eitaa logo
شمیم گل نرگس
1.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
11 فایل
﴾﷽﴿ رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةً هر كس بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلى از دنيا رفته است. وسائل الشيعه، ج 16، ص 24 ارتباط با ما @shamim_golenarges
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 داستان غم انگیز 🌷 پسری به نام شیعه 🌷 قـسـمـت شـشـم 🌟 از شدت گرسنگی ، گوشتی در بدن ما نمونده بود و دائما ضعف می کردیم . 🌟 یه روز ، برق ما رو خاموش کردن ، و در اون تابستون داغ و سوزان ، بدون کولر و پنکه می خوابیدیم . 🌟 اونقدر هوا گرم بود که گرمازده می شدیم و از حال می رفتیم . 🌟 به خاطر تاریکی و گرما و زیاد شدن رطوبت خونه ، حشرات خونمون زیادتر شد ، 🌟 پشه ها ، پوست بدن ما رو سرخ و کبود و پر از جوش کرده بودند. 🌟 هر روز و شب، شاهد گریه های غریبانه مادرم بودم . 🌟 شاهد اشکهای بی صدا و شرمندگی پدر بودم. 🌟 شاهد التماس های پدر و مادرم به اونا برای آب و غذا دادن به من و خواهرم بودم 🌟 یه شب مادرم صدام کرد و بهم گفت : 🌹 جواد جان ، پسرم ، میخوام امشب پیش من بخوابی . 🌟 منم که تا حالا جدا از مادرم می خوابیدم از این پیشنهادش تعجب کردم و حتی خجالت کشیدم. 🌟 ولی اونقدر نوازشم کرد و منو بوسید تا اینکه قبول کردم 🌟 منو در آغوش گرفت 🌟 احساس آرامش خوبی پیدا کردم 🌟 دستشو روی سرم کشید و گفت : 🌹 پسرم! مواظب پدرت باش خیلی تنها و غریبه ، 🌹 بعد از من دیگه کسی رو نداره ، 🌹 هرچی بابات میگه بگو چشم 🌟 منم گفتم چشم 🌹 مادر : جواد جان ، پسرم، 🌹 خواهرت بچه است 🌹 نیازبه آب و غذا داره 🌹 به موقع غذاشو بده و در هر شرایطی خواهرت رو تنها نذار 🌹 تو مردی ، تو غیرت داری 🌹 اون هم ناموس تو 🌹 پس از ناموست مراقبت کن 🌹 و نسبت به اون غیرتی باش 🌟 مادرم میگفت و میگفت تا خوابم برد 🌟 صدای دل نشین اذان صبح ، مثل هر روز بیدارم کرد 🌟 روی بازوی مادرم خواب بودم 🌟 پا شدم و مادرم رو برای نماز صبح صدا زدم 🌟 اما هر چی صداش کردم بیدار نشد ... ⚜ ادامه دارد ⚜ @gole_zahraa 👈
🍡 داستان سعید و پروفایل 🍡 💠 قسمت اول 🌸 من جوانی بودم که سالها با رفتارم 🌸 دل 💔 امام زمانم و به درد آوردم 🌸 و هیچ خیری 🌸 برای خانواده ام نداشتم . 🌸 همش با رفقای ناباب و اینترنت و... 🌸 شب تا صبح بیدار می موندم 🌸 و صبح تا بعدازظهر می خوابیدم . 🌸 زمانی که فضای مجازی 🌸 و شبکه های اجتماعی اومدن 🌸 منم از این باتلاق انحراف و بدبختی 🌸 بی نصیب نموندم . 🌸 اگر قرار باشه فردای قیامت 🌸 موبایلم📱بر اعمالم شهادت بده 🌸 حتی جهنمم راهم نمیدن . 🌸 یه روز تو یکی از گروه های چت 🌸 یه آقایی پست های مذهبی میفرستاد 🌸 مطالبش خیلی برام جالب بودن 🌸 رفتم توی پی ویش 🌸 و مثل همیشه فضولیم گل کرد 🌸 و عکس پروفایلشو بزرگ کردم . 🌸 عکس شهیدی دیدم 🌸 که غرق در خون ، 🌸 بدون دست و پا ، 🌸 با سری خورده شده از ترکش ، 🌸 افتاده بر خاکهای داغ و سوزان . 🌸 کنار اون شهید ، 🌸 عکس دوتا بچه بود 🌸 که حدس زدم بچه های خودشن . 🌸 زیر اون عکس 🌸 یه جمله ای نوشته شده بود : 🌹 میروم تا حیا و غیرتِ جوان ما نرود . 🌸 ناخودآگاه اشکم سرازیر شد . 🌸 تنم لرزید ، دلم شکست . 🌸 باورم نمیشه دارم گریه میکنم 🌸 گریه ، اونم من ، 🌸 اونم کسی که غرق در گناه و شهواته ، 🌸 منه بی حیا و بی غیرت ، 🌸 منه چشم چرون هوس باز... 🌸 از اون به بعد 👈 از اینترنت و 👈 فضای مجازی و 👈 گناه و 👈 رفقای نا باب و 👈 فیلم و عکسای زشت ، 🌸 شدیداً متنفر شدم ... 🍡 ادامه دارد ... 🍡 @gole_zahraa 👈
چه کسانی به حسن قدرت دادند؟!!! مردم ◾چه کسانی علی لاریجانی و امثال او را به مجلس وارد کردند؟!!! مردم ▪چه کسانی باید مشکلات کشور را حل کنند ؟!!! دولت و مجلس ◾عامل مشکلات و فشار اقتصادی ؟ !!! کم کاری دولت و ▪چه کسانی فحش می خورند؟ متأسفانه رهبر ، سپاه ، بسیج ، حوزه علمیه !!! ◾کمی انصاف داشته باشیم . ▪باید روزی در پیشگاه عدل الهی جوابگوی اعمال و گفتارمان باشیم. ◾مردم ایران ، ▪مشکل در انقلاب نیست ، در انتخاب شماست!!! @gole_zahraa 👈
✅حکمت عبادت ✍مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، براب خورشید فرقی نمی‌کند و چیزی به خورشید اضافه یا کم نمی‌شود. مردم هستنو که برای دریافت نور و گرما باید به دنبال خورشید باشند. خداوند به عبادات ما نیاری ندارد. این ما هستیم که با رو کردن به او، از الطاف خاص الهی برخوردار شده و رشد می‌کنیم. استاد قرائتی @gole_zahraa 👈
تفسیر سوره یس آیات 37-40.mp3
3.18M
📚تفسیر سوره یس آیات 37-40 استاد قرائتی @gole_zahraa 👈
📚 حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی 💎 مردی ، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی؟ همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم @gole_zahraa 👈
خدمت به امير مومنان امام علی عليه‌السلام فرمود: روزی در حالى كه فاطمه(س) نزدیک من نشسته بود و من عدس پاک می‌کردم، پیامبر صلی الله علیه و اله وارد شدند و فرمودند: ای اباالحسن! عرض كردم لبيك يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه مي‌گويم بشنو زیرا من هیچ حرفی نمی‌زنم مگر اینکه به امر پروردگار است: -مردى كه به  زن خود در خانه کمک كند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها روزه باشد و شبها به قیام و نماز ایستاده باشد به او می‌دهد. «جامع الأخبار ص: 103-102» @gole_zahraa 👈
🚨غلط کردم که گناه کردم! حاج حسین یکتا: وقتی سنگی رو میندازی داخل دریا مثل دل_بستن به دنیاست، ولی وقتی میخوای سنگ رو از ته دریا در بیاری مثل دل_کندن از دنیاست. بچه‌ها! یه جوری زندگی کنید که دمِ آخری به غلط کردن نیفتید. من توی جبهه وقتی شب عملیات تیر خوردم و لحظات آخرم رو داشتم می‌دیدم، چنان دست و پا می‌زدم که زمین از جون کندنِ من مثل چاله شده بود و اونجا فقط یه چیزی به خدا می‌گفتم؛ از ته دلم فریاد می‌زدم که: خدایا غلط کردم که گناه کردم! @gole_zahraa 👈
🌷 خاطرات یک فراری 🌷 🌷 قسمت هفتم 🌷 🌟 بعد از اینکه از اهواز برگشتیم . 🌟 اول پول پلاسکو را دادم . 🌟 بعد دنبال کار دوم گشتم . 🌟 کاری که به تخصصم مربوط باشد ، 👈 پیدا نکردم . 🌟 به ناچار ، در یک شرکت خدماتی 👈 ثبت نام کردم . 🌟 برای تمییز کاری و شست و شو ، 👈 به خانه های مردم می رفتم . 🌟 گاهی پارکینگ می شستم ؛ 🌟 گاهی راه پله ها را ؛ 🌟 گاهی خانه های نوساز را . 🌟 برای بار اول که رفتم 🌟 به من جرم گیر دادند . 🌟 که حمام و توالت را با آن بشورم . 🌟 اوایل اصلاً بلد نبودم 🌟 داخل حمام رفتم و در را بستم . 👈 که بویی به بیرون نرود . 🌟 حدود ده دقیقه ، 🌟 در حمام با جرم گیر تنها بودم . 🌟 داشتم خفه می شدم . 🌟 داشتم از حال می رفتم 🌟 به سرعت بیرون آمدم . 🌟 بعد از آن ، به من یاد دادند 🌟 که جرم گیر را که گذاشتی ، 🌟 بیرون برو ، تا بوی آن برود ، 🌟 آنوقت داخل شو و بشور . 🌟 یک بار ، یک دارو ساز ، 🌟 درخواست نیرو کرد . 🌟 گویا یک نمایشگاه داشتند 🌟 و نیاز به چندتا نیروی خوش تیپ ، 👈 برای پذیرایی داشتند . 🌟 من و چند نفر دیگر را فرستادند 🌟 و من هم با کت و شلوار براق عروسی خودم ، به آنجا رفتم . 🌟 همه کار تأسیساتی می کردند 🌟 ولی من با همان کت و شلوار ، 🌟 از مهمانان پذیرایی می کردم . 🌟 گاهی برای اسباب کشی ، 🌟 گاهی برای نگهداری مریض و سالمند 🌟 به خانه های مردم می رفتم . 🌟 ولی از همان اول ، 🌟 روحیه این کار را نداشتم . 🌟 یک کیف سامسونت داشتم . 🌟 که در آن لباسهای کارگری گذاشتم 🌟 و هر جا اعزام می شدم 🌟 بعد از حرم ، با همان کت و شلوار ، 🌟 به محل اعزام می رفتم . 🌟 و در آنجا ، لباسم را عوض می کردم . 🌟 خیلی ها از دیدن تیپ و ظاهرم ، 🌟 و آمدن برای نظافت ، 🌟 تعجب می کردند . 🌟 یک بار به خاطر همین تیپم ، 🌟 صاحب خانه به من گفت : 🌹 برو آقا پی کارِت ، 🌹 شما این کاره نیستی . 🌟 یک بار خانه یک آقایی رفتم 🌟 که پدر پیرش دوست داشت 👈 ساعت ها با من حرف بزند . 🌟 اما پسرش هی داد می زد : 🌹 آقا زودتر تموم کن 🌟 یک بار خونه یک پولدار رفتم ، 🌟 که در غرق در بی حجابی و سیگار و قلیان بودند . 🌟 یک بار یک خانواده ، 👈 فکر کردند من طلبه هستم . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 @gole_zahraa 👈
مثل_این_خانم_باشید 🔴داستان واقعی پدر آیت‌الله سیستانی(ره) 🔶حکایت شنیدنی خانمی که امام زمان عج در تشییع جنازه اش حاضر شدند 🔆اسمش سید علی بود، سید علی سیستانی، پدر همین آیت‌الله سیستانی خودمان، ساکن مشهدالرّضا،با تقوا و پرهیزکار، نیت کرده بود چهل_بار در چهل مسجد بصورت سیار زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند،ختم زیارت را شروع کرد، گذشت و گذشت، هفته ی سی و نهم رسید، او اما به مرادِ دلش نه... ☑️آخرهای زیارتِ هفته ی سی و نهم یا چهلم بود، حین زیارت متوجه_نوری شد در یکی از خانه های اطراف مسجد، نوری نه از جنسِ این نورهایی که ما می شناسیم،بلند شد و از مسجد بیرون آمد، ردِّ نور را گرفت، رسید به خانه ای که درب آن باز بود،يا الله یا الله گفت و داخل شد، جنازه ای وسط اطاق روبه قبله خوابانده بودند،همین که وارد اطاق شد امام_زمانش را دید، در بین آنهایی که اطراف میت ایستاده بودند، چشم در چشم شدند با حضرت، آقا با اشاره ی دست حالی اش کردند که صدایش را در نیاورد،که امام زمانش را دیده است... 💟رفت سمت مولا، ایستاد کنارشان ،شانه به شانه، سلام و احوال پرسی کردند، آقا آرام در گوشش گفتند: «لازم نیست برای دیدن_ما خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل_این_خانم_باشید، ما خودمان به دیدارتان می آییم، این خانم (اشاره کردند به جنازه ای که وسط اطاق بود) ✔️ هفت سال در دوران کشف حجاب رضا خان از خانه بیرون نیامد تا یادگار مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها روی سَرش بماند...» 📚روایتی داستان گونه از تشرف آیت الله سید علی سیستانی @gole_zahraa 👈
انت السلام و منک السلام و لک السلام ... 🌻 تو را سپاس برای عطای بیداری و سلامتی . 🌸 خداوندا ،،، اینک که منت نهادی و در بامدادی دیگر بیدارم ساختی 🌷 و جانم دادی تا ببینم ، بشنوم ، بگویم و بدانم ، و بفهمم ... 💐باز منت گذار و یاریم ده تا ببینم تمام آنچه را که زیبا آفریدی.🌷 💐 بصیرتی ده تا حقایق عالم را ببینم و درک کنم آنچه را که تو میخواهی و تو می پسندی . 🌸 و بشناسم دوستان و دشمنان خودم را و دین و ملتم را ... 💐 اللهم اعطنی بصیره فی الدین ... 💝 خدایا ... یاریم ده تا همانی باشم که از خلقتم بر خود ببالی و بگویی: 🌸 تبارک الله احسن الخالقین🌸 🌹سلام دوستان , 🌹صبح شما بخیر و شادی 🌹 روزمان را با نام و یاد خدایی آغاز کنیم که صبحی بدین زیبایی و با نشاط را آورد , و از وی مساعدت بخواهیم. ایاک نعبد و ایاک نستعین 🌹🌙🍀💐🌹🌙🍀💐 ✨ذکر روز "سه شنبه"✨ " ۱۰۰ مرتبه "🍃🌸یا ارحم الراحمین🌸🍃 🌸سه‌شنبه تون مبارک🌸 ✨ذکر روز سه شنبه✨ 🍃موجب روا شدن حاجت میشود🍃 @gole_zahraa 👈
👌داستان کوتاه پند آموز 💭 دختری یک تبلت خریده بود. پدرش وقتی تبلت را دید پرسید: وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود؟ دختر گفت: روی صفحه اش را با برچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم. 💭 پدر: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟ دختر: نه! پدر: به نظرت با این کارت به شرکت سازنده اش توهین شد؟ دختر: نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم. 💭 پدر: چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟ دختر: اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم. پدر: کاور که کشیدی زشت شد؟ دختر: به نظرم زشت نشد؛ ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه. 💭 پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت، و فقط گفت: " که میگن یعنی همین" @gole_zahraa 👈