eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
" حسین پسر غلامحسین " عنوانے ڪه طے ماه هاے اخیر، آن را بسیار شنیده ایم.. اما به راستے او چ
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸تولــد (به روایت مادر) صفحات ۱۹_۱۷ 🦋 خانه ما در یکی از کوچه های قدیمی شهر بود که به آن "کوچه جیهون" میگفتند. همسرم معلّم بود و خدا را شکر وضع مالی خوبی داشتیم. خانه مان بزرگ و با صفا بود...با ورودی هایی مزیّن شده با داربست های انگور و باغچه ای بزرگ🌿 که در آن دو درخت کاج و انواع میوه های سیب، انار، به، گلابی و انجیر خودنمایی میکردند. بوی گل های پیچ، رز، یاس و محمّدی، فضای این خانه را عطرآگین میکرد.💐 آنچه بر زیبایی این خانه می افزود،صوت زیبای قرآن و اذان صبحگاهی غلامحسین بود. یادم می آید نذر شله زرد هر ساله ای که او به مناسبت رحلت رسول اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) در ماه صفر در این خانه برگزار می کرد، حال و هوای خاصّی به همه می بخشید. دقت غلامحسین در به دست آوردن برای فرزندان، آن هم از راه گچی که پای تخته سیاه می خورد، زبانزد خاص و عام بود!! او همسری مهربان و پدری دلسوز بود؛ همچنین مشاوری با تدبیر و مدیری توانا برای دانش آموزان.👌 علیرغم اینکه ما در دوران طاغوت زندگی می کردیم،امّا عشق به اهل بیت(ع)، توجه به قرآن و سخنان ائمه، به ویژه حضرت علی(ع) مهم ترین سرمایه زندگی ما بود..؛ به همین دلایل ، روز به روز عنایت حق را به وضوح درک میکردیم و درهای رحمت خداوند به سوی ما باز می شد.✨ همسرم به شغل معلّمی عشق می ورزید و چون به کشاورزی علاقه داشت، زمینی بایر در حوالی خانه خرید و اوقات فراغت به همراه بچّه ها در آن کار میکرد. چیزی نگذشت که این زمین خشک به باغی بزرگ، مملوّ از یونجه و درختان پسته تبدیل شد.🌳 فاصله سنّی بچه ها کم بود و تعدادشان زیاد...! امّا من سعی می کردم هیچ وقت از زندگی نَنالم که مبادا آرامش همسرم را بر هم بزنم. برای اینکه بار زندگی بر دوشم سنگینی نکند،بچه های بزرگ تر را در مسئولیت های خانواده شریک میکردم..؛ این شد که توانستم با سعه صدر و احترام به همسرم، به او در اداره امور بیرون و داخل منزل کمک کنم. رفتار و گفتار غلامحسین برای من الگو بود تا بتوانم فرزندانم را مطابق با که دوست داست، تربیت کنم. با اینکه پسرانم در مدارسی درس می خواندند که پدر،مدیر مدرسه آن ها بود (پرورشگاه صنعتی،یغماو ارباب زاده) امّا این از حسّاسیت من در تربیت شان ذرّه ای کم نمی کرد تا در ارتباط با خدا بیشتر دقّت کنم. در یکی از روز های تابستان۱۳۳۹ متوجّه شدم.... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان چهار شهید بزرگوار: و و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان سه شهید بزرگوار: و و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
#یامهدی_ادرکنی‌💚 اصلا تمام هفتہ‌ی ماها بنام توسٺ 💔جمعہ #سہ‌شنبه فرق ندارد برای ما اصلا قرار ماسٺ بمیریم در رهٺ 💔گر این فراق جان بگذارد برای ما 🙏🏻[ أللَّھُمَ؏َجِّلْ‌لِولیک‌ألْفَـرَج ]🙏🏻 #سه_شنبه_های_مهدوی #گلزار_شهدای_کرمان 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🗯روایٺ #نفیسه_پور_جعفری از آخرین ساعاٺ دیدار با پدر : روز رفتنِ بابا، اندڪی قبل از اذان صبح از خواب
ارتقا درجه گرفته بود، ولی درجه اش راروی لباسش نصب نمیکرد.... درجواب حاج قاسم که گفته بود درجه هایش رانصب کند، گفت: من بالباس بسیجی امدم پیش شماباهمین لباس هم می روم.......🍃🌸 عکس جوانے 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
#خاطره راوے دوست شهید "دقت در امر به معروف و نهی از منکر" علی رغم آن که شهید نسبت به رعایت حجاب اسلامی بسیار حساس بود؛ یک روز درسی ارزنده به من آموخت که برایم فراموش نشدنی است.✨  هنگام بازگشت از مسجد قائم کرمان به اتفاق این بزرگوار در مسیر به خانمی برخورد کردیم که از نظر حجاب وضعیت مناسبی نداشت. من بسیار ناراحت شدم با تندی و عتاب به او گفتم :” خاک بر سرت با این حجابت!”  شهید از این حرکت من بسیار ناراحت شد. محکم دست مرا گرفت و به کناری کشید و با طعنه گفت :” آفرین سید ، فکر می کنم هرگز دیگر با این وضعیت به خیابان نیاید!'' من در جواب گفتم :” فکر نمی کنم''! او گفت :” اگر می دانی با این صحبت تو عوض نمی شود ، پس چرا چنین برخوردی داشتی ؟! ممکن است حتی بدتر هم شود! هر کاری راهی دارد .”✨ ایشان در این باره معتقد بود که باید با رعایت شرایط و مراتب، امر به معروف و نهی از منکر شود و با اخلاق و رفتار اسلامی با این قضایا برخورد کرد .  #شهید_غلامرضا_جعفری #گلزار_شهدای_کرمان 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
دعاے هفتمـ صحیفه سجادیہ🌱 توصیه ےامروز 🌸🌿 "دعای هفتم صحیفه سجادیه دعایی بسیار خوب وخوش مضمونی است که می توان با این الفاظ زیبا وبا توجه به معانی آن با پروردگارسخن گفت." 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
در کنار مراقبت از ویروس #کرونا ، مراقب ویروس های روحی هم باشیم! ☘امام صادق﴿؏﴾: 🌱اَلغیبَةُ اَسرَعُ فی ‌دینِ الرَّجُلِ مِنَ الآكِلَةِ فی جَوفِهِ! 🌱سرعت اثر #غیبت در ویرانی دین و ایمان بیش از اثر ویران‌كنندی جذام در اندرون انسان است! 🌸اصول كافی، ج4، ص59🌸 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
"به امید روزے که قدراین دلیرمردان درداخل کشورشناخته شود.."🌸🌿 #خاکریز_دلنوشته_ها 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸تولــد (به روایت مادر) صفحات 21_19 🦋 در یکی از روز های تابستان۱۳۳۹ متوجّه شدم که نهمین فرزندم را باردار هستم خواب و بیداری های شبانه و دوران سخت بارداری خسته ام کرده بود، تصمیم گرفته بودم به همین هشت فرزند قناعت کنم،امّا یادآوری جمله همسرم که: ((برگی از درخت نمی افتد مگر به خواست خدا)) خستگی را از تنم ربود.به راضی شدم و از سویی آموخته بودم در برابر نعمت های خدا، باشم. در همین حال و هوا بودم که در خانه🏡 به صدا در آمد. سعی کردم از این بارداری فعلاً با کسی حرف نزنم و خیلی تلاش کردم طبیعی جلوه بدهم...همسرم بود.من تا کنون هیچ چیزی را از او پنهان نکرده بودم و از طرفی مطمئن بودم اگر بفهمد باردار هستم،خوشحال😊میشود، زیرا اون معتقد بود اولاد صالح هر چه باشد،کم است و همیشه در دعاهایش🤲 این را از خداوند می خواست و به خاطر همین در به دست آوردن نان تلاش می کرد. بعد از نماز مغرب قرار بود جلسه دوره ای قرآن در منزل ما برگزار شود.با اینکه من همیشه با رویی گشاده و آغوشی باز از این جلسات استقبال میکردم،امّا نمیدانم چطور شد،غلامحسین صدا زد:((حاج خانم! مشکلی پیش آمده؟ می بینم خیلی تو فکری.)) گفتم:((مشکلی که نه،امّا...)) هنوز حرفم تمام نشده بود،پرسید:((بچّه ها اذیّت کردند یا از جلسات دوره ای خسته شدی؟)) گفتم:((نه تا به حال دیدی من از این بابت اعتراضی داشته باشم؟)) گفت:((نه...امّا مطمئنم اتفاقی افتاده که از من پنهان می کنی.)) برای اینکه نگران نشود، گفتم:((اتفاق که نه امّا خبری برایت دارم.)) و بعد اوگفتم که باردارم☺️ ایمان قوی و روح بلند او چیزی جز بر زبانش جاری نکرد.به شوخی گفت:((هنوز تا دوازده فرزند راه داری.)) بعد مشغول آماده کردن فضا برای جلسه شد. روزهای بارداری در بهشت کوچکی که همسرم برایم مهیّا کرده بود،به تلاوت سوره های قرآن می پرداختم. در ماه های آخر که سنگین بودم،بیشتر کاراهارا دختر های بزرگ تر(نرجس،اقدس،انیس و ناهید)انجام می دادند.من سعی می کردم در خلوت با خدای خود نجوا کنم و به ذکر و دعا🤲 بپردازم. ماه اسفند فرا رسید،آخرین روز های بارداری ام سپری می شد. این ماه مصادف بود با ماه پربرکت و رحمت خدا🍃🌾 یعنی 📿📖 یادم می آید یکی از شب های احیا بود مردم برای مناجات با خدا به مساجد و تکیه ها می رفتند،با اینکه دلم به همراه آن ها می رفت،می بایست در خانه بمانم و منتظر تولد نوزادم باشم،چون بچّه ها کوچک بودند،همسرم من را تنها نمی گذاشت و در خانه به احیّا و شب زنده داری می پرداخت. شب بیست و شش اسفند بود و آسمان پوشیده از ابر🌥 همه جا تاریک و ظلمانی بود و هوا هم از همان سر شب بارانی. غلامحسین سجّاده اش را کنار پنجره اتاق پهن کرد و مشغول راز و نیاز با خدا شد. باران🌧کم کم شروع به باریدن کرد و من ساعتی نماز و دعا خواندم و رفتم که بخوابم. مدّتی در رختخواب،فراز های دعای جوشن کبیر همسرم را که بلند بلند می خواند گوش می کردم. ناگهان تمام خانه با نور سفید خیره کننده ای روشن شد😳 مو بر تنم راست شد. بسیار ترسیدم.با همان حالت همسرم را صدا زدم.او بالای سرم حاضر شد و گفت:((اتّفاقی افتاده؟)) گفتم:((ببین بیرون چه خبر است!آیا کسی وارد خانه ما شد؟)) گفت:((چطور مگه؟!....نه این وقت شب کی می آید؟!)) گفتم:((چند لحظه پیش تمام خانه روشن شد....خودم دیدم. روشنایی اش مثل روز بود.)) او به اطراف نگاهی انداخت:((همه جا تاریک است و هیچ خبری نیست🤔 شاید صاعقه زده و من متوجّه نشدم.)) سپس به بیرون اتاق رفت و برگشت:((باران می بارد💦 امّا آسمان آرام است و خبری از صاعقه نیست.لابد شما خیالاتی شدی.)) از حرفش قانع نشدم معلوم بود او برای آرامش من تلاش می کند. سپس ادامه داد:((تا سحر بیدارم...شما با خیال راحت بخواب.)) بعد با همان صدای بلند شروع کرد به خواندن قرآن. دقایقی نگذشت که..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌙 روزهای زندگیمان آنقدر کم هستند که به آن دل نبندیم ... کاش باور داشتی
: [هر ڪے آرزو داشته باشه خیلے خدمت ڪنه میشه...! یه گوشه دلت پا بده، شهــ💔ــدا بغلت ڪردند.. ما به چشم دیدیم اینارو !! از این شهدا مدد بگیرید، مدد گرفتن از شهدا رسمه. دست بذار رو خاڪ قبر شهید بگو: ! به حق این شهید یه نگاه به ما بڪن...!😔] 🔼 🌈 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🦋✨ ✨ خاڪی، سبز، آبی و امروز سفید... فرقی نمی‌کند که رنگ لباست چه باشد!! مهم این است که را در میانه‌ی میدانِ خدمت، بنا کنے... خطِ مقدم این روزهـــا“✌️ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
AUD-20200225-WA0000.mp3
6.31M
. ، ماه درمان ناامیدی است🍃 |یا من یعطے الڪثیر بالقلیل🤲 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
••• 🍃{همیشہ هروقت از خانہ بیرون مےآمدیم دخترمان کفش هایش را گم میڪرد.. روزے به مسجد رفتیم و باز کف
🍃شهید در ڪلام شهید🍃 💬ما افتخار میکنیم ،ڪه امروز قبرش امامزاده‌ی شهرمان است، مال ماست.. ڪسی که در هیچ شبی نافله‌ی او قطع نمیشد،،اگر در اتوبوس بود در وسط راه پیاده میشد، را به جا مےآورد و با اتوبوس یا خودروی بعدی خودش را میرساند. {ما افتخار میکنیم به مغفورے که در حفظ ،وقتی همسرش میخواست وضع حمل بڪند،برای رساندنش به بیمارستان از موتور سیڪلت سپاه استفاده نڪرد..} به روایت ✨ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerma
•• هـــــرسال؛ این روزها ما میهمان شما بودیم.. اما حالا ڪه تقدیر به است، امسال را شما مهمان دل ما باشید🍃 ای‌شڪسته‌استخوانها،السلام✋ 🦋 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸تولــد (به روایت مادر) صفحات 23_21 🦋 دقایقی نگذشت که درد عجیبی به سراغم آمد. این بار وحشت زده تر از دفعه قبل،صدا زدم:((غلامحسین!)) او سراسیمه وارد اتاق شد:((چی شده باز؟چیزی به نظرت آمده؟!)) گفتم:((نه...! آثارحمل در من پیدا شده،باید سراغ قابله بروی.)) بدون اینکه حرفی بزند لباسش را پوشید و به سمت حیاط دوید و زیر شُرشُر باران به راه افتاد. بعد از رفتن او من بلند شدم،پرده اتاق را کنار زدم.باران🌧 به شدّت می بارید،این را هم از صدای آن می شد درک کرد و هم از برخورد قطرات💦شدید باران با سطح آب حوض در وسط حیاط خانه. درختان و گل ها از سیلی سخت باران سر خم کرده بودند🌳💐 و من غرق در بودم. همه جا ساکت بود. آرامش عجیبی😊به من دست داد،خواب از سرم پرید. فقط فراز های((یا کریمُ یا رب))بر زبانم جاری بود و به آن نور سفید خیره کننده فکر می کردم. طولی نکشید که همسرم با قابله رسید و شروع کرد به آماده کردن وسایل مورد نیاز.دوباره درد به سراغم آمد،بی تاب شدم. قابله مشغول کار شد و باز صدای همسرم را می شنیدم که این بار،آیات📖 را تلاوت می کرد که آرامش بخش وجودم بود. سوره که تمام شد،صدای دل نشین فرزندم بلند شد😍 قابله در اتاق را باز کرد و بیرون آمد:((آقای یوسف الهی...خدارا شکر!☺️ همسرت سالم و فرزندت پسر است)). او ابتدا کرد و سپس وارد اتاق شد. بعد از دلجویی از من،نوزادم را بغل کرد و چندین بارشکر خدا را بر زبان جاری نمود. فقط دیدم زمزمه می کند: ((محمّدعلی،محمّد شریف،محمّد مهدی،محمّدرضا)) و این هم محمد حسین☺️. متوجّه شدم دنبال نامی می گردد که با محمّد شروع شود،زیرا او با خدای خود عهد کرده بود که هر پسری به او عطا کند،اسمش را محمّد بگذارد. واقعاً هم وقتی نام محمّدحسین بر زبانش جاری شد، نا خودآگاه مظلومیت و محبوبیت حسین بن علی(ع) در ذهنم نقش بست. نامش را گذاشتیم و از اینکه خداوند در اوج بارش رحمت خود✨ و در 📖،این فرزند را به ما عطا کرد،دلمان روشن شد. او نوزادی خوش سیما و جذّاب بود.کمتر کسی بود که با دیدنش به وجد نیاید،امّا آن نور هنوز هم ذهن مرا درگیر کرده بود. محمّد حسین در گهواره بود و صدای تلاوت قرآن و دعای کمیل پدر لالایی اش. پنج شش ماه داشت که مراسم سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی(ع)شروع شد. در روضه ها وقتی که وعّاظ روضه علی اصغر می خواندند، مرتب محمّدحسین در آغوشم بود اشک می ریختم و اوج دلدادگی به ساحت مقدّس سالار شهیدان و محبّت به اهل بیت(ع) را چاشنی شیری می کردم که او از آن تغذیه می نمود. حدود بیست و دو ماه از تولّدش می گذشت که... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خا
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان چهار شهید بزرگوار: و و و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
•🌸• {شما را سفارش به می‌ڪنم و بدانید که خداوند صابرین را دوست دارد.. امیدوارم من باعث سربلندی نهال انقلاب اسلامے شود. براستی ڪه ”اِنّا لِلّه و اِنّا الَیهِ راجِعون“ …زائرین آماده باشید!! ڪربلا در انتظار است..💛 مژده می‌آید ز ! خصم در حال فرار است👊} فرازی از وصیت نامه ی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🦋با فضيلت‌ترين و ارزشمندترين عبادت‌ها آن است ڪه خالص و بدون ريا باشد؛ امام‌جواد”علیه‌السلام“🦋 ✨میلادباسعادت‌حضرت‌جوادالائمه‌”ع“ مبارڪ‌باد✨ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
📣 اطلاعیه! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🔹 ساعاتی پیش، حضور بر سر مزار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
”قلب مسلمانان جهان از ڪشتار مسلمانان در جریحه دار است“ ✍..{دولت هند باید در مقابل هندوهای افراطی و احزاب طرفدار آنها بایستد و با توقف ڪشتار ، از انزوای خود در جهان اسلام جلوگیری کند!!} … " " 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
امــــروز، سالروز عروج معلمی آسمانی و سرباز خمینی ڪبیر، است.. {شهید بهادر روی مسئله خیلی حساس بود❗️ وقتی در جمعی بود که در آن غیبت می شد، صدای رادیو دستی‌اش را زیاد میڪرد و یا انگشتش را در گوشش فرو میبرد ڪه غیبت را نشنود✨..} 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman