eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.4هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
10.2هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸دیدار جلیلی با خانواده یکی از جان‌باختگان هواپیمای اوکراینی عضو شورای عالی امنیت ملی : 🔹 حادثه تلخ سقوط هواپیما همه‌ ملت را داغدار کرد 🔹همین ملت دنبال ترمیم این زخم است و به دولت آمریکاکه وجودش آلوده به دشمنی با ملت ایران است، اجازه نمی‌دهد تا این زخم را عفونی کند. پدر شهید جبلی: 🔹تا همان روز آخر می‌گفت من هنوز عزادار سردار سلیمانی هستم؛ مادرش به او گفت حالا نرو، ممکن است جنگ بشود؛ پسرم گفت اگر جنگ شد، اولین نفری که برمی‌گردد من هستم؛ این پسر با این روحیه رفت. 🔹حالا اما در شبکه‌های ماهواره‌ای عکس او را نشان می‌دهند و مصادره به مطلوب می‌کنند. احساسات مردم را تحریک کرده و از جانباختگان این پرواز سوء‌استفاده می‌کنند؛ اگر اطلاع‌رسانی به موقع صورت می‌گرفت، اجازه این اتفاق را هم نمی‌دادیم. 🔹در چنین شرایطی که رئیس‌جمهور نیز گفت شرایط جنگی بوده است، این حادثه هم ناشی از همان جنگ است و ما این مسئله را درک کردیم. http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیر آن همه آتش،قرآن مے خواند روے یڪ تپه ے سنگي،بالای شیار،یڪ گوشه ے دنجے،یڪ حال خوبی پیدا ڪرده بود.تنهاے تنها نشسته بود.قرآن مے خواند . عمامه گذاشته بود.معمولا توے خط عمامه نداشت. انگار نه انگار زیر آن همه آتش نشسته .آرام و ساڪت بود.مثل اینڪه توے مسجد قرآن مے خواند. شهید مصطفے ردانی پور خوشا بحال شهدا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
دقت کردین،در سالهای اخیر دو شهید داشتیم که تاثیر فوق العاده ای بر فضای کشور و دلهای مردم داشتن؛ شهید محسن حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی، چیزی که خیلی مهمه این هست که هر دوی این شهدای بزرگوار به نحوی خودشون رو مرید سردار شهید احمد کاظمی میدونن،جالبتر اینکه هر دوی این شهدا اربا اربا به دیدار معبود رفتن... #سردار_دلها #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #شهید_محسن_حججی #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#شهید_همت: شهیدهمت در پاسخ به جوسازی‌های جریانی مرموز طی عملیات رمضان می گفت: هر کسی که بیشتر برای خدا کار کند بیشتر باید فحش بشنود و شما پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، ببشتر فحش شنیدید و می‌شنوید #شهید_محمدابراهیم_همت🌷 برای شادی روح شهدا صلوات #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هیچ‌ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن، #آهنگ گوش نکن، یا شلوار پاره نپوش ...! اگر با او می‌گشتی #نماز اول وقت‌خوان می‌شدی، ناخودآگاه؛ بدون این که یک کلمه به تو بگوید، #غیبت نمی‌کردی. هر وقت قرار بود ببینمش از روز قبل ریش‌هایم را #تیغ نمی‌زدم، و لباس #سنگین می‌پوشیدم ... بس که حضورش #موثر بود👌 📚 عمار حلب #شهید_محمدحسین_محمدخانی #یادش_باصلوات #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷 از کربلای ۴ برگشتیم, هیچ کس دل و دماغ برگشتن نداشت. جعفر مثل همیشه خندان و پر روحیه بود. خودش را از مایلر ها بالا می کشید و کمک می کرد بچه ها سوار شوند. توی مسیر فشرده بین نیروها نشسته بودیم. گفت مهدی برسیم معاد می دونی چی می چسبه؟ گفتم ۴۸ ساعت خواب! گفت نه, سه روز مرخصی. فهمیدم دلش برای دیدن پسر چند ماهش, محمد مهدی تنگ شده! بیست روزی گذشت. با جعفر توی یکی از سنگر های پنج ضلعی منتظر نشسته بودیم تا با بابا علی و ناصر ورامینی برای شناسایی بریم سمت نهر هسجان. من نشسته بودم, جعفر دراز کشیده و سرش را گذاشته بود روی پام و می گفت:چه حالی میده,سرت را بذاری روی پای رفیقت حرف بزنی. حالا این, این دنیاست. فکر کن, اون طرف که رفتیم, چشم باز کنی ببینی سرت روی پای #اباعبدالله (ع)ست! یک ساعت بعد بود. توی امبولانس. سر جعفر روی پام بود. خون زیادی ازش رفته بود. مرتب می گفت یا فاطمه(س), اثار فراق,دلتنگی,شادی و وصال تو صورتش بود... کاری از دستم بر نمی امد, جز نگاه کردن به ان چهره نورانی که نفس به نفس به دلدار می رسید... 🌷🌷🌿🌷🌷 #شهیدجعفرعباسی شهدای فارس #ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۲۵-شلمچه معاون گردان امام مهدی(عج) #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  ﺩﺭ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪا، همین جایی که الان قبر عبدالحمید است یک تابلو سبز بود که روي آن نوشته بود خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما. حمید را دیدم که با چوب روی زمین چیزی می نویسد جلو رفتم، نوشته بود فدایی امام زمان (عج) پاسدار شهید عبدالحمید حسینی من و مادرم بودیم و من با شوخی به کمرش زدم و گفتم: جا رزرو می کنی؟ اول برادریت را ثابت کن.😉 شهید ﻋﻠﻲ ﺧﻀﺮﻱ یکی از دوستان صمیمی عبدالحمید بود که پدر ایشان اصرار داشت قبر حمید هم کنار قبر پسرش باشد. عصر همان روز 3 تا قبر در اطراف قبر شهید فیض حفر کردند ولی هر سه آب گرفت. بعد پای همین تابلو سبز را حفر کرده بودند همان جایی که فقط من و مادرم می دانستیم. (ﻋﺞ) http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_بیستم #منبع_کتاب_سرّسر چمدان ها را داخل خ
صحنه های تکراری که تمام این روزها از تلوزیون پخش می شد. نمازهای نشسته امام روی تخت بیمارستان، و عمامه مشکی که گوشه اش را باز کرده و روی شانه رها کرده بود. فیلم ملاقات نزدیکان امام که از دوربین گوشه سقف اتاقشان ضبط شده بود و مردم در اخبار شبانگاهی دنبال می کردند و آخرین سجده های سخت امام در حالت نمیه هوشیاری که سید احمد آقا به پیشانیشان مهر می گذاشت. همه این تصاویر تیری بود به قلب ما، امام ذره ذره شمع وجودشان خاموش شود و ما زنده باشیم و این مصیبت را ببینیم. از سال ها قبل از انقلاب، ظلم و حبس و تبعید و تحریم را به عشق بیداری مردم تحمل کردند و تا خواستند طعم شیرین انقلاب را بچشند آتش جنگ خانمان سوز، شب و روز را از امام و مردم گرفت و داغ جوان ها را بر دل خانواده هایشان گذاشت. و امروز بعد از یازده ماه از پایان جنگ، دیگر امام را کنارمان نداشتیم بی آنکه دنیای بدون جنگ را در کنار اماممان تجریه کنیم. حتما آقا عبدالله هم این خبر را شنیده. و شاید هرجا هست با هم قطاران زانوی غم بغل گرفته. ما که زن و خانه دار بودیم و از هیاهوی جامعه دور، این طور عزاداری، خدا به داد این ها برسدکه یک عمر خودشان را سرباز تحت امر امام می دانستند و فدایی اش بودند. سه روز بعد از رحلت امام، آقا عبدالله برگشت، گرفته و ناراحت. مثل همه اهالی آنجا، مدام در خود فرورفته بود. ما هم که این روزها ر مراسم های امام شرکت می کردیم وضعمان بهتر از مردهایمان نبود. هیچ کس حوصله پخت و پز و خانه داری نداشت. همان خرما و حلوا و چای که سهمیه مراسم ختم بود، جیره غذای ماهم شده بود. از ظرف خالی شده حلوا شکری و خرده حلوا های که روی طبقه یخچال و پای در آن ریخته بود و نایلون نانی که درست بسته نشده بود و نان های داخلش خشک شده بودند می شد میان وعده بچه ها را حدس زد. بمیرم الهی دخترها این چند روز فقط حلوا شکری خوردند.! قبل از غروب تک و توک سیب زمینی های درشتی که مانده بود را آب پز کردم و پیاز داغ مختصری آماده کردم. به اذان نکشیده پوره سیب زمینی را آماده کردم و با نان و ترشی که خودم انداخته بودم سر سفره گذاشتم. بچه ها دلی از عزا در آوردند و آماده شدند تا برای نماز مغرب. عشا به مسجد محله بیایند. ادامه دارد.. در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_بیست_و_یکم #منبع_کتاب_سرّسر صحنه های تکرار
آقا عبدالله که بی تابی من و زهرا را دیده بود همان شب گفت :"بهتره شما هم برید شیراز،. این دختر بیشتر از هرکسی به مادر احتیاج داره. اون ها هرچقدر هم محبت کنند کافی نیست. این طفل معصوم الان سه ماهه از ما دوره و خوب طاقت آورده. شما هم برید با این وضع اتفاقا کنار خانواده بودن به نفع تو هست. من هم قول میدم اگرچه برای اون دوتا نبودم اما برای این یکی خودم و برسونم. می خوام جبران کنم. آن شالله اگه زنده باشم ، میام و قبل و بعد از به دنیا آمدنش کنارتم" " شما اینجا تنهایی، کی برات غذا درست کنه؟ لباساتو بشوره!" " غذا که ستاد هست. لباسارو هم خودم می شورم. هر تعطیلی که به پستم بخوره، بی معطلی میام شیراز" " پس بزار تا آخر هفته بمونم خونه رو تروتمیز کنم و برم" " من که راضی به زحمتت نیستم. تا پس فردا بمونید، جمعه عصر براتون بلیط میگیرم " زمستان و بهار آن سال را بدون عبدالله گذراندم. مثل بارداری های قبل نبود که ویارم را ببیند و یا کسالت ها و بی حوصلگی هایم را کنارش باشم و انرژی بگیرم.اما تماس های هرروزه اش عاشقم کرده بود. انگار این دوری روزهای شیرین تازه عروس و دامادی را به خاطرم می آورد و هشت سال پیش برایم مثل دیروز زنده شد. با شروع دردهای زایمانم، آقا عبدالله مرخصی گرفت و خودش را رساند. لحظه به لحظه اتفاقات سختی که برای به دنیا آمدن دخترها تجربه کردم برایم زنده شده بود و نمی توانستم باور کنم که همیشه یک اتفاق تلخ تکرار شدنی نیست. بعد از غروب با هم رفتیم بیمارستان و تا وقتی وارد سالن زنان و زایمان شدم، آقا عبدالله شاد و پر انرژی روبرویم ایستاده بود و نگاه کردن به صورتش اضطراب درونم را کم کرد. قبل از اذان صبح پسرم به دنیا آمد. ناتوانی از کم کاری پرستارها و بی توجهی شان به ضعف و ناتوانی ما خسته ترم کرده بود، بی آنکه کسی برای عوض کردن لباسهایم کمکی بکند، لباس صورتی بخش را پوشیدم و روی ویلچر نشستم. و خدمه مرا به اتاق مادران برد. تا آمدن عبدالله و مادر و نوزادم به خواب عمیقی رفتم. چشم که باز کردم، ساعت هشت صبح بود. همین که پرستار با تخت نوزاد کنارم ایستاد حضورشان را حس کردم و چشم باز کردم. از قنداقی که ماهرانه دورش پیچیده شده بود معلوم بود خاله جانم و مادر هم اینجا هستند. پرستار پسرم را توی آغوشم گذاشت. :"تا خانواده ات نیومدن شیرش بده و بزارش توی تخت" "به شوهرت که زنگ زدم که بیاد بیمارستان. می پرسه بچه چیه؟ می گم پسر. بهم میگه بارک الله." به زور نیشخندی زدم و گفتم:"به شما؟" "من هم همین رو گفتم، پرسیدم با منید؟! گفت نه با خانومم بودم. گفتم پس بیایید خودتون بهش بگید" پشت سرش حاج عبدالله و مادرم و خاله جان آمدند توی اتاق. زهرا هم آمده بود.آقا عبدالله بغلش کرد و چانه اش را بوسید و از زهرا پرسید :"داداشت خوشکله؟" زهرا سر کج کرد و خیره به داداش کوچولوی گفت :" نه زشته، خیلی ریزه است" حق داشت ذوق زده باشد. برای دخترها که نبود. اولین ساعات تولد بچه ها حس عجیب پدر یا مادر شدن را بیشتر از روزهای بعد می شد درک کرد. اسمش را علیرضا گذاشتیم. همان موقع قبل از خواندن اذان و اقامه در گوش هایش، آقا عبدالله علیرضا صدایش کرد. به خودش چسباند. علیرضا در بغل پدرش اندازه یک نصفه نان بربری بود به ظهر نکشیده مرخص شدم و برگشتم خانه. حسابی شرمنده ام کرده بود. یک گوسفند جلوی پایم سر برید و با سلام و صلوات و اسپند و قرآن به خانه آوردم. زهرا و فاطمه بالا و پایین می پریدند و دور من و علیرضا می چرخیدند. پدرشان سرشان را گرم می کرد. ادامه دارد.. در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
حاج قاسم ، اسم تیپ ما را امام حسین(ع)  گذاشت🌹 بهش گفتم : این بار، عملیات سراسری است ؛ برگشتی هم در کار نیست☝️. لشکر ثارالله هم سه تا تیپ تشکیل داده؛ یکی تیپ امام صادق(ع)، یکی تیپ امام سجاد(ع)، یکی هم تیپ امام حسین(ع)، #حاج_قاسم_سلیمانی، اسم تیپ ما را گذاشته تیپ امام حسین(ع) حالا تو دوست داری اسم تیپ ما چه باشد؟ هر کدام را که خودت دوست داری.» حاج یونس گفت: « حاج ‌قاسم ، اسم تیپ ما را تیپ امام حسین(ع) گذاشته❤️، من هم می خواهم مثل امام حسین (ع) شهید بشوم.🕊 #سردارشهید حاح ‌یونس زنگی ‌آبادی🌷 #سالروز_شهادت شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۵شلمچه ، عملیات کربلای ۵ برای شادی روح شهدا صلوات #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
مناجاتی از شهید عبد الحمید حسینی با امام زمان«عج» سلام بر مهدی منجی انسانها: ای آقایم ای سرورم ای رهبرم وای امیدم آقا جان خود بهتر میدانی که جز تو امیدی ندارم وجز به تو دل نبسته ام . آقاجان آن شب در حمله تورا دیدم . آقا من عاشقم . آقا من گم کرده دارم . آقایم مولایم تو را به جان تو را به ناله های زینب بار دگربگذار تا تو را ببینم دعایم این ست که خدایا تا مهدی را ندیده ام مرا از دنیا مبر .آقایم مولایم خدا شاهد است در آزاد سازی آبادان ما نبودیم که جنگیدیم . تو بودی آقا.آقا با چه رویی تو را صدا کنم وبا کدامین آبرو تو را بخوانم .... #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
*#ﺷﻬﻴﺪﺣﻀﺮﺕ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﺷﻴﺮاﺯ* 👇👇👇 *تا وارد اتاق شدم از خواب پرید* *رو پیشونیش عرق نشسته بود* *گفتم : چی شده داداش؟* *گفت: یه ساعت بود با حضرت زهرا (س) حرف میزدم* *ادامه داد: فقط از خدا میخوام که روز شهادت بی بی شهید شم .* *روز شهادت حضرت زهرا (س) بود* *قنوت نماز صبح بود که ترکش خورد به پهلوش ...* *#شهید علیرضاهاشم نژاد* #ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ *#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ* #ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﻛﺮﺑﻼﻱ 5 ☘🌷☘🌷 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#دلنوشته ❤️ دل شهیـد وسیع و بی انتهاست... زیرا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است... دل شهید است که ، به معدن عظمت الهی متصل است و معدن عظمت هم که می‌دانی بی‌انتهاست… #ســردار_دلهـا #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی شبتون شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا مهـدی ادرکنـی،، سرچشـمہ ے جاودان محـبوب سـلام خورشیــد بہ پشـٺ ابر،محجـوب سـلام اے عابـر ڪوچـہ هاے دلتــنگےها اے ماه_ترــین ؛ خوب‌تـرین خوبـ سـلام فرج مولا صلواتــــــ 🍃💕#اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌_لِوَلیِڪ_َ‌الفَرَج🍃💕 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
سلام گل زیبا گل نرگس یکروزنسیم خوش خبرمی آید بس مژده بہ هرکوی وگذرمی آید عطرگل عشق درفضا میپیچد می آیی وانتظار سرمی آید 🍃💕#اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌_لِوَلیِڪ_َ‌الفَرَج🍃💕 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر روز 🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد 🌹اَلسلام علَی الْحسَیْن 🌹وعلی علی بْن الْحسین 🌹وعلی اولادالحسین 🌹وعلی اصحاب الحسین #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#سردار_دلها ♥️•~° 🕊مثل آن شیشه که در همهمه ی باد شکست ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...😔 صبحتون شهدایی❤️ #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
می رود قصه ی ما سوی #سرانجام آرام دفتر قصه ورق📖 می خورد #آرااام آرااام می نویسم✍ کہ شب تار #سحر می گردد یک نفر مانده👤 ازین قوم کہ #برمیگردد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️ چشم از او، جلوه از او، ما چه حریفیم ای دل ؟ #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌿✨ ابراهیم و رضای خدا 🌿✨ 🛑 ابراهیم که می دانست و درک می کرد که کسی در این دنیا باقی نمی ماند و ارزش کار کردن ندارند، تلاشش این بود که تنها برای رضای خدا کار کند و این کارش او را نزد خدا بزرگ و بلند مرتبه کرد ... 🛑 كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ 🛑 همه کسانى که روى آن [= زمین] هستند فانى مى شوند، و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند. (الرحمن/27) #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💌 هر وقت میخواست برای جوان ها یادگاری بنویسد می نوشت: من کـان لله، کـان الله له. هر که با خدا باشد خدا با اوست...🌱 رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن❤️ http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_بیست_و_دوم #منبع_کتاب_سرّسر آقا عبدالله ک
دومین سال تحصیلی زهرا هم در شیراز گذشت. از چند ماه قبل منتظر بودیم تا جانشینی برای آقا عبدالله در ستاد تیپ معین شود و برای دوره دافوس به تهران رفتیم. شهر پویا و زنده تهران، شباهتی به شهرهای کوچکی که تا به حال در آن ها زندگی می کردم نداشت و البته بیشتر از آن ها شیراز را به یادم می آورد. حداقل این بود که عصرهای پنجشنبه و جمعه، شهر مثل دنیای ارواح خالی از سکنه و سوت و کور نمی شد. آقا عبدالله خیابان ها را رد مکرد و جاهایی را که می شناخت به ماهم می شناساند. نزدیک تهران پارس بودیم. می گفت:"این جا به دانشگاهمان هم نزدیک است. خانه ای که اجاره ام الحمدلله همسایه های خوبی دارد. می توانی در نبود من با آن ها معاشرت کنی" قبلا برای اجاره خانه آمده بود محله را کاملا یاد گرفته بود و بی پرس و جو جلوی در منزل ترمز کرد. خانه سه طبقه قدیمی سازی بود که طبقه پایین و حیاطش دست ما بود. وسایل را با کمک هم آوردیم. علیرضا تازه راه افتاده بود و چند قدم می رفت و به زمین می خورد. او را دست دخترها سپردم و روفت و روب خانه را شروع کردم. همسایه طبقه دوم که صاحب خانه مان هم بود با یک سینی شربت آبلیمو آمد و سلام و احوالپرسی گرمی کرد و خوش آمد گفت. خیلی اصرار داشت که اگر کمکی از دستش بر می آید برایمان بکند، اما وسیله ها زیاد نبودند و چیدنشان کاری نداشت. استقبال گرم صاحب خانه، غربت روز اول را کمتر کرد و باب یک دوستی صمیمانه را گشود. چند روز اول را سرگرم تر و تمیز کردن خانه و شستن حیاط و تمیز کردن در و پنجره ها بودم. آقا عبدالله هم صبح می رفت و شب بر می گشت. به رسم احترام همان روزهای اول سری به خانه صاحبخانه مان زدم و احوالی از ایشان پرسیدم. همسرش شهید شده بود و با همسر دوم و بچه هایی که از شهید داشت، زندگی می کرد. می گفت طبقه بالایی ها هم مستاجرندو این طرف کم و بیش همسایه ها پاسدارند و بعضی ها هم مثل همسر شما دانشجوی دانشگاه امام حسین. قبل از اینکه شیطنت های علیرضا عاصی اش کند بلند شدم و خداحافظی کردم و گفتم که از روزهای بعد من منتظر شما هستم. این طور که بیایم و بچه ها پا به پای هم آتش بسوزانند انصاف نیست. به نظرم همسن و سال می آمدیم و حرف یکدیگر را خوب می فهمیدیم. همین که اسم کوچکم را از روز اول پرسید و با اسم صدایم می کرد، یک رنگی و سادگی بینمان بیشتر از دیگران شده بود. . ادامه دارد.. در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──