eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.9هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📚 چند دقیقہ بعد پول معجون ها را حساب میڪنم و بہ مطهرہ مے گویم برویم. مطهرہ بلند مے شود و اخم میڪند،همراہ هم بہ سمت در قدم برمیداریم ڪہ محمدرضا هم سریع بلند میشود. از آبمیوہ فروشے خارج میشویم،صداے قدم هایے را پشت سرم مے شنوم. لبخند ڪم رنگے میزنم و آرام مے گویم:دست بردار نیست! مطهرہ آب دهانش را قورت مے دهد:سریع تاڪسے بگیریم! میخواهیم از پلہ ها پایین برویم ڪہ صداے محجوب و لرزانِ محمدرضا نزدیڪمان میشود! _عذر میخوام خانم هدایت! چند لحظہ! مطهرہ محڪم دستم را مے گیرد و مے گوید:توجہ نڪن! _زشتہ دختر! خب یہ ڪلام درست و حسابے بهش بگو صد در صد جوابت منفیہ و دارہ برات مزاحمت ایجاد میڪنہ! مردد نگاهم مے ڪند و با آرامش و ڪمے معذب بہ سمت محمدرضا بر مے گردد،ڪمے دور مے ایستم تا هر دو زیاد معذب نشوند و مزاحم نباشم. محمدرضا دستمال ڪاغذے اے از داخل جیبش بیرون مے ڪشد و سر بہ زیر دستمال را روے پیشانے و صورتش مے ڪشد. مطهرہ در چند قدمے اش مے ایستد،میخواهد دهان باز ڪند ڪہ محمدرضا زیر چشمے من را نگاہ مے ڪند و محڪم مے گوید:مادرمو آوردم! دوستتون گفتن حرف مادرمو زمین نمے ندازید! مطهرہ متعجب نگاهش مے ڪند ڪہ محمدرضا سریع موبایلش را از جیبش در مے آورد و بہ گوشش مے چسباند. چند ثانیہ بعد مے گوید:مامان! لطفا بیا جلوے همون آبمیوہ فروشے اے ڪہ گفتم! موبایل را داخل جیبش بر مے گرداند و چند قدم بہ سمت عقب بر مے دارد. بہ نظر خجالتے مے رسد اما شرم و حیا اینطور نشانش مے دهد! مرد محڪم و سر سختے بہ نظر مے رسد! مطهرہ بہ خودش مے آید و مے گوید:من ڪہ جوابتون رو دادم! جوابم منفیہ و قصد ازدواج ندارم! جملہ ے مطهرہ ڪہ تمام مے شود زنے چادرے با لبخند بہ محمدرضا و مطهرہ نزدیڪ مے شود. با رویے گشادہ مے گوید:سلام! گونہ هاے مطهرہ گل مے اندازند،گلویش را صاف میڪند و جواب میدهد. درماندہ نگاهش را بہ من مے دوزد،لبخندے میزنم و نزدیڪشان میشوم. دستم را بہ سمت مادر محمدرضا دراز میڪنم و مے گویم:سلام! آیہ هستم دوست مطهرہ! لبخندش را پر رنگ مے ڪند و دستم را گرم مے فشارد:سلام عزیزم! خوشوقتم! رو بہ مطهرہ مے گوید:میتونیم چند دقیقہ باهم صحبت ڪنیم؟! مطهرہ نگاهے بہ من مے اندازد و آرام مے گوید:بلہ! مادر محمدرضا نگاهش را در اطراف مے چرخاند و بہ ڪافے شاپے اشارہ مے ڪند:موافقے بریم اونجا؟! مطهرہ نگاہ سَر سَرے اے بہ ڪافے شاپ مے اندازد و جواب مے دهد:باشہ ولے من بہ آقاے حسینے هم گفتم ڪہ... مادر محمدرضا با خندہ حرفش را قطع میڪند:با حرفایے ڪہ بہ محمدرضا زدے ڪار ندارم! میخوام تنها صحبت ڪنیم! رو بہ مطهرہ میگویم:مطهرہ! من بر میگردم خونہ! نگاهش را بہ چشم هایم مے دوزد:نمے مونے؟! _نہ دیگہ عزیزم! بهترہ برم! دستم را دوبارہ بہ سمت مادر محمدرضا دراز میڪنم و از همہ خداحافظے میڪنم،مطهرہ با قدم هاے مردد همراہ مادر محمدرضا وارد ڪافے شاپ مے شود. محمدرضا هم سر بہ زیر مشغول قدم زدن در پاساژ مے شود،خندان از پاساژ خارج مے شوم. براے مطهرہ خوشحالم... مردے سراغش آمدہ ڪہ مے تواند خوشبختش ڪند... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نگاهم را بہ ساعت مچے ام مے دوزم و از روے صندلے بلند مے شوم،با لبخند دور تا دور سالن را از نظر مے گذرانم. امروز روز آخرے ڪارے ام بود،ڪش چادرم را دور سرم محڪم مے ڪنم و مشغول جمع ڪردن وسایلم مے شوم سپس پروندہ هایے ڪہ روے میز است مرتب در قفسہ مے چینم،حامد سینے بہ دست نزدیڪم مے شود. همانطور ڪہ لیوان بلند شیشہ اے را روے میزم میگذارد مے گوید:گفتم حیفہ روز آخر شربت گل محمدے معروفم رو نخورید! لبخند پر رنگے میزنم و مے گویم:خیلے ممنون! لیوان شربت را برمے دارم و چند جرعہ مے نوشم:خیلے خوشمزہ ست! لبخند مهربانے میزند:نوش جان! ڪلیدها را روے میز مے گذارم،حامد مے گوید:بهتون عادت ڪردہ بودیم! جاتون خیلے خالے میشہ! قدرشناسانہ نگاهش میڪنم:همیشہ بهم محبت داشتید! حتما بهتون سر میزنم! باقے ماندہ ے شربتم را مے نوشم،حامد گرم مے گوید:اگہ ڪمڪ خواستید حتما خبرم ڪنید! سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم:چشم! نویسنده لیلی سلطانی http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
چشمه‌های مهربانی از چشمان دختران می‌جوشد و راز روشن رودها را خداوند در نگاه آنان به ودیعه گذاشته است...😍 ولادت حضرت معصومه علیها السلام و روز دختر مبارک باد.👏🌟💕🎉🎉🎊 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من: که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟! صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری!! گاه با ماه سخن می گویی، گاه با رهگذران... خبرِ گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست...؟ کجاست؟! 💞اللهم عجل فرج امامنا الزمان بحق القرآن https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷مرا « دختر خانم » می نامند: غروری دارم ، ک برای تنها نبودن له نمیشود... احساسی دارم ، ک با منطق گدایان نمیسازد... قلبی دارم ک هنوز تیزی خنجر نامردی را نخورده است ... و زیباییهایی دارم ، ک حراج چشمهای بیگانه نخواهد شد... اینگونه است مشق شبهای دخترانه من... https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌷دختر ایـــران زمـــین🌷 خواننده: میلاد هارونی تقدیم به اعضای خوب کانال 😍🎉 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
- اسحاق‼️ برق خونه ےشما هم قطع میشه + نه رئیس، گفتم یه ڪابل مستقیم از نیروگاه ڪشیدن 😎، بگم براےشما هم بکشن⁉️ - آره ،فقط ڪابلش قوےباشه، ویلامون بزرگه ڪولر گازےزیاد داریم😁 _مردمو چه ڪنیم؟!😦 + #دوباره بریم تو اتاق تا صب واسشون گریه ڪنیم😂 ڪلیڪ نڪنی دچاربرق گرفتگےمیشے 😜👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
علاقه محمد به #حضرت_مادر_سلام_الله_علیها 🌹 روی انگشترش نام #حضرت_مادر،فاطمة الزهرا(س) نقش بسته بود. محمد علاقه ی زیادی به حضرت مادر داشت. مادرش میگفت سحرگاه سیزده شهریور، همان موقع #شهادت محمدم خواب دیدم سرش را برروی زانوهام گذاشته بعد گفت: یازهرا(س) و سرش از زانوهام افتاد...🕊 راوی:مادر بزرگوار شهید غفاری🌹 #شهید_محمد_غفاری #شهید_مظلوم_نیروی_صابرین http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
علاقه محمد به #حضرت_مادر_سلام_الله_علیها 🌹 روی انگشترش نام #حضرت_مادر،فاطمة الزهرا(س) نقش بسته بود.
🕊🍃🌺🍃🕊 🌹شهید محمد غفاری🌹 27ساله بود و اهل همدان، از خصوصیات بارزش مظلومیت،متانت و خوش رفتاریش و درسخون بودنش بود تازه هم ازدواج کرده بود. هرسال ماه محرم خونه پدرش مراسم عزاداری برگزار میکردند. 🌷خود شهید تعریف میکرد: یکی از روزهای محرم 88بعدمراسم که حسابی خسته شده بودم،خوابم برد. کمی قبل اذان صبح خواب دیدم شهیدچیت سازیان و چندنفری باهاش بودن،که اونارو نمیشناختم ایشون رو به من کرد و گفت:حتما به مراسمتون میایم و سرمیزنیم.😊 گفتم دلم میخواد باهاتون بیام😔 گفت می آیی اما هنوز وقتش نرسیده... تموم درهای کمد از داخل عکس شهدا چسبونده بود😍 بین عکس ها، یه جای خالی بود که میگفت عکسم رو بعد شهادتم اینجا بچسبونید. 🔹از زبان پدر شهید: روز شنبه با پسرم تماس گرفتم☎️(یکشنبه شهید شد) معمولا شب ها باید زنگ میزدم اخه روز تلفنش قطع بود. باهاش احوالپرسی کردم😊 گفتم: کاری نداری؟ گفت: بابا برام دعای مخصوص بکن. شب یکشنبه عملیات خودشون رو شروع کردند. طبق گفته دوستانش ساعت4و 28 دقیقه شهید شد و به آرزوش رسید. شهید محمد غفاری در 13شهریور 1390 درارتفاعات جاسوسان ودر درگیری با گروه تروریستی پژاک به شهادت رسید. مزار این شهید در گلزار شهدای باغ بهشت همدان هست. 🌷بخشی از وصیت نامه🌷 راه ما چیزی جز پیروی از ولایت فقیه به حق نیست. چشم و گوشتان به فرمان ولایت فقیه باشد. یاسیدالشهدا(ع) قسم به مادرپهلوشکسته ات ،من پاسدار که متعلق به تو هستم طوری وارد قیامت کن که مایه شرمندگی شما نشوم. 🌺شادی روح پرفتوحش صلوات🌺 📈جهت عضویت در کانال گلستان خاطرات شهدا http://eitaa.com/golestanekhaterat http://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷
عصمت به پای عصمت تو سجده می کند معصومه‌ای و عصمت کبرای دیگری ای زینبی که،عالمه بی معلمی زین رو کنی به شهر خودت علم پروری 🌷میلاد حضرت معصومه (س) و روز دختـر مبارک. https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
ای بهار آرزوی نسل فردا، دخترم ای فروغ عشق از روی تو پیدا، دخترم چشم و گوش خویش را بگشا کزراه حسد نشکند آیینه ات را چشم دنیا، دخترم دست در دست حیا بگذار و کوشش کن مدام تا نیفتی در راه آزادی از پا، دخترم کوه غم داری اگر بر دوش دل همچون پدر دم مزن تا می توانی از دریغا، دخترم با مدارا می شوی آسوده دل، پس کن بنا پایه رفتار خود را بر مدارا، دخترم https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 🌷🌷🌷
💟به نام الهه زیبایی ، مهربانی ، لطافت و ناز، « دختر » و سوگند بر کسی که آفریده شد تا به جهان زیبایی ببخشد. سوگند بر کسی که با لبخندش ویا قطره ای از اشکش تمام منطق های جهان را بی منطق می کند. و به زانو در می آورد تمامی قانون های محصور کننده را.... امروز میخواهم از دخترانه های با احساسی بگویم که خط به خط نوشته ام را در بر میگیرد.... تا بیان کنم آنچه را که در خور شان تمامی دختران است... میخواهم از چادرسفید با گل های ریز صورتی،از سجاده ، از مناجات و از بوی بهشت بعضی دختران پاک دامن سخن بگویم. ... از گریه های یواشکی بعضی دختران برای دیدن اندوه برادر، سفید شدن شقیقه های پدر و چین و چروک بر جبین مادر سخن بگویم... از غمخوار بودن،همراز بودن؛و مهربانی کردن دختر... از کسی که طنین خنده های دلبرانه اش منبعی از گرما و انرژی را برای هرخانه به ارمغان می آورد... دروصف دختر میتوان گفت که دختر دنیایی از احساسات بکری است که روز به روز از این احساسات رونمایی میشود و اورا به مرز رویای سبز شکوفایی می رساند. آری!یک دختر میتواند جسور و بلند پرواز باشد... وبه آرزوهایش قول رسیدن بدهد... میتواند الهه ای از استقامت باشد و با غرور و متانت خود، آسمان را در حسرت تماشای خود نگاه دارد... گاهی دختران در دنیای ظریف و نقره گون خود غرق می شوند ... در آن قدم میزنند... خیالبافی میکنند... و گاهی با خیالاتشان زندگی میکنند.... در دنیایی که رنگ غالب، صورتی است... دامن ها پرچین و گلدار است... و بهترین خوراکی های دنیا لواشک و آب نبات چوبی و بستنی شکلاتی است. در دنیایی که لاک های رنگ رنگی با لباس ها ست میشوند ... و بازهم دختران سردرگم برای انتخاب لباس اند ... در دنیایی که شناسنامه تمامی گل ها را به نام دختر زده اند... و تمام عروسکها با نوای مادرانه دختران به خواب رفته اند و از این نوای دل انگیز است که تابه حال از خواب بیدار نشده اند... دردنیایی که گیسوان کمند دختران گاهی با ناز بافته میشود و گاهی آزادانه در باد رها میشود... این که میگویند دختران چادری فرشته اند... بی شک حقیقتی است انکار ناپذیر ، گویی خدا دو بال حیا و تقوا را به آن ها هدیه کرده است، وچادرشان را همچون تاج بندگی برسرشان نهاده است و گویی عفت،عشق ،مهربانی،صفا و غیرت را برچادرشان سنجاق کرده است که این چنین سنگین و با وقار قدم بر میدارند... *🎊و اما کلام اخر فرشته زمینی،الهه مهربانی ، تجلی گاه زیبایی، روزت مبارک*🌷 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷