#شهدای کرمان🌷
شهید ۱۹ساله مهرداد خواجویی
بوسیدن پای پدر!!!!
باهم رفتیم خانه شان
وقتی رفت توی اتاق پدرش،
او روی تخت خوابیده بود.
مهرداد طوری که پدر بیدار نشود
روپوش را از رویش کنار زد و نشست کنار تخت....
بعد هم شروع کرد به بوسیدن پاهای پدر....
آنقدر بوسید تا پدرش بیدار شد و او را در آغوش کشید....
یادش بخیر
شهدا اینطوری به پدرانشان محبت میکردند....
🔻کانال گلزار شهــღــدای کرمان
@golzar_shohaday_kerman
#شهید_مجید_ایرانمنش
فرازهایی از #وصیت نامه:
❇️اینقدر به #مادیات نچسبید!!!
⇦از روحانيت خط #امام حمايت كنيد.
⇦به #نماز اهميت دهيد.
⇦ #مسجدها را خالي نكنيد.
⇦سعي كنيد نماز را به #جماعت بخوانيد.
⇦در #نمازجمعه حتما شركت كنيد.
⇦هر وقت خوشحال يا ناراحت بودید به #قبرستان ،بر سر قبرهاي #شهداي اسلام بروید.
⇦فرزندان خود را براي آموختن علوم #اسلامي به #حوزه هاي علميه بفرستيد كه "محل انسان سازي" است.
⇦فكر مي كنيد كه وظيفه شما با يك خرجي دادن و بزرگ كردن بچه ها تمام مي شود؟!!!
نه!!!!
⇦به خدا قسم #مسئوليد كه
" #انسان "
تحويل جامعه بدهيد.
#سرباز_امام_زمان
⇦اين قدر به #ماديات نچسبيد اگر انسانيت نباشد ، #علم ومال به هيچ درد نمي خورد واين حوزه هاي علميه هستند كه انسان مي سازند.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#مناسبتی
به بهانه یک دقیقه بیشتر یلدایی بسازیم از جنس #مهربانی....
جشن شب یلدا همراه با یاد #شهدای بنیاد صنعتی
✅همراه با حضور بچه های پاک وخالص پرورشگاه......
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#کلام_نور
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
شهادت دلبریدن از عاطفهها:
#حضرت_آیت_الله_امام_خامنهای: «#شهدای عزیز ما و ایثارگران ما کسانی هستند که از همهی خواستههای شخصی خود دل بریدند. این به زبان آسان است. فقط دل بریدن از پول و مال و سرمایه نیست؛ دل بریدن از عواطف است. شهید از مهر مادر، از سایهی پدر، از لبخند کودک، از عشق همسر دل میبُرد و به سوی انجام وظیفه حرکت میکند.»
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#گلزار_شهدا_کرمان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 📜خاطره شنیدنی در مورد محل دفن #سردار_شه
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
پدر یکی از #شهدای حادثه سقوط هواپیما✈️:
پسرم می گفت اگر #جنگ شد، اولین نفری که برمیگردد من هستم
پدر #شهید_جبلی:
وقتی پسرم قصد عزیمت به فرودگاه را داشت لباس خاکی به تن داشت؛ مادرش به او گفت لباست را عوض کن!
من نیز به او گفتم شلوار لی 👖بپوش اما او به جلوی آینه رفت و با خنده میگفت شبیه #شهدا شدهام.
حتی در فرودگاه یکی از دوستانش که به بدرقه آمده بود به او گفت؛ حرف مادرت را گوش میکردی و لباس دیگری میپوشیدی؛
با خنده😊در جواب به دوستش گفت اگر زیاد اصرار کنید گوشه لباس خاکیام مینویسم "#شهید_قاسم_سلیمانی"!
تا همان روز آخر میگفت:
من هنوز عزادار🖤 #سردار_سلیمانی هستم.
مادرش به او گفت: حالا نرو، ممکن است #جنگ بشود؛ پسرم گفت اگر جنگ شد، اولین نفری که برمیگردد من هستم؛ این پسر با این روحیه رفت.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
📸 تصویر #شهید_ناصر_فولادی ، از شهدای استان #کرمان در دیدار مجازی دانشجویان با رهبر انقلاب #حنظله_کر
#سال_روز_شهادت
🌷حنظله لشکر🌷
🌺مراسم عقد و ازدواجش
که تمام شد،درنگ راجایز
ندانست ، بعد از صحبت
با همسرش...
بلا فاصله راهی جبهه
شد.بیست روز از رفتنش
نگذشته بود که...
خبر #شهادتش همه جا
پیچید...
ناصر فولادی هم پرواز
کرد و آسمانی شد...
از آن به بعد بود که به
حنظله ی #شهدای کرمان
معروف شد.
#شهید_ناصر_فولادی
🌹شهادت: سوم خرداد،
فتح خرمشهر
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_هشتاد_و_دوم 🦋
واقعاً سرمایه ای عظیم، و وجود بزرگوارش در همه جا موجب برکت بود .
در محیطی که علی آقا بود گناه نبود.
هر نقطه ضعفی با نظر او اصلاح می شد.
به همین خاطر، آمار #شهدای _مخابرات ، از همه جا بالاتر بود .
قدرت جاذبه عجیبی داشت .
دوری از او برابر بود با سستی در #نماز و #عبادت، سستی در فروتنی یا بعضی اوقات، غیبت .
هیچ وقت امر یا نهی نمی کرد .
گاهی اوقات که اتفاق یا کاری را برای علی آقا تعریف می کردیم، اگر تبسم می کرد، می فهمیدیم رضای خدا در آن کار بوده یا هست .
اگر سرش را پایین می انداخت، متوجه می شدیم که آن کار مشکوک بوده یا درست نبوده است.
در عین حال متواضع بود .
یعنی نمی گذاشت لغزشی در عملی به وجود بیاید .
از تواضع گفتم یاد ادب و نزاکت او افتادم.
روزی رفتیم خانه عمه تا علی آقا با مادرش تماس تلفنی بگیرد .
حال و احوالی بپرسد .
خانه عمه ، خانه ای بود که یک مرد اهوازی آن را در اختیار لشکر گذاشته بود .
این خانه شامل چنداتاق متاهلی و مجردی و یک خط تلفن بودکه بچه ها به دلیل راحتی و رفاهی که در این خانه بود، اسمش را خانه عمه گذاشته بودند.
آن روز ، علی آقا شماره را گرفت و با مادرش صحبت کرد .
من متوجه رفتارش بودم .
دو زانو نشسته بود،مثل اینکه مادرش روبه روی اوست . آنقدر هم متواضعانه و آرامش دهنده گفت وگو می کرد که این آرامش ناخودآگاه به من هم منتقل شد .
من هیچ وقت این روز را فراموش نمی کنم. که از پشت تلفن با مادرش چنین با ادب و متواضعانه صحبت کرد.
این بنده خوب فقط #خدا را می دید و عشق به ائمه اطهار داشت .
دم دمای غروب بود که رفتم سنگر اپراتوری مخابرات که سری به علی آقا بزنم ، دیدم همان دست مجروح و فلج شده را روی پوتین گذاشته و با نخ و سوزن مشغول وصله کردن آن است .
پوتین او همیشه از قسمت پاشنه زود تر از هر جای دیگر آن پاره می شد و ما غافالن تا آخرین لحظات شهادتش هم ندانستیم که او پاشنه پایش را هم از دست داده است .
گفتم: « علی آقا ، پوتین نو که هست، چرا اینقدر خودتان را زحمت می دهید؟ چند سال می خواهید این پوتین را بپوشید؟»
لبخندی زد و گفت : « فعلا جان دارد تا جان ما را بگیرد . از یکی دوتا وصله هم بدش نمی آید . »
ناگاه به یاد قصه امام متقین افتادم که وصله بر وصله می زد.
دیدن این صحنه ها ساده نیست . باید ببینی ، که وقتی دیدی ، اگه دلت حلقه ای برای اتصال داشته باشد وصل می شوی .
بخاطر همین بود که تا دهان باز می کرد مخلصش می شدی .
نمونه های زیادی دیده بودم یکبار بعد از عملیات رمضان، تعدادی از بچه های سیستان و بلوچستان به مخابرات لشکر ملحق شدند .
اینها کارمندان شرکت مخابرات بودند که به عنوان بی سیم چی،همراه با رییس اداره به منطقه آمده بودند
.
بنابر شکل کار ، بین این بچه ها و آقای کردی که ریس اداره کل مخابرات بود، با علی آقا ارتباط برقرار شد .
هنوز مدتی نگذشته بود که ایشان یکی از مریدان علی آقا شد .
این برای ما طبیعی بود .
ما کسی را ندیدیم که دوبار با علی آقا سر یک سفره بنشیند یا شبی را با #قرآن در محضر او باشد و دچار انقلاب درونی نگردد.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman