14.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️استاد عالی
🔶️خود بیداری سحر
در سحر یه فضیلت عظیم است... اگر حال داشتید دعایی یا نمازشبی بخوانید، نور علی نور است...
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
امام صادق (علیه السلام)میفرمایند:
تَسْبیحُ فاطِمَةَ علیهاالسلام فى کُلِّ یَوْمٍ فى دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ صَلاةِ اَلْفِ رَکْعَةٍ فى کُلِّ یَوْمٍ.
تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هر روز پس از هر نماز، نزد من محبوبتر از هزار رکعت نماز در هر روز است.
📚 کافى: ج۳، ص۳۴۳، ح ۱۵
۳۴مرتبه #اللهاکبر
۳۳مرتبه #الحمدلله
۳۳مرتبه #سبحانالله
#سلام_صبحگاهی
سلام؛ آخرین یوسفِ دنیا!
پیراهنت را نمیفرستی؟
قرنهاست
چشمِ دنیا از ندیدنت تاریک شده!
السلام علیک یا صاحب الزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
خدا مرحوم پدر ما را رحمت کند. من حدود پنجاه سال قبل، این داستانها را شنیده بودم. سن ما هم خیلی نبود، بچه بودیم. به فکر افتادیم که ما هم مثل آشیخ حسنعلی بشویم یا مثل آشیخ محمد کوفی بشویم. آشیخ محمد کوفی تشرفات زیادی محضر امام زمان عج داشت و با پدر ما رفیق بود، در نجف به حجره پدر ما می آمد، داستانهایش را میگفت من هم به این جهت علاقه پیدا کرده بودم که مثل او بشوم. گفتم ریاضت میکشم. مشغول ریاضت شدیم. چهار پنج روزی بود مشغول بودیم که یک روز پدرمان فرمودند: محمد چه میکنی؟ مثل اینکه یک کم ضعف داری. کاری انجام میدهی؟ گفتم: من میخواهم یک چند روزی ریاضت بکشم تا خدمت حضرت برسم. گفت: ریاضت که اینها نیست، اینها که تو انجام میدهی راه انحرافی است. ریاضت آن است که شرع مقدس دستور داده است. گفتم: شرع مقدس چه دستور داده است ؟ گفتند: واجباتت را انجام دهی و محرماتت را هم ترک بکنی. بزرگترین ریاضات است.
بله آقا، ریاضت این است که انسان واجباتش را بجا بیاورد و محرماتش را هم ترک بکند و در تمام مشکلاتش یا بن الحسن بگوید. ممکن است انسان یک ذکری و وردی بگوید و چند روزی یک قدرتهایی پیدا کند یا یک خوابی ببیند یا یک صدایی بشنود اما اینها موقت است. ادامه ندارد. ریاضت این است که انسان مقید به شرع مقدس بشود. بزرگان هم همین را میگویند.
#واجبات #شرع #شیخمحمدکوفی #امامزمانعج #ذکر
┄┅═✧❁••❁✧═┅
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه زیبا....
حتماگوش کنید وبرای دوستان تون هم ارسال کنید.
پناه من
قشنگ معلوم است که دنیا
میخواهد وجودم را به تسخیر خویش در بیاورد.
از هر طرف که فرار میکنم
از سویی دیگر به سراغم میآید.
انگار خسته شدن در قاموسش نیست
و گویی بنا ندارد که از دویدن به دنبال من مأیوس شود.
صدای پایش را میشنوم که تند و تیز به دنبالم میدود
ولی نمیدانم چرا هیچ گاه به نفس نفس زدن نمیافتد!
من نیز میدوم تا در دامش گرفتار نشوم
ولی دیگر نفسم بالا نمیآید.
گاهی احساس میکنم دنیا کمتر از یک قدم با من فاصله دارد.
میخواهم بایستم و شکست را قبول کنم
امّا با همان رمقِ نداشتهام باز هم میدوم.
این دویدنها تا کی امتداد مییابد؟ نمیدانم
آیا دنیا ناامید میشود و من از تعقیب او رها میشوم
یا من میایستم و گرفتار دنیا میشوم؟ نمیدانم.
ولی این را میدانم که دیگر نای دویدنم رو به اتمام است
و میدانم که دنیا هنوز خسته نشده.
حالا تو بگو چه کار کنم؟
من در این دویدنهای بیرمق، به دنبال آغوش تو میگردم
زیرا جایی را جز آغوش تو نمیشناسم که پناه من از گزند دنیا باشد.
آقا! کجا آغوشت را باز کردهای
تا به بندهای خسته و شکسته پناه بدهی؟
من اگر بدانم آغوشت در کجا برایم باز شده
با نصفه و نیمه جانی که در پیکرم مانده
همچون آهوی جوان تیزپایی خواهم دوید
و در این هنگام میدانم که دنیا به گرد پایم نخواهد رسید.
آغوشت را باز کن، بیپناهی پناه میخواهد.
*نامه جمعی از زنان پزشک دندانپزشک و داروساز به دختران نوجوان ایرانی*
به نام حق
رها، بهار، فاطمه، ریحانه، ستایش…
نامت را نمیدانیم اما حتماً مثل یکی از همین نامها، زیبا و دوستداشتنی است.
ما تو را دیدهایم… در راه مدرسه وقتی با دوستانت با هیجان راه میروی و داستانِ سریالی را که دیشب دیدهای برایشان تعریف میکنی.
وسط مهمانی خانوادگی وقتی مدام شالت را مرتب میکنی و دنبال آینه قدی میگردی که خیالت از تناسب لباسهایت راحت شود.
در سرویس مدرسه، وقتی که سر و صدای تو و دوستانت، رنگ ترافیک پشت چراغ را عوض میکند، و سرزندگی را روی سر و صورت ماشینهای خسته و رانندههای کلافهاش میپاشد.
در جمع همکلاسیهایت، وقتی که از کلاس زبان برمیگردی و بین جمع پر سر و صدای آنها ساکتی، چون حس میکنی گاهی پوششت، رفتارت و نگاهت با آنها فرق دارد، اما دلت میخواهد با هم بمانید.
تو هم احتمالاً ما را دیدهای… در ساختمان پزشکان سر خیابان؛ در بیمارستان، وقتی برای عیادت مادربزرگ رفته بودی؛ در برنامهی تلویزیونی که مادرت پیگیرش است و هر روز یکی از همکاران ما سوالات پزشکی را جواب میدهد.
ما، هم سن و سال تو بودیم که رؤیای پوشیدن این روپوش سفید به سرمان زد. روزها و شبها را برای ساختن این رؤیا به هم دوختیم و بالاخره یک روز اسمِمان را بین قبولیهای دانشگاه پیدا کردیم.
چقدر پدر و مادرهایمان و حتی پدربزرگ و مادربزرگهایمان خوشحال بودند. در خاطرهی جوانی و کودکیشان خانم دکترهای زیادی پیدا نمیشدند. مادربزرگهایمان خیلی از دردهایشان را یا به خاطر مسافت طولانی تا نزدیکترین پزشک تحمل کرده بودند یا از خجالت مطرح کردنش با آقای دکترِ هندی، دم از دردشان برنیاورده بودند. اما حالا نوههایشان را میدیدند که تا چند سال دیگر، یک خانم دکتر واقعی میشدند.
در دانشگاه، ما هیچ کم از پسرها نداشتیم، نه تعدادمان کمتر بود، نه تواناییمان. حتی استادهای خانم هم چندان کمتر از آقایان نبودند. خانمهایی اغلب جوان، که تخصص و فوق تخصصشان را در سالهای پس از انقلاب گرفته بودند.
بین هم کلاسیهایمان، از هر شهر و شهرستانی پیدا میشد. پدر و مادرها با خیال آسوده دخترانشان را روانهی دانشگاه کرده بودند تا نسل بعدی خانم دکترها پر تعدادتر باشند. حتی کم نبودند دانشجوهای دخترِ خارجی که سطح علمی دانشگاه و امنیت ایران آنها را به کشور ما کشانده بود.
ما در دانشگاههای همین کشور درس خواندیم، پزشک شدیم، جراح، چشمپزشک، متخصص قلب و زنان، دندانپزشک و داروساز شدیم. کشیکهای طولانی را از سر گذراندیم، دور از خانه و خانوادههایمان دردهای مردان و زنان و کودکان فارس و گیلک و کرد و لر و ترک و بلوچ و عرب را درمان کردیم. روزهای پر اضطراب ک
کرونا را کنار مردممان ماندیم. دارو و واکسن ساختیم، استاد دانشگاه شدیم، مقاله نوشتیم، در کنفرانسهای بین المللی شرکت کردیم و البته هیچ کجا را برای بودن و بالیدن، امنتر و آزادتر از سایهی پرچم میهنمان نیافتیم.
عزیز دلم،
این سالها ساده نگذشت. آنها که عمری از ضعف ما سود برده بودند تمام تلاششان را کردند. برای چه؟ … تا باور کنیم «نمیشود!», «نمیتوانیم!».
قویتر شدن ما آنها را عذاب میداد.
ما ظریفترین جراحیها را انجام میدادیم، آنها میگفتند دختر ایرانی ناتوان مانده است. ما در دانشگاه درس میدادیم، آنها میگفتند دختر ایرانی محدود شده است. ما مقالههایمان را در کنفرانسهای جهانی ارائه میدادیم، آنها میگفتند زن ایرانی حق پیشرفت ندارد. ما در کنار همهی اینها مادر بودن را انتخاب میکردیم آنها میگفتند مادری را به زن ایرانی تحمیل میکنند.
میخواهند نگذارند که تو، ما و هزاران زن قوی و بالندهی دیگر را ببینی.
میدانی، آنها هر روز از توان خودشان ناامیدتر میشوند. اما روی ارادهی تو حساب باز کردهاند.
میدانند که ارادهی شگفتانگیز دختر ایرانی، ریشه در شجاعت و ظلمستیزی و آزادیخواهی اش دارد.
فقط یک راه برایشان مانده:
اینکه تحریف کنند. چه را؟ معنای آزادی و ظلمستیزی را؛ آنقدر که نیروی ارادهی تو، چرخ اهداف پلید آنها را بچرخاند.
یقین دارم که تسلیمشان نمیشوی. تو گوهرشادی، بااراده؛ مرضیه دباغی، شجاع؛ عصمت احمدیانی، آزاده؛ تو دکتر محبوبه افرازی، دکتر عزت الملوک کاووسی، دکتر طلایه بیگزاده، دکتر زهرا خدابندهلو و دکتر شیرین روحانیراد...
یقین دارم تو مثل هزاران هزار دخترِ دیگرِ ایران، قوی و آزاداندیش میمانی. تو غوغا میکنی و ایران را همچنان قوی، مستقل، امن و آزاد نگه میداری.
دوستدار تو
جمعی از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز ایران اسلامی
اسامی نویسندگان در لینک موجود میباشد
https://www.mehrnews.com/news/5609627/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هر که در این بزم مقرب تر است . جام بلا بیشترش میدهند ...
🎤حجت الاسلام فرحزاد
🌸
✨
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃