✍ ... یک حـکایـت🌷
#سعدی » گلستان »
باب اول در سیرت پادشاهان »
یکی در صنعتِ کُشتی گرفتن سرآمده بود، سیصد و شصت بندِ فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن کشتی گرفتی. مگر گوشهٔ خاطرش با جمالِ یکی از شاگردان میلی داشت. سیصد و پنجاه و نه بندش در آموخت مگر یک بند که در تعلیم آن دفع انداختی و تأخیر کردی.
فیالجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد و کسی را در زمانِ او با او امکانِ مقاومت نبود تا به حدّی که پیش ملِکِ آن روزگار گفته بود: استاد را فضیلتی که بر من است از رویِ بزرگیست و حقِ تربیت؛ وگرنه به قوّت از او کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم.
ملک را این سخن دُشْخوار آمد. فرمود تا مُصارعت کنند.
مقامی مُتَّسع ترتیب کردند و ارکانِ دولت و اعیانِ حضرت و زورآوران روی زمین حاضر شدند. پسر چون پیلِ مست اندر آمد به صَدمَتی که اگر کوهِ رویین بودی از جای بر کندی.
استاد دانست که جوان به قوّت از او برتر است؛ بدان بندِ غریب که از وی نهان داشته بود، با او در آویخت. پسر دفعِ آن ندانست، به هم بر آمد.
استاد به دو دست از زمینش بالای سر برد و فرو کوفت. غریو از خلق برخاست.
ملک فرمود استاد را خلعت و نعمت دادن و پسر را زجر و ملامت کرد که؛ با پرورندهٔ خویش دعوی مقاومت کردی و به سر نبردی. گفت:
ای پادشاهِ روی زمین! به زورآوری بر من دست نیافت بلکه مرا از علمِ کشتی دقیقهای مانده بود و همه عمر از من دریغ همیداشت.
امروز بدان دقیقه بر من غالب آمد.
گفت: از بهر چنین روزی؛ که زیرکان گفتهاند:
دوست را چندان قوّت مده که دشمنی کند تواند. نشنیدهای که چه گفت آن که از پروردهٔ خویش جفا دید؟:
یـا وفــا خـــود نبـــود در عـــالــــم
یا مگر کس در این زمانه نکرد
کس نیاموخت علمِ تیر از من
کـه مـــرا عـاقبت نشـــانه نکــرد
📚
🌷@golsher2319🌷
هدایت شده از 🌸گنجینه🌸
مارتین لوترکینگ، مبارز بزرگ آمریکایی در کتاب خاطراتش ﻣﻰنویسد:
✍روزی در بدترين حالت روحی بودم، فشارها و سختىﻫﺎ جانم را به تنگ آورده بود. سردرگم و درمانده بودم. مستأصل و نگران، با حالتی غريب و روحى ﺑﻰجان و ﺑﻰتوان به زندگی خود ادامه ﻣﻰدادم...
همسرم مرا ديد، به من نگاه کرد و از من دور شد. چند دقيقه بعد با لباس سر تا پا سياه روی سکوى خانه نشست. دعا خواند و سوگوارى کرد!
با تعجب پرسيدم: چرا سياه پوشيدهﺍی؟ چرا سوگواری ﻣﻰکنی؟
همسرم گفت: مگر ﻧﻤﻰدانی او مُرده است؟
پرسيدم: چه کسی؟
همسرم گفت: #خدا ... خدا مُرده است!
با تعجب پرسيدم: مگر خدا هم ﻣﻰمیرد؟ اين چه حرفی است که ﻣﻰزنی؟!
همسرم گفت: رفتار امروزت به من گفت که خدا مُرده و من چقدر غصه دارم، حيف از آرزوهايم...
اگر #خدا نمُرده پس تو چرا اينقدر غمگين و ناراحتی؟؟!
او در ادامه ﻣﻰنويسد: در آن لحظه بود که به زانو درآمدم ...
راست ﻣﻰگفت، گويا خدای درون دلم مُرده بود.
بلند شدم و براى ناامیدیﺍم از خدا طلب بخشش کردم.
خدا هرگز ﻧﻤﻰميرد! در تمام سختیها دستش را بگیرید. او همه جا هست ...
🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
https://eitaa.com/ganjineh2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آواز زیبای ایرانی 🌹🌸
در کلاسهایم همواره مشوق ومروج این هنر اصیل بوده ام.
قابل توجه هنرجویان نازنینم در دهه ی هفتاد (در اردکان) که همیشه با کاستی کوچک به کلاسشان میرفتم وضمن تمرین آواز برایشان پخش میشد.
لابد یک دلیل برای کم شدن نمره ارزشیابی ام همین موضوع بود:)
_خاطرات یک معلم
#شفایی
https://eitaa.com/Faryad1340
💠 #حدیث روز 💠🌷
💎 راهکاری برای دستیابی به آسایش
🔻امام صادق علیهالسلام:
طَلَبتُ فَـراغَ القلبِ
فـوَجَدتُـهُ في قِلَّـةِ المــالِ؛
❇️ آسايش دل را جستجو كردم و آن را در؛
كمى مال و ثروت يافتم.
📚 مستدرك الوسائل:
ج۱۲، ص۱۷۴، ح۱۳۸۱۰
•┈┈••✾••┈┈•
🌷@golsher2319🌷
11.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ای سالک، آگاه باش:
🔻بر مـدار حـق🔻
🔹مصالح ساختمانی عالَم، #حقیقـت است؛
این عالَم، «باطل» را نمی پذیرد.
ممکن نیست کسی با فریب بتواند زندگی کند با دروغ بتواند زندگی کند،
بالاخره یک وقت رسوا می شود... .
🎥علامه جوادی آملی حفظه الله تعالی
____________________________
🌷@golsher2319🌷