فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ی بنده خدایی میگفت کاش ما هم ی تار موی شهدا میشدیم میرفتیم(:
#حوصله_شرح_حال_نیست
#جامونده
#خداحافظ_رفیق
#نشر_حداکثری
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وضعیت مومن در آخرالزمان 😞
✔︎ 𝙅𝙊𝙄𝙉 ❥︎
@YA_BAGHIYATALLAH_12
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاران حضرت که به آنها توجه نداریم!!!
✔︎ 𝙃𝘼𝙎𝙃𝙏𝘼𝙂 ❥︎
#امام_زمان (عج) / #استاد_رائفی_پو
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
کاری که دوست نداری
در حق خودت بشه
با بقیه هم نکن
دنیا پر از حساب و کتابه...
شبتون بخیر✨🌟✨
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
❀🔹❀🔹❀🔹❀🔹❀؛
✅ آیت الله مجتهدی تهرانی(رحمة الله):
✔سعی کنید بعد از #نماز مقداری تعقیب بخوانید
و زود بلند نشوید و بروید📛
حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای(رحمة الله) با همان لهجه شیرین اصفهانی خود می فرمود:
🕳بادبادک، بی دنباله بالا نمیره، #نماز هم بدون تعقیب بالا نمی رود.
✅ برخی تعقیبات مشترکه بعد از #نماز
◀️ دعا کردن
◀️ ذکر تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها)
◀️ خواندن سوره حمد و آیت الکرسی
◀️ سه مرتبه: استغفرالله الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، ذوالجلال والاکرام و اتوب الیه
❀🔹❀🔹❀🔹❀🔹❀
۱ اسفند ۱۴۰۰
وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود،
میگوییم امتحان الهی است...
ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار میشود، میگوییم عقوبت الهیست!
وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود...
و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت میشود، میگوییم از بس که ظالم بود!!
مراقب باشیم...!
قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!
همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد...
پس عیب جویی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی در وجودمان جاریست!
۱ اسفند ۱۴۰۰
1400.11.28.mp3
9.83M
📞 #فایل_صوتی برنامه #درسهایی_از_قرآن●↶ 28 بهمن 1400
🔰 حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
👈 رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام (16)، حق قربانی
〽️ حجم: 9.37 mb | زمان: 26:40 دقیقه
۱ اسفند ۱۴۰۰
•🌹 #شهید_ابراهیم_هادی🌹 •
برادر شهید که داشته باشی
نیازی به عشقهای بیخودی نداری؛
میدونی یکی حواسش بهت هست
یکی که اومده تا وصلت کنه به خدا
شهید شهیدت میکنه(:🌱
....#رفیقدلم❤️....
...#هادیدلها🕊....
↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
۱ اسفند ۱۴۰۰
۱ اسفند ۱۴۰۰
🐪🐪🐪🐪🐪🐪🐪🐪🐪
حضرت موسی به عروسی دو جوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید!!!
از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟
عزراییل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس داماد است ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم . موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید!!! از خدا دلیل دادن این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرییل نازل شد و گفت دلیل را خود با سوال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت.
موسی از داماد سوال کرد دیشب قبل ورود بحجله چه کردند؟ جوان گفت وقتی همه رفتند گدایی=(سائلی) در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفا بمن هم از طعام جشنتان بدهید.
بداخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد برایم دعای طول عمر کرد و گفت برای همسرم هم غذا بدهید او نیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است. با خجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را بمرد داد و او در هنگام رفتن برای هردوی ما دعای طول عمر ،رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت.
وقتی قصد ورود بحجله را داشتیم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم برروی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب مابود گشت، پس ما هردو دیشب را تا اکنون بعبادت گذارندیم و العجب شادی ما از اینست که دعای آنمرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید.
جبرییل ع فرمود ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده این بر ایشان بیاموز و داستانشان برهمگان باز گو باشد که چراغی گردد بر خلق ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت.
*
خدایا به خون امام حسین ع قسمت میدهم هر کس این را کپی کرد غم دلش رو رفع کن و حاجت دلش را براورده کن. آمین
۱ اسفند ۱۴۰۰
❤️🍃🌸🌷🌸🌷🌸❤️
یه موتور گازی داشت 🏍
که هرروز صبح و عصر سوارش میشد
و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر ...
که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️
رسید به چراغ قرمز .🚦
ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و موتور رو زد رو جک
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳
اشهد ان لا اله الا الله ...👌
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂
و متلک مینداخت😒
و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳
که این مجید چش شُدِه⁉️
قاطی کرده چرا⁉️
خلاصه چراغ سبز شد🍃
و ماشینا راه افتادن🚗🚙
و رفتن .
آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟
چطور شد یهو؟؟!!
حالتون خُب بود که؟!!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀
و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖
و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒
من دیدم تو روز روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌.
به خودم گفتم چکار کنم
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه .
دیدم این بهترین کاره !"👌
همین‼️✌️
🎌برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین
.┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄
۱ اسفند ۱۴۰۰