eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🦋 <ادامه> این و اتصالش بود که دیگران را هم متصل می کرد. از همان روزهای اول که در این راه قدم گذاشت همینطور بود؛ آن هم نه با حرف، بلکه با عمل که مثل روز روشن بود، راه به کجا دارد. کامیاران که بودیم، وضعیتی پیش آمد که جز یک راه ارتباطی، راه دیگری نداشتیم. بعداً فهمیدیم که این راه را هم کومله مین گذاری کرده. تا آن هنگام، دو دستگاه از ماشین های حامل غذای گرم بچّه ها روی مین رفته بود. هر شب هم تا آنجا که می توانستند، تپّه را به گلوله می بستند تا روحیه ما را خسته کنند. در این اوضاع که مرگ در یک قدمی ما بود، کسانی مثل علی آقا بودند که نگاه کردن به آن ها کافی بود که تا آخرین قطرۂ خون خود مقاومت کنیم. تصور کنید وضعیتی را که نیروها مشکل غذایی دارند، جیرۂ خشکشان ته کشیده، هلی کوپترهای حامل غذا نمی توانند در فضای منطقه حرکت کنند، از آسمان و زمین گلوله می بارد و تعداد فشنگ های بچّه ها محدود است! چه حالی به آدم دست می دهد؟!...... در این حال علی آقا بلند می شد و فریاد می کشید: «رزمنده ها.....اینجا محل امتحان خداوند است. ما در مقابل مصیبتها و سختیها، در برابر مشکلات نباید تسلیم بشویم. این ها آزمایش است؛ ضعف از آن مردم زبون است. ما را داریم..... این حرفها باعث می شد روحیۂ بچّه ها تقویت بشود. اوائل ما شرمنده ها؛ خودم را می گویم.... هنوز باورمان نشده بود که این مرد لحظه لحظه زندگی اش اراده و است. بنابر این همیشه فکر می کردیم علی آقا صرفاً در مسایل و عقاید اسلامی قوی است و دلیل اینکه در فعالیت های رزمی و سنگین کمتر خودی نشان می دهد، از این کوچک بودن قد و قواره و عدم توانایی اوست؛ اما وقتی..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات
🦋 «بصره» 🌱 نمی دانم چقدر از راه را رفته بودیم که دستی خورد روی شانه ام. باز همان سرباز کُرد عراقی بود. رسیده بودیم به اول شهر بصره و او اصرار داشت خانه ها و خیابان های بصره را ببینم. - هی، خالو احمد، بلند شو ببین. رسیدیم بصره. نگاه کن آدما رو. آفتاب داشت آن طرف شهر بصره غروب می کرد. مردان عرب، با دشداشه و عقال و دمپایی، در پیاده روهای شهر می رفتند و می آمدند. زن ها، با چادرهای سیاه عربی؛ جلوی خانه هایشان ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. زندگی آنجا هم جریان داشت؛ مثل رود بزرگی که سنگین و پُر آب از وسط شهر بصره می گذشت. قایق ها و لنج ها بر سطح آرام و کم تحرک رود دیده می شدند. 🚢 زندگی جریان داشت. 🌞 رود جریان داشت. 🌊 مردی، با پلاستیکی گوجه در دست، از روی پل رد می شد. از آن بالا می شد قسمت بیشتری از شهر بصره را دید. مردها و زن ها و بچه ها در ماشین ها در رفت و آمد بودند. بچه ها با دشداشه توی زمین های خاکی فوتبال بازی می کردند. 🏐 زندگی جریان داشت. 🌞 رود جریان داشت. 🌊 همه آزاد بودند هر جا که دلشان می خواهد بروند. بچه ای حتی یک بغل نان گرم خریده بود و می برد خانه که بگذارد توی سفره و لابد بوی نان گرم بپیچد توی خانه و شب سفره پهن بشود و شام بخورند؛ بی دغدغه، بی هراس، با دستانی که بسته نیست و آینده ای که مبهم و تاریک نیست. درآن لحظه ها چقدر به خوشبختی آن مرد گوجه به دست و کودکانی که فوتبال بازی می کردند و زنانی که با هم گرم گفت‌و‌ گو بودند غبطه می خوردم. 🙁 آیفا سر پل بزرگ بصره ایستاد. مردمی که در حال عبور و مرور بودند زود فهمیدند مسافران خودروهای نظامی، که با استیشن های شیشه دودی اسکورت می شوند، اسیران ایرانی اند. آن ها دور آیفا تجمع کرده بودند و برای دیدن ما یک دیگر را کنار می زدند...👀 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman