گلزار شهدای کرمان
🗯روایٺ #نفیسه_پور_جعفری از آخرین ساعاٺ دیدار با پدر : روز رفتنِ بابا، اندڪی قبل از اذان صبح از خواب
ارتقا درجه گرفته بود،
ولی درجه اش راروی لباسش نصب نمیکرد....
درجواب حاج قاسم که گفته بود درجه هایش رانصب کند، گفت: من بالباس بسیجی امدم پیش شماباهمین لباس هم می روم.......🍃🌸
عکس جوانے #شهید_حسین_پورجعفری
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#خاطره
راوے دوست شهید
"دقت در امر به معروف و نهی از منکر"
علی رغم آن که شهید نسبت به رعایت حجاب اسلامی بسیار حساس بود؛
یک روز درسی ارزنده به من آموخت که برایم فراموش نشدنی است.✨
هنگام بازگشت از مسجد قائم کرمان به اتفاق این بزرگوار در مسیر به خانمی برخورد کردیم که از نظر حجاب وضعیت مناسبی نداشت. من بسیار ناراحت شدم
با تندی و عتاب به او گفتم :” خاک بر سرت با این حجابت!”
شهید از این حرکت من بسیار ناراحت شد. محکم دست مرا گرفت و به کناری کشید و با طعنه گفت :” آفرین سید ، فکر می کنم هرگز دیگر با این وضعیت به خیابان نیاید!''
من در جواب گفتم :” فکر نمی کنم''!
او گفت :” اگر می دانی با این صحبت تو عوض نمی شود ، پس چرا چنین برخوردی داشتی ؟!
ممکن است حتی بدتر هم شود!
هر کاری راهی دارد .”✨
ایشان در این باره معتقد بود که باید با رعایت شرایط و مراتب، امر به معروف و نهی از منکر شود و با اخلاق و رفتار اسلامی با این قضایا برخورد کرد .
#شهید_غلامرضا_جعفری
#گلزار_شهدای_کرمان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
دعاے هفتمـ صحیفه سجادیہ🌱
توصیه ےامروز #مقام_معظم_رهبری🌸🌿
"دعای هفتم صحیفه سجادیه دعایی بسیار خوب وخوش مضمونی است که می توان با این الفاظ زیبا وبا توجه به معانی آن با پروردگارسخن گفت."
#صحیفه_سجادیه
#گلزار_شهدای_کرمان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
در کنار مراقبت از ویروس #کرونا ، مراقب ویروس های روحی هم باشیم!
☘امام صادق﴿؏﴾:
🌱اَلغیبَةُ اَسرَعُ فی دینِ الرَّجُلِ مِنَ الآكِلَةِ فی جَوفِهِ!
🌱سرعت اثر #غیبت در ویرانی دین و ایمان بیش از اثر ویرانكنندی جذام در اندرون انسان است!
🌸اصول كافی، ج4، ص59🌸
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
#قسمت_اول
🔸تولــد (به روایت مادر)
صفحات 21_19
#پارت_دوم 🦋
در یکی از روز های تابستان۱۳۳۹ متوجّه شدم که نهمین فرزندم را باردار هستم
خواب و بیداری های شبانه و دوران سخت بارداری خسته ام کرده بود،
تصمیم گرفته بودم به همین هشت فرزند قناعت کنم،امّا یادآوری جمله همسرم که:
((برگی از درخت نمی افتد مگر به خواست خدا))
خستگی را از تنم ربود.به #حکمت_خدا راضی شدم و از سویی آموخته بودم در برابر نعمت های خدا،#شکرگزار باشم.
در همین حال و هوا بودم که در خانه🏡
به صدا در آمد.
سعی کردم از این بارداری فعلاً با کسی حرف نزنم و خیلی تلاش کردم طبیعی جلوه بدهم...همسرم بود.من تا کنون هیچ چیزی را از او پنهان نکرده بودم و از طرفی مطمئن بودم اگر بفهمد باردار هستم،خوشحال😊میشود،
زیرا اون معتقد بود اولاد صالح هر چه باشد،کم است و همیشه در دعاهایش🤲
این را از خداوند می خواست و به خاطر همین در به دست آوردن نان#حلال تلاش می کرد.
بعد از نماز مغرب قرار بود جلسه دوره ای قرآن در منزل ما برگزار شود.با اینکه من همیشه با رویی گشاده و آغوشی باز از این جلسات استقبال میکردم،امّا نمیدانم چطور شد،غلامحسین صدا زد:((حاج خانم! مشکلی پیش آمده؟ می بینم خیلی تو فکری.))
گفتم:((مشکلی که نه،امّا...))
هنوز حرفم تمام نشده بود،پرسید:((بچّه ها اذیّت کردند یا از جلسات دوره ای خسته شدی؟))
گفتم:((نه تا به حال دیدی من از این بابت اعتراضی داشته باشم؟))
گفت:((نه...امّا مطمئنم اتفاقی افتاده که از من پنهان می کنی.))
برای اینکه نگران نشود، گفتم:((اتفاق که نه امّا خبری برایت دارم.))
و بعد اوگفتم که باردارم☺️
ایمان قوی و روح بلند او چیزی جز#شکرگزاری بر زبانش جاری نکرد.به شوخی گفت:((هنوز تا دوازده فرزند راه داری.))
بعد مشغول آماده کردن فضا برای جلسه شد.
روزهای بارداری در بهشت کوچکی که همسرم برایم مهیّا کرده بود،به تلاوت سوره های قرآن می پرداختم.
در ماه های آخر که سنگین بودم،بیشتر کاراهارا دختر های بزرگ تر(نرجس،اقدس،انیس و ناهید)انجام می دادند.من سعی می کردم در خلوت با خدای خود نجوا کنم و به ذکر و دعا🤲 بپردازم.
ماه اسفند فرا رسید،آخرین روز های بارداری ام سپری می شد. این ماه مصادف بود با ماه پربرکت و رحمت خدا🍃🌾
یعنی #ماه_رمضان📿📖
یادم می آید یکی از شب های احیا بود مردم برای مناجات با خدا به مساجد و تکیه ها می رفتند،با اینکه دلم به همراه آن ها می رفت،می بایست در خانه بمانم و منتظر تولد نوزادم باشم،چون بچّه ها کوچک بودند،همسرم من را تنها
نمی گذاشت و در خانه به احیّا و شب زنده داری می پرداخت.
شب بیست و شش اسفند بود و آسمان پوشیده از ابر🌥
همه جا تاریک و ظلمانی بود و هوا هم از همان سر شب بارانی.
غلامحسین سجّاده اش را کنار پنجره اتاق پهن کرد و مشغول راز و نیاز با خدا شد.
باران🌧کم کم شروع به باریدن کرد و من ساعتی نماز و دعا خواندم و رفتم که بخوابم.
مدّتی در رختخواب،فراز های دعای جوشن کبیر همسرم را که بلند بلند می خواند گوش می کردم.
ناگهان تمام خانه با نور سفید خیره کننده ای روشن شد😳
مو بر تنم راست شد. بسیار ترسیدم.با همان حالت همسرم را صدا زدم.او بالای سرم حاضر شد و گفت:((اتّفاقی افتاده؟))
گفتم:((ببین بیرون چه خبر است!آیا کسی وارد خانه ما شد؟))
گفت:((چطور مگه؟!....نه این وقت شب کی می آید؟!))
گفتم:((چند لحظه پیش تمام خانه روشن شد....خودم دیدم. روشنایی اش مثل روز بود.))
او به اطراف نگاهی انداخت:((همه جا تاریک است و هیچ خبری نیست🤔
شاید صاعقه زده و من متوجّه نشدم.))
سپس به بیرون اتاق
رفت و برگشت:((باران می بارد💦 امّا آسمان آرام است و خبری از صاعقه نیست.لابد شما خیالاتی شدی.))
از حرفش قانع نشدم معلوم بود او برای آرامش من تلاش می کند. سپس ادامه داد:((تا سحر بیدارم...شما با خیال راحت بخواب.))
بعد با همان صدای بلند شروع کرد به خواندن قرآن.
دقایقی نگذشت که.....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
#اطلاعیه ❕
🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم.
لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار:
#شهید_حمید_سام_پور
و
#شهید_احمد_اسدی
خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی
@GSK_Admin
ما را یاری نمایند.
با سپاس از همکاری و همراهی شما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌙 روزهای زندگیمان آنقدر کم هستند که به آن دل نبندیم ... کاش باور داشتی
#حاج_آقا_پناهیان:
[هر ڪے آرزو داشته باشه خیلے خدمت ڪنه
#شهید میشه...!
یه گوشه دلت پا بده، شهــ💔ــدا بغلت ڪردند..
ما به چشم دیدیم اینارو !!
از این شهدا مدد بگیرید، مدد گرفتن
از شهدا رسمه.
دست بذار رو خاڪ قبر شهید بگو:
#حُسین!
به حق این شهید یه نگاه به ما بڪن...!😔]
#هم_اکنون 🔼
#گلزار_شهدای_کرمان 🌈
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
🦋✨
✨
خاڪی، سبز، آبی و امروز سفید...
فرقی نمیکند که رنگ لباست چه باشد!!
مهم این است که #سنگرت را در میانهی میدانِ خدمت، بنا کنے...
#حاج_حسین_یکتا
”خطِ مقدم این روزهـــا“✌️
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
AUD-20200225-WA0000.mp3
6.31M
.
#رجـب،
ماه درمان ناامیدی است🍃
|یا من یعطے الڪثیر بالقلیل🤲
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
••• 🍃{همیشہ هروقت از خانہ بیرون مےآمدیم دخترمان کفش هایش را گم میڪرد.. روزے به مسجد رفتیم و باز کف
🍃شهید در ڪلام شهید🍃
💬ما افتخار میکنیم #شهید_مغفوری ،ڪه امروز قبرش امامزادهی شهرمان است، مال ماست..
ڪسی که در هیچ شبی نافلهی او قطع نمیشد،،اگر در اتوبوس بود در وسط راه پیاده میشد، #نـــافله را به جا مےآورد و با اتوبوس یا خودروی بعدی خودش را میرساند.
{ما افتخار میکنیم به مغفورے
که در حفظ #بیت_المال،وقتی همسرش میخواست وضع حمل بڪند،برای رساندنش به بیمارستان از موتور سیڪلت سپاه استفاده نڪرد..}
به روایت #سردار_سلیمانی ✨
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerma
••
هـــــرسال؛
این روزها ما میهمان شما بودیم..
اما حالا ڪه تقدیر به #جاماندن است،
امسال را شما مهمان دل ما باشید🍃
ایشڪستهاستخوانها،السلام✋
#راهیان_نور 🦋
#هویزه
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman