eitaa logo
گُلـ❤️ـشعر
216 دنبال‌کننده
364 عکس
132 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بـــوی گُـل بگـــرفت عــــالَــــم را مگـــر یار آمده یـا مـگـــر در شهـــــرِ مــــا، امـــــروز عطّـار آمده بـلبـل از آوازِ یـکـــریـــزش، نمــی‌گیـــــرد قــــرار گُل،مگـر بـا عشـوه، همّـت کـرده گلزار آمده دل ز دستــم می‌رود دامـــانـش، از دلدادگی آنچنـــان گـــویـــی، زلیخــــایـش به بازار آمده آبِ حـیـــوانـش بنـــامـــم، یـا بخــوانــــم آفتـاب یوسف از کنعان، به هر قیمت خریدار آمده من نه خود دیوانه گشتم ازهوایش،دیده‌ام خواجه شمس‌الدین شیـرازی،به دیدار آمده کعبه، بـر گِـردش طـواف آرَد دمـادم از طَرَب هـر کـه را بینـی، بـه درگاهـش گـرفتار آمده می‌نشینم تا قیامت، بر درش شادی کنان حرمتم، با حشمت اینک سوی دلدار آمده 🌷@golsher2319🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ ... هر روز یک حـکایت🌷  » گلستـان »  باب اول در سیرت پادشاهان »🌷 حـکایت شمـارهٔ 3⃣1⃣ یکی از ملوک را شنیدم که شبی در عشرت روز کرده بود و در پایان مستی همی‌گفت: ما را به جهان خوش‌تر از این یک‌دم نیست کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست درویشی به سرما برون خفته بود و گفت: ای آنکه به اقبالِ تو در عالم نیست گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست؟ مَلِک را خوش آمد. صُرَّه‌ای هزار دینار از روزن برون داشت که دامن بدار ای درویش. گفت: دامن از کجا آرم که جامه ندارم؟ ملک را بر حالِ ضعیفِ او رِقّت زیادت شد و خِلعتی بر آن مَزید کرد و پیشش فرستاد. درویش مر آن نقد و جنس را به اندک زمان بخورد و پریشان کرد و باز آمد. قــــرار بـر کفِ آزادگـــان نگیـــرد مـــال نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال در حالتی که ملک را پروایِ او نبود، حال بگفتند: به‌هم بر آمد و روی ازو در هم کشید. و زینجا گفته‌اند اصحابِ فِطنَت و خِبرَت که از حِدّت و سَورت پادشاهان بر حذر باید بودن که غالبِ همّتِ ایشان به معظماتِ امورِ مملکت متعلّق باشد و تحمّلِ ازدحامِ عوام نکند. حرامش بود نعمتِ پادشاه که هنگامِ فرصت ندارد نگاه مـجـــالِ سخـن تـا نبینــی ز پیش به بیهوده گفتن مبر قدرِ خویش گفت: این گدایِ شوخِ مُبَذِّر را که چندان نعمت به چندین مدّت برانداخت، برانید که خزانهٔ بیت‌المال لقمهٔ مساکین است نه طعمهٔ اِخوان الشّیاطین. ابلهی کو روزِ روشنْ شمعِ کافوری نهد زود بینی کِش به شب روغن نباشد در چراغ یکی از وزرایِ ناصح گفت: ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجهِ کَفاف به تَفاریق مُجرا دارند تا در نَفَقه اسراف نکنند. امّا آنچه فرمودی از زجر و منع، مناسبِ حال اربابِ همّت نیست، یکی را به لطف اومیدوار گردانیدن و باز به نومیدی خسته کردن. به روی خــود درِ طمّـــاع بـاز نتوان کرد چو باز شد، به دُرُشتی فراز نتوان کرد کس نبیند که تشنگانِ حجاز بـه ســـرِ آبِ شـــور گــرد آیند هر کجا چشمه‌ای بـوَد شیرین مــردم و مـــرغ و مـور گرد آیند 📚 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ویژگی‌های منتظران در بیان امام کاظم علیه السلام 🔹 امام کاظم علیه السلام فرمودند : 🌕 إِنِّي لَأَقُولُ لَكَ قَوْلًا قَدْ كَانَتْ آبَائِي ع تَقُولُهُ لَوْ كَانَ‏ فِيكُمْ‏ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ لَقَامَ قَائِمُنَا . ... قَدْ شَمَّرُوا فَاحْتَذَوْا بِحَذْوِنَا وَ عَمِلُوا بِأَمْرِنَا-... يُصْبِحُونَ فِي غَيْرِ مَا النَّاسُ فِيهِ وَ يُمْسُونَ فِي غَيْرِ مَا النَّاسُ فِيهِ يَجْأَرُونَ إِلَى اللَّهِ فِي إِصْلَاحِ الْأُمَّةِ بِنَا ... 🔵 من چيزى به تو مى‏ گويم كه پدرانم آن را مى‏ گفتند، اگر در بين شما به تعداد افراد جنگ بدر (۳۱۳ یار واقعی) وجود داشت قائم ما قيام می کرد... (منتظران واقعی) دامن همّت بالا زده و پا در جاى پاى ما مى‏ گذارند و به فرمان ما عمل مى‏ كنند... شب را بر خلاف معمول مردم به صبح مى‏ رسانند، و همچنین روز را به خلاف معمول مردم به شب مى‏ رسانند، و مدام با راز و نياز از خداوند می خواهند امّت به دست ما اصلاح شود. 📚 مشکات الانوار ص ۶۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در فــــــراقـت گاهـگاهــــی، فکــــرِ باطل می‌کنم غــرقِ اقیانــوسِ عشقـم، میـلِ ساحل می‌کنم چهره‌ات را چون قمر، بر چشمِ تارم می‌کشم شوقِ دیدارت،چنین در سینه حاصل می‌کنم گاه، با خـورشیـدِ عـالمتـاب هستم هم نفس مــــاه را، بیـهـــــــــوده بـا رویـت مـقـــابل می‌کنم گرچه دولتمند و مستـم، ســر نهم بر درگهت خـویشتن را بـر درت، یک عمـر سائل می‌کنم آن خصائل کـز تـو دیدم، گشته‌ام صـورتگـرت در دلم، صد نقـشِ نیکـو زان خصائل می‌کنم گرچه در دیـوانِ خـود،دیـوانـه‌ام خوانی، ولی مشقِ عشقت را،در آن دیباچه کامل می‌کنم پیــرم، امّـا حـــرمتــی بنمـا و حــالـــم را بپــرس من تماشا،روز و شب بر آن شمـائل می‌کنم 🌷@golsher2319🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ع) فرمودند: 🌷ما مِن أحَدٍ دَهَمَهُ أَمرٌ يَغُمُّهُ أَو كَرَبَتْهُ كُربَةً فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ ثُمَّ قالَ ثَلاثَ مَرّاتٍ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ إلاّ فَرَّجَ اللّه ُ كُربَتَهُ و أذهَبَ غَمَّه🌷 ❇️هر كس گرفتار چيزى است كه غمگينش مى سازد يا ناخوشايندى كه ناراحتش مى كند، اگر سر به آسمان بلند كند و سه بار بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد(اگر مصلحت خدا باشد)، خداوند گره از كارش خواهد گشود و غمش را برطرف خواهد كرد. 📚مكارم الأخلاق، ص 347 ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بین که نـاز و غمـزه‌ات را با چه حالت می‌کشم خـوشـدلـم، اینگـونه نقشـی با اصالت می‌کشم عشـقِ بی‌حـدّم، جســارت می‌دهد بر خـــامـه‌ام چشمه‌ای چون زمـزم از چشمِ زلالت می‌کشم مــــاه، مـی‌گــردد غــلامـت، مـی‌رود انـدر محــاق هـــالـه‌ای، تـا مـن از آن ابـــروْ هلالت می‌کشم صد هزاران نقشِ نیکو، در دلم با شور و حال بـرتـر از خـورشید و اختــر، از جمالت می‌کشم تـا تمـــامـش می‌نمـــایم، می‌شــوم شـرمنده‌ات بــر خـطـایـــم، خـــطِّ ممتــد از بطالت می‌کشم حـــرمتـــا! شعــــرم مـــرا هــر دَم ملامت می‌کند قــــــافیـــه در قــــــافیـــه، دارم خجالت می‌کشم 🌷@golsher2319🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹🍃 🌺 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «مَن عَلَّمَ آیَةً فی کِتابِ اللهِ تَعالی، کانَ لَهُ اَجرُها ما تُلِیَت» هر که آیه‌ای از کتاب خدا را به دیگری بیاموزد، پاداش آن آیه، تا زمانی که خوانده می‌شود به او نیز می‌رسد. (مستدرک الوسائل ۴/۲۳۵) 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. من همان ماهیِ حوضم که شدم عاشقِ ماه از تماشای تو سهمم شده یک نیم نگاه در تو فَوّاره ی این آب چه موجی انداخت به تو گلدانِ لبِ حوض چو من دل را باخت تا به دیدارِ تو مرهم به دلم بگذارم روز می خوابم و از شوقِ تو شب بیدارم گرچه از دوریِ تو تا به سحر تاریکیم من و تصویرِ تو بر آب به هم نزدیکیم با خیالِ تو شکستم دلِ تنهایی را ولی افسوس ندیدی غمِ شیدایی را تو که از حالِ دلِ غمزده ام بی خبری بی گمان ساده تراز باد ز من می گذری.. 🍃 🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همـه شب تـا بـه سحـــر، از تـو حکایت کردم چــه عـجـــب! دیـــــدمــت از دور زیارت کردم تـو همـــــان چشمــهٔ آبـــــی کـه حیــاتـم دادی مـنِ دیـــــــوانــــه، فقـــط از تـــو حمایت کردم شـده‌ام مسـتِ تـو، امّـــا بـدنـــم تـاب نداشت سرِ شب شمع صفت، غسلِ شهادت کردم بـه گلستـــــانِ وفــــا، بُـلبــلِ بـاغــــــم گشتـــی تـو زدی چَـه چَـه و مـن از تـو اطاعت کردم سخنم گرچه چو گیسوی کمند است، دراز بـه سکـــــــوتــــــم طلبیــــــدی و اجـابت کردم غـزلم، عـاجز و شرمنده شد از حُجب و حیا صنـمـــــا! نقــشِ تــو، الـگــــــوی نجابت کردم چـو بـه مـن حـرمـت و عـزّت ز کـرم بنمودی همه شب تـا بـه سحــر از تـو حکایت کردم 🌷@golsher2319🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ هر روز یک حـکایت🌷 باب اوّل: سیرت پادشاهان 🌷 حکـایت 6⃣1⃣ یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار و طاقت بار فاقه نمی‌آرم و بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم تا در هرآن‌صورت که زندگانی کرده شود، کسی را بر نیک و بد من اطّلاع نباشد. بس گرسِنه خفت و کس ندانست که کیست بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست باز از شَماتت اعدا بر اندیشم که به طعنه در قفای من بخندند و سعیِ مرا در حق عیال بر عدم مروّت حمل کنند و گویند: مبین آن بی‌حَمیّت را که هرگز نخواهد دید روی نیکبختی که آسانی گزیند خویشتن را زن و فرزند بگذارد به سختی و در علم محاسبت چنان که معلوم است چیزی دانم و گر به جاه شما جهتی معین شود که موجب جمعیّت خاطر باشد بقیّت عمر از عهدهٔ شکر آن نعمت برون آمدن نتوانم، گفتم عمل پادشاه ای برادر دو طرف دارد امید و بیم. یعنی امید نان و بیم جان و خلاف رای خردمندان باشد، بدان امید متعّرض این بیم شدن. کس نیاید به خانه درویش که خــراج زمیـن و بـاغ بـده یا به تشویش و غصّه راضی باش یا جگـربند پیش زاغ بنه گفت: این مناسب حال من نگفتی و جواب سؤال من نیاوردی. نشنیده‌ای که هر که خیانت ورزد پشتش از حساب بلرزد؟ راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست و حکما گویند: چهار کس از چهار کس به‌جان برنجند حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غَمّْاز و روسْبی از محتسب، و آنرا که حساب پاک است از محاسب چه باک است؟ مکن فراخ‌رَوی در عمل، اگر خواهی که وقت رفعِ تو، باشد مجال دشمن تنگ تو پاک باش و مدار از کس ای برادر باک زنند جامه ناپاک گازُران بر سنگ گفتم: حکایت آن روباه مناسب حال توست که دیدندش گریزان و بی‌خویشتن، افتان و خیزان. کسی گفتش: چه آفت است که موجبِ مَخافَت است؟ گفتا: شنیده‌ام که شتر را به سُخْره می‌گیرند. گفت: ای سَفیه! شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت، گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که را غم تخلیص من دارد تا تفتیش حال من کند؟ و تا تِریاق از عِراق آورده شود مارگزیده مرده بُوَد. تو را همچنین فضل است و دیانت و تقوی و امانت، اما مُتِعَنِّتان در کمین‌اند و مدّعیان گوشه‌نشین. اگر آنچه حُسن سیرت توست به خلاف آن تقریر کنند و در معرِض خطاب پادشاه افتی در آن حالت مجال مقالت باشد؟ پس مصلحت آن بینم که مُلکِ قَناعت را حراست کنی و ترکِ ریاست گویی. به دریا در، منافع بی‌شمار است و گر خواهی سلامت، بر کنار است رفیق این سخن بشنید و بهم بر آمد و روی از حکایت من در هم کشید و سخن‌های رنجش‌آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت؟ قول حکما درست آمد که گفته‌اند: دوستان به زندان به کار آیند که بر سفره همه دشمنان دوست نمایند دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یاریّ و برادر خواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان‌حالی و درماندگی دیدم که متغیّر می‌شود و نصیحت به غرض می‌شنود، به‌نزدیک صاحب‌ دیوان رفتم به سابقهٔ معرفتی که در میان ما بود و صورت حالش بیان کردم و اهلیّت و استحقاقش بگفتم تا به کاری مختصرش نصب کردند. چندی بر این بر آمد لطفِ طبعش را بدیدند و حسن تدبیرش را بپسندیدند و کارش از آن درگذشت و به مرتبتی والاتر از آن مُتمکِّن شد. همچنین نَجم سعادتش در ترقّی بود تا به اوج ارادت برسید و مقرّب حضرتْ و مشارٌاِلیْه و معتمَدٌ عَلَیْه گشت، بر سلامت حالش شادمانی کردم و گفتم: ز کار بسته میندیش و دل شکسته مدار که آب چشمهٔ حیوان درون تاریکی است اَلا لایَجْأّرَنَّ اَخُو الْبَلیَّةِ فَلِلرَّحْمٰنِ اَلْطافٌ خَفِیَّةٌ منشین ترش از گردش ایّام که صبر تلخ است ولیکن بــرِ شیرین دارد در آن قُربت مرا با طایفه‌ای یاران اتفاقِ سفر افتاد. چون از زیارت مکّه باز آمدم دو منزلم استقبال کرد ظاهرِ حالش را دیدم پریشان و در هیأت درویشان. گفتم: چه حالت است گفت: آن چنانکه تو گفتی طایفه‌ای حسد بردند و به خیانتم منسوب کردند و مَلِک، دامَ مُلْکُهُ، در کشفِ حقیقت آن استقصا نفرمود و یاران قدیم و دوستان حَمیم از کلمه حق خاموش شدند و صحبتِ دیرین فراموش کردند. نه بینی که پیش خداوند جاه نیایش‌کنان دست بر بر نهند اگر روزگارش در آرد ز پای همه عالمش پای بر سر نهند فی‌الجمله به انواع عقوبت گرفتار بودم تا در این هفته که مژدهٔ سلامت حجّاج برسید، از بند گرانم خلاص کرد و مِلْک موروثم خاص. گفتم: آن نوبت اشارتِ من قبولت نیامد که گفتم عملِ پادشاهان چون سفرِ دریاست خطرناک و سودمند یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری. یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار یا موج ، روزی افکندش مرده بر کنار مصلحت ندیدم از این بیش ریشِ درونش به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن، بدین کلمه اختصار کردیم:
ندانستی که بینی بند بر پای چو در گوشت نیامد پند مردم دگر ره چون نداری طاقتِ نیش مکن انگشت در سوراخ کژدم 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا