eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
24هزار عکس
9.7هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ خدایا تو خود میدانی؛ در دنیا تمام شرف و هویتم و در عالم برزخ و محشر نیز شرفم ،
✨ خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتشی در ما بیافروز تا در سرمای بی‌خبری نمانیم. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🌏 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 🎥شعر خوانی زیبا و پرمفهومِ کمتر دیده شده از #حاج_ق
🌏 ♦️به روایت: سرلشکر حسین سلامی ✨ خداوند مقام «محمود» به بخشید. او تندیس زنده آیه شریفه «محمّدُ رَسولَ الله وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاء علَی الکُفّار رُحَماءَ بَینهُم» بود. 🔸او آموخته بود که در میدان جنگ اگر کوه ها بجنبند، تو نباید بجنبی. او هرگز به دشمن پشت نمی‌کرد؛ اما از سوی دیگر، برای مومنان خاضع و خاکی بود.😇 بال‌های تواضع او در همه جا باز بود. او ۴۱ سال لباس را از تن به در نکرد و همواره درحال جهاد؛ و احیاگر مکتب جهاد و بود.👌 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلادباسعادت‌‌جوادالائمہ امام‌محمدٺقے(ع)مبارڪ😍❤️ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
💌 | تعیین‌کننده ترین عامل 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌱[خدایا ما را طاقت مُردن نیست ... شهیدمان کن ...]🌱 🔻کانال رسمی گلزار مطهر
مستقیم از شیراز به گلزار شهدا آمده بودند. با همان ساک و چمدان هایشان، خستگی از چهره‌شان مشخص بود... اما عشق و شوق دیدار سردار ، خستگی نمیشناسد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان مستقیم از شیراز به گلزار شهدا آمده بودند. با همان ساک و چمدان هایشان، خستگی
هر دو، مادر شهیدند. یکی از آنان درحالیکه عکس پسرش را در دست دارد، کنار مزار سردار با درد و دل میکند و میگوید: "من ، مادر یکی از سربازانتان هستم" و مادر دیگر ، حاج قاسم را به نام صدا میزند. مادر شهید است دیگر ... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت، فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
🔆 لوح | رهبرانقلاب: درس بزرگ امام جواد(ع) به ما این است که در مقابل قدرت‌های منافق و ریاکار، باید همت کنیم که هوشیاری ‌مردم را برای مقابله‌ی با این قدرت‌ها برانگیزیم. (علیه‌السلام) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#یا_زهرا 🖤 شب عمليات والفجر ۸، كه با رمز يا زهرا(س)‌ شروع شد؛ بچه‌ها به آب مي‌زنند... طوفاني سهم
اعمال و رفتار او بسیار بزرگتر از سنش نشان می‌داد، به طوری که بعد از شهادتش من فکر می‌کردم که آیا آن سالهایی که ما پشت سر حسن، نماز جماعت می‌خواندیم، او اصلا به سن تکلیف رسیده بود یا نه؟    راوی: سپهبد شهید سلیمانی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۱۱۶_۱۱۵ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 ادامه... "بازجویی" سال‌های اول ، کارخانه‌های آبجوسازی، که فعالیتشان متوقف شده بود، برای فرار از ورشکستگی، نوعی آبجوی بدون الکل ساختند که نوشیدنش شرعاً بی اشکال بود. نام این محصول «ماءالشعیر» بود. اما عامه مردم به آن «آبجوی اسلامی» می گفتند. آوازه این محصول به گوش سرهنگ عراقی، که داشت مرا بازجویی می‌کرد، هم گویا رسیده بود. ناگزیر در چند کلمه معنای آبجوی اسلامی را برای سرهنگ توضیح دادم و بازجویی تمام شد. از راهی که آمده بودیم برگشتیم. نوبت حسن شد. او هم رفت، بازجویی شد و برگشت. چشم هایمان را بستند و به‌سمتی بردند. راه‌رفتن با چشم بسته روی زمین خاکی ناهموار، سخت بود. 😔 ولی با کمک راهنمای عراقی، به زحمت پیش می‌رفتیم. از شیب ملایمی پایین رفتیم و به دستور در جایی نشستیم. سرباز عراقی چیزی گفت و خاموش شد. هیچ صدایی به گوش نمی رسید جز صحبت‌های سربازان عراقی که باد از دور دست می‌آورد. 🗣 تصویری از محیط اطرافمان نداشتم. فقط باد می آمد و از بالای دیواره ای که به آن تکیه کرده بودیم، خاک می ریخت روی سرمان. دانه های درشت شن می‌رفت توی موهایم و بوی تند خاک را در حلقم احساس می‌کردم. چه طوفانی درست شده بود، آن سوی چشم‌بند های سیاهی که روی چشمانمان بسته بودند! 🌪 بیش از یک ساعت آنجا ماندیم. پاهایم خسته شده بود. تکانی خوردم. آرنجم به کسی خورد. گفتم: «حسن تویی؟» - ها احمد. منم. - سرباز عراقی هنوز اینجایه؟ - نه، به نظرم رفته. توی بازجویی زدنت؟ - نه، تو چی؟ کتک خوردی؟ - نه، خیلی جدی نبود انگار. تا اینجا که بخیر گذشته. بعدش هم خدا کریمه. - حسن! - ها؟ چیه؟ - میگم تو فکر می کنی تا کی اسیر باشیم؟ - دست خدایه. - ولی به نظر من حالا حالاها اسیریم. شاید هم یه سال در اسیری بمونیم؟ - هرچی بخواد. با صدای پای کسی، که به طرفمان می‌آمد، گفت‌وگویمان نیمه تمام ماند. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman