیش طبیب آمد و ظرف ادرار یک بیمار را به او داد؛
طبیب درجا گفت که بیمار یهودیست!
به زن نگاه کرد و گفت تو خدمتکاری؟
🔹زن گفت بله
گفت دیروز ماست خورده ای؟
زن گفت بله
گفت از مشرق آمده ای؟
زن گفت بله!
مردم از علم طبیب متعجب شده بودند و ابن سینا نیز در حیرت فرو رفته بود!
🔸نزدیک رفت و به طبیب گفت این ها را از کجا فهمیدی؟!
طبیب گفت از آنجا که فهمیدم تو ابن سینا هستی!
ابن سینا باز در تعجب فرو رفت.
بلاخره با اصرار زیاد طبیب پاسخ داد: زمانی که آن زن ظرف ادرار را به من داد دیدم که بر آستینش غبار نشسته،
🔹فهمیدم که یهودیست!
دیدم لباسهایش کهنه است فهمیدم که خدمتکار است! و از آنجا که یهودیها به خدمت مسلمانها در نمیآیند آن فردی که به او خدمت میکند هم یهودیست.
لکه ای از ماست بر روی لباسش دیدم فهمیدم که دیروز ماست خورده اند و به بیمار هم دادهاند.
خانه های یهودیان از طرف مشرق است و فهمیدم خانه او نیز در همانجاست.
🔸ابن سینا گفت اینها درست!
من را از کجا شناختی؟!❗️
گفت امروز خبر رسید که ابن سینا از همدان فرار کرده است فهمیدم که به اینجا میآید و به جز تو کسی متوجه این مکر من نمیشود و همه گمان میکنند که از غیب خبر دارم!
📚به نقل از کتاب کلیات عبید زاکانی؛ تصحیح پرویز اتابکی
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نحوه عملکرد قلب در احیای اورژانسی
✅کانال اخبار 20:20👇
http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ فوق العاده است ❌
به نام خداوند متعال
این کلیپ را ببینید
و لذت ببرید
┏━━☘🌺☘━━┓
@gole_nargesaa
گل نرگس
┗━━☘🌺☘━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┏━━☘🌺☘━━┓
@gole_nargesaa
گل نرگس
┗━━☘🌺☘━━┛
24.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺اجرای نماهنگ زیبای #اربعین در حسینیه معلی دیشب توسط گروه سرود رهپویان اصفهان
┏━━☘🌺☘━━┓
@gole_nargesaa
گل نرگس
┗━━☘🌺☘━━┛
💎آقای رئیس جمهور! بگویید دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند!
در یکی از روزهای سال ۱۳۶۲، آیت الله خامنه ای، رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری خارج میشد. در مسیر حرکتش تا رسیدن به خودرو، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.
صدا از طرف محافظها بود که چندنفرشان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی میگفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد: آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم
رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: چی شده؟کیه این بنده خدا؟
پاسدار گفت: نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا اینجا تونسته بیاد؟!
پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد، سریع جلوی ایشان رفت و گفت:«حاج آقا شما وایسید، من می رم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش، آنها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی.
کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت، گفت: «حاج آقا! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره. بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط میخوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم، حالا می گه میخوام باهاش حرف هم بزنم»
رییس جمهور گفت: بذار بیاد حرفش رو بزنه وقت هست.
لحظاتی بعد پسرکی ۱۲-۱۳ ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان، خودش را به رییس جمهور رساند.
صورت سرخ و سرما زدهاش، خیس اشک بود هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: «سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت: « سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد.
رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت: اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را...
ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: شما اسمت چیه پسرم؟ پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود، با هیجان و به ترکی گفت: آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.
آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت گفت: افتخار دادی پسرم. صفا آوردی. چرا این قدر زحمت کشیدی؟بچه ی کجای اردبیل هستی؟ مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت:«انگوت کندی آقا جان!»
رییس جمهور پرسید: « از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت:بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم. آقای خامنه ای گفت:خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.
مرحمت گفت: آقا جان! من از اردبیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم. رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سرخوره بود درست کرد و گفت: بگو پسرم. چه خواهشی؟
آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند!
-چرا پسرم؟
مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایی انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت:
آقا جان! حضرت قاسم علیه السلام ۱۳ ساله بود که امام حسین ع به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی دهد به جبهه بروم. هر چه التماسش میکنم،می گوید ۱۳ساله ها را نمی فرستیم.
اگر رفتن ۱۳ ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم را چرا می خوانند؟
حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید. رییس جمهور دلش لرزید. دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت: پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است.
مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و حالا هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید.
رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای. .. تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش.بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید
آقای خامنه ای خم شد، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت: « ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان...
سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند ولی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی(ره) حکم میآورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا...
🥀شهید مرحمت بالازاده متولد 1349، شهادت 1363 در جزیر مجنون
┏━━ °•🖌•°━━┓
@jahad_tabein
┗━━ °•🖌•°━━┛