🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹
#آیه_های_جنون
قسمت 439
میگفت خیلے بہ مهندس ارادت دارم بچہ ے مهندسم مثل بچہ ے ما!
با خندہ ادامہ میدهد:منم میخوام مخ تو رو بزنم!
ڪلید را میان انگشتانم مے چرخانم و ڪمے فڪر میڪنم.
_با چندتا از استادام مشورت میڪنم حتما یہ راهے دارہ!
چشمانش برق مے زند،سریع ادامہ میدهم:راہ قانونے ام نداشتہ باشہ حتما راہ پزشڪے دارہ! توڪل بہ خدا!
نگاہ مهربان و پر فروغش را بہ چشمانم مے دوزد:امیدوارم! اگہ تونستے راهے پیدا ڪنے حتما بهم بگو! هزینہ ش اصلا مهم نیس!
سرے تڪان میدهم و میگویم:چشم!
_چشمات سلامت!
میخواهد بہ سمت آسانسور برود ڪہ سریع مے پرسم:راستے! هیچوقت نگفتید بین آقاے مولایے و روزبہ چے گذشتہ؟!
چشمڪے نثارم میڪند:اجازہ ندارم بگم! همین قدر بدون ڪہ دعاے خیر منو مهرداد تا عمر داریم پشت سرتونہ! بہ مهندس سلام برسون!
زمزمہ میڪنم:بزرگے تو میرسونم!
خداحافظے میگوید و سوار آسانسور میشود،پیشانے ام را بالا میدهم و بہ سمت در برمیگردم.
نسرین و مهرداد دو سہ ماهے ست ڪہ همسایہ مان شدہ اند.
آنطور ڪہ روزبہ میگفت،مهرداد از دوستان قدیمے اش بودہ.
دوازدہ سالے میشود ازدواج ڪردہ اند و فرزندے ندارند.
نسرین میگفت بہ هر درے میزند تا باردار شود اما نمیشود ڪہ نمیشود!
بخاطرہ سوء سابقہ مهرداد هم از طریق پرورشگاہ نمے توانند اقدام ڪنند!
روزبہ مدتیست در تقلاست تا راہ حلے برایشان پیدا ڪند،مهرداد و نسرین عجیب بہ روزبہ احترام میگذارند و هوایش را دارند!
هربار دلیلش را مے پرسم بہ نحوے طفرہ میروند و چیزے نمے گویند!
ڪلید را در قفل مے چرخانم و وارد خانہ میشوم،همانطور ڪہ در را مے بندم نگاهم را بہ سمت ساعت دیوارے مے ڪشانم.
ساعت سہ و نیم را نشان میدهد،چادرم را از روے سرم برمیدارم و بہ سمت آشپزخانہ راہ مے افتم.
بے حوصلہ چادر و ڪیفم را روے ڪابینت میگذارم و بہ سمت یخچال مے روم.
همین ڪہ در یخچال را باز میڪنم موبایلم زنگ میخورد،سیبے برمیدارم و در یخچال را مے بندم.
ڪیفم را برمیدارم و موبایل را بیرون میڪشم،نام مریم روے صفحہ نقش بستہ!
ابرویے بالا مے اندازم و سریع جواب میدهم:جانم؟!
صداے مریم در گوشم مے پیچد:جونت سلامت! سلام خوبے خواهرے؟!
گازے از سیبم میگیرم.
_سلام! آفتاب از ڪدوم طرف دراومدہ تو بہ من زنگ زدے؟!
مے خندد:از جاے همیشگیش! چہ خبرا؟
تڪانے بہ گردنم میدهم.
_سلامتے و روزمرگے. تو خوبے؟ امیرمهدے خوبہ؟
_قوربونت برم،امیرمهدے ام خوبہ! چند روزہ میگہ منو ببر پیش خالہ آیہ!
لبخند میزنم:خب بیارش! دلم براش یہ ذرہ شدہ!
_امشب جایے میخواید برید؟
سریع مے گویم:نہ!
_مهمونم ندارے؟
نچ ڪشیدہ اے مے گویم.
_خب ما میتونیم مزاحمتون بشیم؟ دلم پوسیدہ از بس خونہ موندم! حال و حوصلہ ے فامیلاے حسامم ندارم!
_این چہ حرفیہ؟! مراحمید! شام چے درست ڪنم؟
_میام باهم یہ چیزے درست میڪنیم،مهمون بے خبر خودش باید غذاشو بیارہ!
_تو مهمون نیستے! صاحب خونہ اے!
_چیزے نذاریا! چند دیقہ دیگہ راہ میوفتم میام. باهم یہ چیزے درست میڪنیم.
یہ حرفایے ام باهات دارم!
_خیرہ!
مے خندد:احتمالا! فعلا عزیزم!
_خدافظے!
تماس را قطع میڪنم،ناے ناهار درست ڪردن ندارم.
بہ امید این ڪہ مریم زود مے آید بیخیال غذا خوردن میشوم و سریع لباس هایم را تعویض میڪنم.
ڪمے بعد مشغول مرتب ڪردن خانہ میشوم،روزبہ ڪہ انرژے نداشتہ باشد و خوب نباشد من هم حال هیچ ڪارے را ندارم!
حالم بہ حالش بستہ شدہ بود! اگر خوب بود با وجود تمام خستگے ها و مشغلہ هاے دانشگاہ تمام تلاشم را میڪردم محیط خانہ را مرتب و پر انرژے نگہ دارم!
اگر بحثمان میشد و سرسنگین رفتار میڪرد،حال و انرژے من هم از دست میرفت!
دست خودت هم نیست،اوضاع و احوالت بستہ میشود بہ نیم نگاہ یڪ نفر!
بعد از مرتب ڪردن خانہ سریع بہ حمام میروم و دوش میگیرم.
شعلہ ے گاز را روشن میڪنم و ڪترے را رویش قرار میدهم.
ساعت از پنج و نیم گذشتہ اما خبرے از روزبہ نیست!
غرورم اجازہ نمیدهد تماس بگیرم و علت تاخیرش را بپرسم!
در حال ڪلنجار رفتن با خودم هستم ڪہ صداے زنگ در بلند میشود.
سریع بہ سمت آیفون میدوم،تصویر مریم و امیرمهدے روے صفحہ نقش بسته. گویے خبرے از حسام نیست!
گوشے آیفون را برمیدارم:بفرمایید!
دڪمہ را مے فشارم،دستے بہ سر و رویم میڪشم و براے استقبال مقابل در مے ایستم.
ڪمے بعد چند تقہ بہ در میخورد،سریع در را باز میڪنم.
امیرمهدے همانطور ڪہ خرس قهوہ اے رنگ بزرگے در بغل گرفتہ جیغ میزند:سلام!
✍نویسنده:لیلے سلطانے
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️چرا زیارت امام حسین (ع) با حج پیامبر ص سنجیده می شود؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 حجت الاسلام #عالی
📡 حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
اے شهـــــادٺ.....!!
چه زیبا گلچین می کنی...
خوبان عالم را..!!
ومن!!
مبهوت هرشهیدم..
چه زیبا می رود...
تا عرش اعلا...
#روزتون_شهدایی
http://eitaa.com/golestanekhaterat
تازه عروسی کرده بودن. 🎊💐🎊
با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم گل و شیرینی بخریم و یه سری بهشون بزنیم.
خونشون کوچک بود. یک پذیرایی دوازده متری داشتند.
روی دیوار بالای پذیرایی یک قاب بزرگ خالی بود!!
برای هممون سوال شده بود. ؟؟!!
تا حالا ندیده بودیم کسی قاب خالی به دیوار پذیرایی خونش بچسبونه..!!
عاقبت من طاقت نیاوردم و به نمایندگی از همه پرسیدم:
این قاب خالی چیه!؟
نکنه به زودی در اون عکس عروسیتون نصب میشه!؟
بچه ها خندیدند. 😄😄😆😆
خودش هم لبخندی زد ☺و جواب داد: نه. . .
این قاب جای خالی عکس امام زمانه..
می خوایم وقتی حضرت مهدی عج ظهور کردند و چهره شان را همه دیدند عکسشون رو به دیوار خونمون بچسبونیم ..
هممون مات و مبهوت شدیم..!!
یکی پرسید: پس چرا از حالا قاب خالی زدی به دیوار؟
هنوز که آقا ظهور نکرده اند.!!
فوری جواب داد:
همین دیگه. . . می خوایم همیشه یادمون باشه یک چیزی توی زندگیمون کم داریم. هر لحظه که این قاب خالی را می بینیم یادمون میفته که منتظر ظهور باشیم. . . .
السلام علیک یا صاحب العصر والزمان (عج)
اللهم عجل لولیک الفرج
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷نیـــایش صبحگاهی
خــداوندا مرا شرم و حيا ده
دلی پاک و پر از مهر و صفا ده
دلی کـز او محبت خيزد و مهر
به نيکان آنچه را دادی به ما ده
دلــم را با حقيقت آشنا کن
يقين و باور و صبـرم عطا کن
مرا صبری بده چون صبر ايوب
دلم را خالی از شرک و ريا کن
مرا دور کن از بخل و حسادت
ز بغض و کينه و کفر عداوت
مرا آنی به خـود مگذار يارب
موفق کـن بــه انجام عبــادت
آمـــین 🙏🏻
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
شَھادت یعنے:
وارد شدن درحریم خلوت الھےو
میھمانـ شدن برسرسفره ے
ضیافتـ الھے♥️
این ڪم چیزے نیست
این خیلے بـاعظمتـ استـ ✋
#سخن_بزرگان ✍
#امام_خامنه_ای مدظلہ ✨
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
بنام خدا
🍃 ابراهیم به مهمان ومهمان نوازی بسیار اهمیت میداد.بهترینها را برای مهمان آماده میکرد. اما شدیدا مخالف تجمل گرایی بود.
🌾 میگفت: «اگر میخواهیم کنار هم راحت باشیم،باید تجملگرایی را کنار بگذاریم.نبایدخودمان را برای یک مهمانی اذیت کنیم.
🌺 باید رفت و آمدها و صله رحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم، تا رابطه خانواده ها همیشه برقرارباشد»
📚سلام بر ابراهیم2
http://eitaa.com/golestanekhaterat
http://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷
🌹 « شهید امیر حاج امینی » در قسمتی از وصیتنامه ش نوشته بود ۰۰۰
بعد از مدت ها ڪشمڪش درونی
ڪه هنوز هم آزارم می دهد ،
برای رهایی از این زجر
به این نتیجه رسیده ام
و در این جمله خلاصه میشود :
#خدایا_عاشقم_ڪن | 💚
📈جهت عضویت در کانال
گلستان خاطرات شهدا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
http://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷