#شهید_حسن_یزدانی
تازه با دختر یکی از اقوام عقد کرده بودم، در جبهه با حسن یزدانی همراه بودم.
می خواستم به مرخصی و دیدن خانواده و همسرم بروم. پول نداشتم و پیراهنم هم کهنه و استین آن قدری پاره بود.به حسن مراجعه کردم و مقدار پول به عنوان قرض طلب کردم.
با گشاده رویی یک پیراهن زیبا که گویا سوغات مکه بود به من داد که بپوشم و با سر و وضع مرتب به دیدن همسرم بروم.
وقتی از مرخصی برگشتم پیراهن را شسته و اتو کرده بودم، به او دادم ولی برنداشت، هرچه اصرار کردم نپذیرفت.
این پیراهن که یادگار مهربانی و سخاوت حسن بود لباس دامادی من شد.
حقیقتا حسن را نشناختم. او رزمنده ای توانا و عارفی به حق بود. وقتی از جبهه می آمد به او می گفتم بیا برو حوزه و احادیث محمد (ص) و آل محمد (ع) را بیشتر بخوان.
می گفت: جبهه دانشگاه عملی احادیث محمد (ص) و آل محمد (ع) است، همین قدر که خوانده ام اگر بتوانم عملا در جبهه پیاده کنم خدا را شکر می کنم.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر
@Golzar_Shohaday_Kerman
دوڪلوم حرف حساب
💬شهدایی زندگی ڪردن به؛↓
←پروفایل شهدایی
نیست...
اینڪه همون شهیدی ڪه من عڪسشو پروفایلم گذاشتم←↓
چی میگه مهمه...
چی از من خواسته مهمه
راهش چی بوده مهمه
چطورزندگی میڪرده مهمه
باڪی رفیق بوده مهمه
دلش ڪجاگیربوده مهمه
چطورحرف میزده
چطورعبادت میڪرده
چطوربوده قلب وروح وجسمش مهمه
💯اره من ڪه بایه شهیدرفیق میشم بایداینا و خیلی چیز های دیگه ی اون شهید رو درنظر بگیرم نه فقط دم بزنم...
#رفاقت_دوطرفه
#واقعے_شهدایے_باشیم
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
این یک داستان واقعی است!!
#شهید_حجت
🔅صحنه اول:
پنجشنبه بود و بی قرار گلزار شهدای شهرمون بودم.
صبح که رفتم سر کار سعی کردم هر طور شده کارهایم را به موقع انجام بدم که بتوانم آخر وقت پاس بگیرم و با بچه ها بیام گلزار.
خداروشکر کارها انجام شد
به طرف خونه حرکت کردم،
طبق هماهنگی که از قبل با خادمین شده بود قرار بود قبل از شروع کار جلسه ای داشته باشیم.
ولی چون چند جا باید برای خرید وسایل گلزار میرفتم به جلسه نرسیدم...
🔅صحنه دوم:
حدود ساعت دو بعد از ظهر بود
نگاهم به گنبد سبز مسجد صاحب الزمان افتاد( که در جوار گلزار شهدای کرمان قرار دارد)،آرامش قشنگی داشتم
السلام علیک یا صاحب الزمان...
با کسب اجازه از آقا وارد گلزار شهدا شدن
از ورودی شمالی گلزار وارد شدم
کنار تابلوی زیارت نامه
تمام قد ایستادم و زمزمه کردم...
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ....
سپس با پسرم وسایل رو به داخل اتاق خادمین که در گوشه ی شمالی گلزار بود گذاشتیم...
مسئول اتاق نشسته بود،
مشغول آماده کردن وسایل شدم،
مردی وارد اتاق شد
جوان بود و آشفته!!!
گفت وگویی بین تازه وارد و مسئول اتاق انجام شد،جملات برایم مبهم بود،لهجه ی خاصی داشت!!!!
جلو رفتم و با روی خوش سلام کردم:
-مشکلی پیش آمده؟میتونم کمکتون کنم؟
مسئول اتاق گفت این آقا دنبال مزار شهیدی میگرده...
-ما از راه دور آمدیم،دیشب را کامل تو جاده بودیم تا امروز هر طور شده خودمان را به گلزار شهدای کرمان برسانیم،
خانم ما الان چند ساعته این جا پرسه میزنیم و سرگردانیم
آخه به دنبال شهید حجت میگردیم،
شهید عینکی که یا اسمش و یا فامیلش حجتِ، نمی دانیم،میشه به ما کمک کنید؟!
خیلی تعجب کردم آخه با حرف هایی که زد حدس زدم حتما اتفاق جالبی افتاده بود...
دفتر ثبت نام و مشخصات شهدای گلزار شهدای کرمان را روی میز گذاشتم،دربین اسامی به دنبال نام حجت گشتم.
خلاصه بعد از کمی جستجو متوجه شدم بین کل شهدای گلزار فقط چهار شهید با نام خانوادگی حجت داریم:
🌷شهید محمد علی حجتی،پاسدار،قطعه شهدای غدیر
🌷-شهید حاج اصغر حجتیان،سرهنگ دوم،محل شهادت ارتفاعات سیرچ
🌷-شهید محمد مهدی حجت،محل شهادت فتح المبین
🌷-شهید محمد رضا حجت،شهدای انقلاب و....
نفسی عمیق کشیدم و گفتم
خدایا خودت مدد کن
به آقا گفتم بیایین باهم سر مزار این 4شهید بریم ان شاءالله که امروز شهید حجت را پیدا خواهیم کرد
باهم راه افتادیم
شهید اول
قطعه ی شهدای غدیر بود،ازش پرسیدم
شما این شهید رو میشناسید؟
گفت من نه !!!
خانمم به دنبال شهید حجت میگرده،آخه تو خواب ایشون رو دیده...
خیلی تعجب کردم
پس جریان مربوط به یک خواب بود،با خود گفتم باز هم شهدا از طریق خواب عنایاتشون رو به ما نشون داده اند...
حالا چی شده خدا داند...
آقا رفت خانمش را از سر مزار شهید مغفوری صدا زد.
خانمش آمد،
زنی جوان که مشخص بود خیلی گریه کرده است،بعد از سلام و احوالپرسی،
شهید اول را بهش نشان دادم،اندکی کنارش نشست فاتحه ای خواند و بلند شد،مشخص بود که هنوز شهید در خوابش را پیدا نکرده است.
باهم به کنار مزار شهید دوم رفتیم
خانمه باز نشست فاتحه ای خواند و بلند شد.
-نه!!بریم بعدی!!!
شهید سوم
با کنجکاوی هرچه تمام به سر مزارش آمدیم و باز هم خانمه با بغض گفت:
-نه!!!اینم نیست
تورو خدا هرطور شده پیداش کنید
با ما همراه باشید
ادامه دارد...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#شهید_مهدی_تیکدری_نژاد
❇️گوشه هایی از زندگی شهید:
🔹او فرزند درد و رنج بود
و همراه با پرداختن به تحصیل دانش،
با کار و تلاش مستمر،
علاوه بر فراهم آوری مخارج خود به خانواده نیز یاری می رساند.
🔹حیاتی ساده و بی آلایش داشت و به باورهای مذهبی عشق می ورزید.
🔹 روحی تعالی طلب و جانی پرشور داشت و به مردم و خانواده عشق می ورزید.
🔹 وی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به مدت چهار سال در بسیج خدمت مخلصانه انجام داد.
🔹 همواره از افراد جسور وبی باک گُردان به شمار می آمد.و در چندین عملیات در جنگ تحمیلی هشت سال دفاع مقدس از جمله عملیات های رمضان و بیت المقدس شرکت کردند.
🔸شهادت۶۴/۴/٢
🔸آدرس مزار:
از کنار دیوار مهدیه ردیف۱شماره۲۳
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
ای شَــهِــــیدان
نه پَرْواز بلدم
نه بال و پرش را دارم ...
دامهای دنیایی اسیرم کرده اند
ولی ...
من میخواهم
اسیر شما شَهِیدان شوم و بس ...
شب تون شهدایی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
تلنگر ⚠️
📌وقتی حواست به عکس پروفایلت است که دلبری کند
کمی هم حواست به دل صاحب زمانت باشد ...
او اولین کسی است که این عکس را میبیند .
شیطونـه کنارِ
گوشت زمزمه میکنه:
تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️
هر جور که میشه خوش بگذرون
⚠️اما تو حواسـت باشه،
نکنه خوش گذرونیت به
قیمتِ شکســـــتنِ دل امام زمانمون باشه..
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#شهید_سیدجواد_حسینی_جوشانی
❇️ نماز با سنگ داغ!!!
درعملیات بیت المقدس هر دوی ما مجروح شده بودیم.من را به تبریز وسید جواد را به مشهد فرستادند.
زمانی که ازبیمارستان برمی گشتیم با قطار به طرف کرمان حرکت کردیم مدتی درجیرفت ماندیم بعدبا قطار ازکرمان عازم جبهه شدیم.
یادمه ازمسیر خرم آباد که برمیگشتیم ،قطارایستاد که نمازبخوانیم هنگام ظهر بود،
سیدجواد یک سنگ داغی رابرداشت
وبه من داد!!!
گفتم :
خیلی داغ است!
گفت:
با این سنگ نمازبخوان!
که او لا "
بیاد قیامت باشی
ثا نیا "
بالمس کردن سختیها به فکر نعمت های خداوند باشید!!
خودش نیز با همان سنگ داغ شروع به نمازخواندن کرد.
راوی:سید عزیز الله حسینی
همرزم شهید
🔸شهادت:۶۴/۴/۳
🔸آدرس مزار:
از کنار دیوار مهدیه ردیف 2شماره22
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#آیا_میدانید_که....
آیا میدانید که شهید سعید حسنی پور ٢سال از شهید محسن برهانی بزرگتر بود ولی در رفسنجان باهم دوست شدند وباهم در روز عید غدیر عقد اخوت بستند....
درآخرین اعزام محسن،
خانواده سعید به اواجازه ندادند که مجددا به جبهه برود ولی ایشان از پنجره آشپزخانه فرار می کند خود را به محسن می رساند درعملیات چند دقیقه بعد شهادت محسن شهید می شود....
و هر دو بعد سالها جنازه شان باز می گردد ودر غریب ترین قسمت گلزار شهدای کرمان آرام می گیرند.
#شهید_محسن_برهانی
#شهید_سعید_حسنی_پور
#آدرس_مزارشان_از_کنار_ورودی_اصلی_مهدیه_ردیف١ شماره٩و١٠
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#شهید_حجت
قسمت دوم:
فقط
یک شهید دیگر از۴شهید مونده بود
صحنه سوم
قلبم شروع کرد به تپیدن
از آنها جدا شدم،تصمیم گرفتم خودم زودتر به کنار این شهید بیایم،
زیر لب شروع کردم به توسل کردن،که خدا کند این یکی دیگر همون باشد...
اضطرابم لحظه به لحظه بیشتر میشد،چند قدمی جلوتر از آقا بودم و ایشون دنبال من می آمد..
به محض اینکه رسیدم به کنار مزار،
چشمم که به عکس افتاد دیدم بله درست است،شهید عینکی محمد رضا حجت...
از خوشحالی اشکم جاری شد خدایا شکرت که شهید عینک داره و فامیلش هم حجت هست...
ولی بازم دلهره داشتم آیا این همان شهیدی هست که خانم تو خوابش دیده؟؟؟
آقا به کنار مزار رسید،
همینکه چشاش به عکس روی مزار افتاد،دو زانو نشست وبر مزار شهید بوسه زد و های های شروع به گریه کردن کرد...
آقا مات و مبهوت بود،انگار یک شوک عجیب بهش وارد شده بود.
خانم هم به جمع ما اضافه شد کنار مزار شهید رسید همونجا نشست و شروع به گریه کرد.
-میشه بگید چی شده؟؟
-خانمم شفای منو از این شهید تو خواب گرفته!!!
دیگر طاقت نداشتم
گریه های این زن اشک مرا نیز درآورده بود
به هر طریقی بود سعی کردم خانم را آروم کنم.باهم روی نیمکت کنار مزار شهید نشستیم:
-میشه بگید دلیل این همه عرض ارادت به این شهید بزرگوار چیست؟
فقط دو جمله گفت:
-شوهر من سرطان داشت،
یک شب همین جوون
شهید گلزار شهدای شهر شما
به خوابم امد
و گفت:
شفای شوهرتو از آقا گرفتم دیگه غصه نخور...
و درست بود این شهید شوهر منو شفا داد...
بغض داشت دیگر نمی تونست چیزی بگه
منم اصرار نکردم،
ازشون تشکر کردم و به رسم رفاقت شماره شون رو گرفتم،
التماس دعا گفتم و از کنارشان دور شدم...
ادامه دارد...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#سشنبه_های_مهدوی
❇️حاج حسین یکتا:
بچهها!
شهدا خوب تمرین کردند ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را
در رکاب سید روحالله خمینی.
ما هم باید تمرین کنیم
ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب حضرت آقا.
انتظار یعنی
بـا " شهیــدان "
راه وصالِ یار را پیدا کنیم ...
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
سختےها را تحمل کنید...
این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانے امامزمان عج
اتصال پیدا مےڪند
📌اگر #امام_زمان غیبت کرده است، این #غیبت ماست نه #غیبت او...
این ما هستیم که #چشمان خود را بسته ایم، این ما هستیم که #آمادگی نداریم.
#منتظرانظهورگناهنمیکنند...
《اگریڪ روز پاڪ باشید وگناه نڪنیدحتما آقا(عج)رادرخواب می بینی!.
واگر۱۰روز پاڪ باشی ،خودحضــرت راخواهــی دید!
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman