eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.9هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
10.8هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۳ماه_مبارک_رمضان «« آنچه مخصوص شب بيست و سوم است »». الف ـ تأكيد بر غسل.به نقل از بريد بن معاويه : « ديدم امام صادق عليه السلام در شببيست و سوم از ماه رمضان غسل كرد: يك بار در اوّل شب ، يك بار هم در آخر آن .» (1) ب ـ تأكيد بر شب زنده دارى 1- امام على عليه السلام: « پيامبر خدا در دهه آخر ماه رمضان ، بستر خود را جمع مى كرد و كمرش را مى بست و شب بيست و سوم ، خانواده خود را بيدار مى كرد. و در آن شب ، به صورت خفتگان ، آب مى پاشيد ». (2) 2- دعائم الإسلام: فاطمه عليهاالسلام نمى گذاشت كه كسى از خانواده اش در آن شب (شب بيست و سوم) بخوابد و [ خواب] آنان را با كم خوردن درمان مى كرد و از روز براى آن شب ، آماده مى شد و مى فرمود: «محروم ، كسى است كه از خير آن بى بهره بماند». (3) 3- الإقبال ـ به نقل از جميل و هشام و حفص ـ : « امام صادق عليه السلام به سختى بيمار شد. چون شب بيست و سوم فرا رسيد ، به غلامان خود دستور داد او را به مسجد بردند و آن شب را در مسجد بود.» (4) ج ـ تأكيد بر صد ركعت نماز 1- امام باقر عليه السلام: « هر كس شب بيست و سوم ماه رمضان را زنده بدارد و در آن صد ركعت نماز بخواند ، خداوندْ در زندگى اوگشايش مى دهد و كار دشمنان او را خود بر عهده مى گيرد و او را از غرق شدن ، زير آوار ماندن ، سرقت ، و از شرّ دنيا مصون مى دارد و وحشت نكير و منكر را از او بر مى دارد ، و او در حالى از گور خويش بيرون مى آيد كه نورش بر اهل رستاخيز مى تابد ، و نامه عملش را به دست راستش مى دهند و رهايى از آتش و عبور بر صراط و ايمنى از عذاب را براى او مى نويسند و بدون حساب وارد بهشت مى شود و در بهشت ، از همنشينان پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان قرار داده مى شود و آنان چه نيكو همنشينانى اند! (5) 2- امام صادق عليه السلام: « مستحب است در آن شب صد ركعت نماز خوانده شود ، در هر ركعت: يك بار «حمد» و ده بار سوره «قل هو اللّه أحد». (6) د ـ تأكيد بر زيارت امام حسين عليه السلام 1- امام رضا عليه السلام: كسى كه در ماه رمضان ، امام حسين عليه السلام را زيارت مى كند ، مواظب باشد كه نزد قبر آن امام بودن را در شب جُهَنى از دست ندهد ،و آن ، شب بيست و سوم است؛ شبى كه اميد است شب قدر باشد. (7) 2- امام جواد عليه السلام: « هر كس در شب بيست و سوم ماه رمضان ، امام حسين عليه السلام را زيارت كند ـ همان شبى كه اميد است شب قدر باشدو در آن شب ، هر كار حكمت آميزى فيصله مى يابد ـ روح هاى بيست و چهار هزار فرشته و پيامبر با او مصافحه مى كنند ، كه همگى از خداوندْ اذن مى گيرندكه آن شب ، حسين عليه السلام را زيارت كنند. » (8) ه ـخواندن سوره هاى عنكبوت ، روم و دُخان امام صادق عليه السلام ـ خطاب به ابو بصير ـ : « هر كس دو سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان ، در شب بيست و سوم بخواند ، به خدا قسم ـ اى ابو محمّد ـ او از اهل بهشت است و هرگز در اين سخن استثنا نمى كنم و نمى ترسم كه خداوند ، در اين سوگند گناهى بر من بنويسد. اين دو سوره نزد خداوند ، جايگاهى والا دارند.» (9) الإقبال: و از اعمال افزون در شب بيست و سوم ، خواندن سوره دُخان در آن شب و در هر شب است... .(10) و ـ خواندن هزار بار سوره قدر سيّد ابن طاووس ـ در الإقبال ـ :از قرائت قرآن در اين شب [ قرائتِ] هزار بار سوره «إنّا أنزلناه» است. روايتى براى اين ، در شب اوّل ، به صورت كلّى (براى همه ماه) گذشت. اختصاص خواندن اين سوره در اين شب نيز با سندهاى چندى از امام صادق عليه السلام براى ما روايت شده است ،كه فرمود: «اگر كسى در شب بيست و سوم ماه رمضان ، هزار بار سوره إنّا أنزلناه بخواند ، صبح خواهد كرد ، در حالى كه يقين او ، با اعتراف به آنچه مخصوص ماست ، استوار خواهد بود و اين نيست ، مگر به سبب آنچه در خواب خود مى بيند». (11) ز ـ دعا براى امام زمان عليه السلام مصباح المتهجّد ـ به نقل از محمّد بن عيسى ، با سدر شب بيست و سوم ماه رمضان ، اين دعا در حال سجود ، ايستاده ، نشسته و در هر حال و در همه ماه و هر گونه و هر وقت از روزگارت كه ممكن شود ، مكرّر خوانده مى شود. پس از ستايش خداى متعال و درود بر پيامبر ، محمّد صلى الله عليه و آله ، مى گويى : «خداوندا! در اين ساعت و در هر ساعت ، براى ولىّ خود ، ... پسر ... (حجة بن الحسن ع) ، سرپرست و نگهبان و پيشوا و ياور و راهنما و چشم باش ،تا آن كه او را در زمين خود ، با اطاعت و رغبت مردم ساكن سازى و وى را در آن به مدّت طولانى بهره مند گردانى!». (12) فضيلت و آداب روز قدر الإقبال ـ به نقل از هشام بن حكم ، از امام صادق : روزِ شب قدر ، مثل شب قدر است. (13) امام صادق عليه السلام:شب قدر ، در هر سال ، هست و روز شب قدر ، مثل شب قدر است. (14) امام صادق عليه السلام: صبح روز شب قدر ، مثل شب قدر است. پس ، عمل و تلاش كن . (15) ال
تماس دعای فرج بیاد همه شهدا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
💠 🍂 💠 ۹۳ دستم را زیر چانہ ام میزنم و بہ مستندے ڪہ از شبڪہ ے پنج پخش میشود خیرہ میشوم. ساعت نزدیڪ هفت است،نہ خبرے از نورا و یاسین شدہ نہ خانوادہ ے عسگرے! مادرم همانطور ڪہ روسرے اش را گرہ میزند میگوید:چرا هیچڪس نیومد؟ بدون اینڪہ نگاهم را از صفحہ ے تلویزیون بگیرم جواب میدهم:بهتر ڪہ نیان! سرش را تڪان میدهد و برایم نچ نچے میڪند. هنوز نچ نچش تمام نشدہ،صداے زنگ در بلند میشود. سریع از روے مبل بلند میشوم. دوان دوان بہ سمت اتاق میروم:مامان من حجاب ندارم! خودت درو وا ڪن! _شاید نورا و یاسین باشن! در اتاق را میبندم:اگہ اونا بودن بگو بیام بیرون! سپس روسرے را از روے تخت برمیدارم،جلوے آینہ مے ایستم و روسرے را سر میڪنم. گیرہ ے حجاب ڪوچڪے برمیدارم و روسرے ام را سفت میڪنم. از صداے خوش و بشے ڪہ مے آید متوجہ میشوم،خانوادہ ے عسگرے اند. صدایشان نزدیڪ تر میشود،چادرم را برمیدارم و روے سرم مے اندازم. چند لحظہ بعد با فرستادن صلواتے دستگیرہ ے در را میفشارم. فرزانہ و همتا و یڪتا روے مبل سہ نفرہ نشستہ اند،بلند سلام میڪنم. با دیدن من از جایشان بلند میشوند،جواب سلامم را میدهند. مادرم سریع میگوید:بفرمایید بشینید! بہ سمتشان میروم،با هر سہ دست میدهم و خوش آمد میگویم. همتا و یڪتا مثل دفعہ ے قبل پر انرژے و گرم اند. همین ڪہ مے نشینیم مادرم میگوید:پس آقا مهدے و هادے ڪجان؟! تازہ یادم مے افتد هادے نیست! فرزانہ با لبخند جواب میدهد:مهدے ڪہ سرڪارہ گفت با آقا مصطفے میان،هادے ام با ما اومد دارہ ماشینو پارڪ میڪنہ. سپس مشغول احوال پرسے میشود. رو‌ بہ همتا و یڪتا میگویم:فعلا ڪہ ڪسے نیست راحت باشید! با لبخند گرمے نگاهم میڪنند و با گفتن با اجازہ چادرهایشان را در مے آورند. چادرهایشان را میگیرم و در رخت آویز اتاقم آویزان میڪنم. _آیہ مامان! براشون چادر سادہ بیار ڪنار دستشون باشہ. _نہ آیہ جون! همراهمون آوردیم. دوبارہ بہ پذیرایے برمیگردم. همتا سریع میگوید:ما اصلا احساس غریبے نمیڪنیم هرجا بریم بار و بندیلمونم میبریم! سپس ڪوتاہ میخندد. مادرم صمیمانہ میگوید:خونہ ے خودتونہ! یڪتا میگوید:راستے نورا و یاسین ڪجان؟! روے مبل تڪ نفرہ ے ڪنارشان مینشینم:ڪار داشتن رفتن بیرون،یڪم دیگہ میان. همتا با خندہ میگوید:دلمون براے یاسین تون تنگ شدہ! لبخندے روے لبانم مے نشانم:قابلتو ندارہ! مادرم بہ شوخے میگوید:هے هے! پسرم فروشے نیست! _یاللہ! با اداے این ڪلمہ از صداے مردانہ اے همہ بہ سمت در برمیگردیم. هادے همانطور ڪہ ڪفش هایش را جلوے در،در مے آورد میگوید:سلام! مادرم براے استقبالش مے رود. شلوار جین تیرہ اے با ڪاپشن چرم مشڪے رنگ پوشیدہ. احساس میڪنم ڪمے لاغر شدہ! بستہ ے شڪلاتے بہ دست مادرم مے دهد و وارد خانہ میشود. رو بہ من میگوید:سلام! مخاطبش تنها من هستم! لب میزنم:سلام! سر بہ زیر دور از جمع زنانہ روے دورترین مبل مے نشیند. مادرم اشارہ میڪند چایے بیاورم. از جمع جدا میشوم و بہ سمت آشپزخانہ میروم. پنج فنجان سرامیڪے ڪہ مادرم تازہ خریدہ مرتب داخل سینے مے چینم و پر از چاے میڪنم. مادرم تعارف میزند:عزیزم بیام ڪمڪت؟! _نہ دارم میارم. با احتیاط سینے را برمیدارم و بہ سمت جمع میروم. اول بہ فرزانہ تعارف میڪنم،میخواهد فنجان را بردارد ڪہ میگوید:آیہ جون این دفعہ پسرمو بسوزونے با من طرفیا! گونہ هایم سرخ میشود،سرفہ اے میڪنم و چیزے نمیگویم. همتا و یڪتا نگاهشان را میان من و هادے میگردانند. مطمئنم فرزانہ برایشان تعریف ڪردہ،هادے ساڪت بہ پاهایش زل زدہ و واڪنشے نشان نمیدهد. بہ همہ تعارف میڪنم نوبت بہ هادے میرسد،وقتے مے بیند بہ سمتش میروم،خودش را ڪمے جمع میڪند. سینے را مقابلش میگیرم:بفرمایید! ڪمے از روے مبل بلند میشود،بیچارہ چشمش ترسیدہ! براے اینڪہ نخندم لبم را میگزم،با احتیاط فنجان چاے را برمیدارد و میگوید:خیلے ممنون! _خواهش میڪنم. ڪمے سرش را بلند میڪند،یڪ لحظہ چشم در چشم میشویم. تازہ صورتش را میبینم،ڪمے ریش گذاشتہ. ریش هاے مشڪے اش صورتش را مردانہ و معصوم تر ڪردہ. ڪمے بیشتر از بیست و چهار سال،بہ صورتش مے خورد. دوبارہ ڪنار یڪتا مے نشینم. همتا ابروهایش را بالا میدهد و با لحن شیطنت آمیزے میگوید:هادے تو ڪہ چاے دوست ندارے! هادے گیج‌ بہ ما نگاہ میڪند و سپس بہ فنجان چاے. فرزانہ زودتر میگوید:خب این چایے فرق دارہ! یڪتا با آرنج آرام بہ پهلویم میزند و میگوید:بعلہ! بہ زور لبخندے میزنم و ساڪت مے مانم،هیچ از این همہ راحتے شان خوشم نمے آید. با صحبت هاے معمولے نوشیدن چاے را بہ پایان مے رسانیم. فرزانہ نگاهے بہ هادے مے اندازد و رو بہ مادرم میگوید:راستیتش پروانہ جون... ڪمے مڪث میڪند و لبخند روے صورتش را عمیق تر. http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠 🍂 💠 ۹۴ _مهدے با آقا مصطفے صحبت ڪردہ،گفتم منم قبلش تو جمع خودمون بگم. مادرم جدے نگاهش میڪند:جانم! فرزانہ بہ من زل میزند:راجع بہ هادے و آیہ جون! براے مراسم خواستگارے رسمے! گیج‌ نگاهش میڪنم،بے اختیار بہ سمت هادے برمیگردم؛انگار میخواهم با چشمانم بگویم بگو ڪہ راضے نیستیو از مادرت بخواہ ساڪت شود. چشمانم بہ اخمان درهم و دست مشت شدہ اش مے افتد! سرش را بلند میڪند،یڪ لحظہ برق چشمانش مے ترساندم. دستے بہ ریشش میڪشد و نگاہ نافذش را از چشمانم نمیگیرد. گویے هر دو مے دانیم چہ بلایے بر سرمان دارد نازل میشود... بلایِ عشق... هر دو فرار میڪنیم، از مبتلا شدن بہ هم! حرڪات لبانش را میخوانم: "باید باهم حرف بزنیم!" چشمانت تار مے نواخت وَ صدایت ویالون! نگفتے این دخترڪ،دیوانہ میشود؟! و برایِ من چہ موسیقے اے از صدایِ تو خوش تر؟! بیا و برگرد! بنشین و بہ اندازہ ے یڪ عمر برایم حرف بزن... ... نویسنده این متن👆: http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠 🍂 💠 ۹۵ نگاهم را از فرزانه میگیرم و ملتمس بہ چشمان مادرم خیرہ میشوم. لبش را با زبان تر میڪند و مِن مِن ڪنان میگوید:والا.... مڪثے میڪند و نگاہ مطمئنش را بہ من مے دوزد سپس بہ فرزانہ. _آیہ قصد ازدواج ندارہ! نفسم را آسودہ بیرون میدهم. فرزانہ همانطور ڪہ سعے دارد لبخند از روے لبانش نرود میگوید:چرا؟! مادرم ڪمے مضطرب است:هم بخاطرہ درسش هم سنش براے ازدواج ڪمہ! یڪتا سریع میگوید:هادے با درس خوندنش مخالف نیست ڪہ! صداے محڪمِ هادے یڪتا را ساڪت میڪند:یڪتا! بهترہ جاے بزرگترا صحبت نڪنے! همہ متعجب نگاهش میڪنیم،پوستِ سفیدش ڪمے سرخ شدہ و مردمڪ هاے چشمانش آرام و قرار ندارند. فرزانہ براے هادے چشم غرہ میرود،یڪتا دلخور لبش را میگزد و سرش را پایین مے اندازد:عذر میخوام ‌نباید دخالت میڪردم! هادے ڪلافہ انگشتانش را میان موهایش میبرد و با گفتن با اجازہ از روے مبل بلند میشود. همانطور ڪہ بہ سمت حیاط میرود میگوید:یڪم هوا میخورم میام. فرزانہ سعے دارد ناراضے بودن هادے را پنهان ڪند:تا الان سرڪار بودہ خستہ س! مادرم‌ نگاہ معنادارے بہ فرزانہ میڪند:بعلہ! فرزانہ میخواهد ادامہ بدهد ڪہ صداے زنگِ در بلند میشود،همانطور ڪہ از روے مبل بلند میشوم میگویم:من باز میڪنم! بہ سمت آیفون میروم و جواب میدهم:بلہ؟ صداے نورا مے پیچید:منم! سریع دڪمہ ے آیفون را میفشارم و رو بہ مادرم میگویم:نوراس! مادرم سرش را تڪان میدهد و بہ فرزانہ میگوید:از صبح با یاسین رفتن بیرون الان اومدن! هر چے بزرگتر میشن دردسرشون بیشتر میشہ! فرزانہ تایید میڪند:دقیقا! در ورودے را باز میڪنم،هادے دستانش را داخل جیب هاے شلوارش بردہ و ڪنار دیوار درِ حیاط ایستادہ. نورا در حیاط را باز میڪند و در چهارچوبش مے ایستد. با صداے ضعیفے میگوید:مهمونا اومدن؟! با لحن طلبڪارانہ اے میگویم:اولا سلام! دوما الان وقت اومدنہ؟! نفس عمیقے میڪشد و میگوید:اگہ بدونے این یاسین جِزِ جیگر گرفتہ چہ بلایے سرم آورد! هادے همانطور ساڪت پشت در ایستادہ،نورا ادامہ میدهد:نگفتے مهمونا اومدن یا نہ؟! سرم را تڪان میدهم:آرہ! میخواهم بگویم هادے پشت در ایستادہ اما نورا اجازہ نمیدهد،قیافہ اش را درهم میڪند و میگوید:دامادمونم اومدہ؟! خون در صورتم مے دود،چشمانم را گرد میڪنم و لبم را میگزم. _وا! چرا خودتو این شڪلے میڪنے؟! هادے لبخندے میزند و چیزے نمیگوید،نورا همانطور ڪہ در را میبندد ادامہ میدهد:معشوقہ هاشم آوردہ؟! اون دختر چشم آبیہ و پسرڪِ بستنے خور! با اتمام جملہ اش،چشمش بہ هادے مے افتد. رنگِ صورتش مے پرد،هادے سر بہ زیر میگوید:سلام! نورا دهانش را باز میڪند و نگاهش را میان من و هادے مے چرخاند. چندبار دهانش را باز و بستہ میڪند تا چیزے بگوید اما نمے تواند! بہ تتہ پتہ مے افتد:سَ‌....سلام! با عجلہ در را باز میڪند و میگوید:این یاسین ڪجا موند؟! سپس خارج میشود. خجول لبم را میگزم،حالِ من بدتر از نورا! _آیہ چرا نمے یاد داخل؟! آرام میگویم:یاسین عقب تر موندہ،نورا رفت بیارتش! میخواهم برگردم ڪہ هادے آرام میگوید:خانم نیازے! جوابے نمیدهم،ادامہ میدهد:شمام راضے نیستید مگہ نہ؟! نگاهے بہ جمع مے اندازم،در ظاهر باهم مشغول گپ و گفتگو اند اما شرط مے بندم تمامِ حواسشان اینجاست! بدون اینڪہ نگاهش ڪنم لب میزنم:نہ! _خوبہ! میخواهم نیش بزنم:ولے برعڪس شما من معشوقہ ندارم! اگہ داشتم تا پاے جونم براے بہ دست آوردنش مے جنگیدم. لبخند عجیبے رو لبانش نقش میبندد:منم دارم براش مے جنگم! نمیذارم این ازدواج سر بگیرہ. دوبارہ براے رفتن قصد میڪنم ڪہ میگوید:از ماجراے نازنین بہ ڪسے چیزے نگید! بہ سمتش برمیگردم،چند قدم بہ من نزدیڪتر میشود. لبش را بہ دندان میگیرد و رها میڪند:من مشڪلے ندارم! حق دارید دیدہ هاتونو بہ خانوادہ تون یا خانوادہ م بگید،اما... مڪث میڪند،با تردید ادامہ میدهد:چهرہ شو توصیف نڪنید و اسمشو نگید! صدایش این بار رنگِ عجیبے میگیرد،هادے تنها ڪسے بود ڪہ صدایش هم رنگ داشت! صدایش رنگِ آبے میگیرد:مخصوصا نگید چشماش آبے بود! معما برایم حل میشود! پس چشمانش را دوست دارد ڪہ همہ چیز را آبے میخواهد! چیزے نمیگویم. وقتے سڪوتم را میبیند نفس ڪوتاهے میڪشد‌،او هم ساڪت میشود. این سڪوت برایمان بے معنے و ڪسل ڪنندہ ست اما بعدها از این سڪوت ها دوست داشتیم! من در شبِ چشمانش غرق میشدم و او جرعہ جرعہ قهوہ ے نگاهم را مے نوشید،دیگر زبان چہ ڪارہ بود؟! سڪوت را مے شڪنم:اون سنجاق سَر... سریع میگوید:مهم نیست! یہ اشتباهے ڪردم! بیخیال میگویم:درستہ! مهم نیست! ... نویسنده این متن👆 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠رهبر معظم انقلاب: 🌷از ابزارهای تقرب به پروردگار، توجه به ارواح مطهر شهیدان است. شب‌های قدر اگر می‌خواهیم دعای مستجاب داشته باشیم، شهدا را شفیع قرار دهیم. و خانواده‌های شهدا این فرصت را دارند که از ارواح شهیدان عزیزشان استمداد کنند برای تقرب به خداوند. http://eitaa.com/golestanekhaterat
[حاج حسین یکتا] امشب گریۀ اِنقطاع بکن؛ بگو: خدایا بسه دیگه؛ نگاه کن سَرِ زانوهام زخم شده! از بس که #شیطون منو زده زمین ... 🍃🌺 http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷خدایا... آغوشت را نزدیک تر بیاور میخواهم سرم را روی زانویت بگذارم و زار بزنم همه ی این دل نگرانی ها و زاری هایی راکه مسببش، نبود تو بود که گمت کردم در روزمرگی هایم ... 🌷خدایا! امشب میخواهم بخوانمت به همه صفات احدیتت.... #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له #یا_انیس_من_لا_انیس_له #التماس_دعا...😭 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی خواب روزه دار عبادت نیست.. خیانت است... درست مثل زمان راهپیمایی #قدس #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
🌷بیست و سوّمین سحر رمضان را میہمان امدادگر فلسطینی شهیده ماه رمضان بانو #رزان_النجار باشیم🌷 ڪہ أَحیاء هستند و رزق‌شان عندربـــ ! شایداز برڪتـــ حضورشان خودِغریبمان رابیابیم...🌹 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
🕊🍃 سـال بعـد ... ایـن ایـام ... یڪ عـده را با نام میشناسند ! همان هایـے ڪه میدانستند چگونه بخواهند و بگیرند ... 💔:) •/ /• 🍃|• http://eitaa.com/golestanekhaterat