eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
9.6هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "مادرشهید" 🔹صفحه ١٨٢-١٨١ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((جراحت گلو و تارهای صوتی)) سمت راست و به فاصلهٔ بیست متر، سر پیچ شیار دیگری، چند مشغول گفتگو بودند. ما فقط صدای خنده و قهقهه شان را می شنیدیم. ستون همان جا نشست. محمّدحسین، را داخل فرستاد و گفت: «برو ببین وضع از چه قرار است و تا کجا می توانیم پیش برویم.» چهار طرفمان کمین عراقی بود‌؛ یعنی کلاً تو دل دشمن بودیم. تخریب چی جلو رفت و وارد میدان مین شد. من دوربینِ دید در شب را برداشتم و او را نگاه کردم. داخل میدان فقط چند رشته سیم خاردار وجود داشت. هیچ مینی به چشم نمی خورد. تخریب چی بعد از چند دقیقه برگشت. محمّد حسین گفت: «چه خبر؟» تخریب چی جواب داد: «توی میدان مین هیچ مینی نیست، فقط سیم خاردار کشیده اند.» محمّد حسین گفت: «خودم هم باید ببینم.» و بلند شد و همراه تخریب چی جلو رفت. هنوز یکی، دو دقیقه از رفتن آن ها نگذشته بود که ناگهان صدای انفجار شدیدی💥به همراه شعلهٔ بزرگی به هوا بلند شد! برای لحظاتی همگی سر جایمان میخکوب شدیم. نفس ها توی سینه هایمان حبس شده بود. 😧 نمی دانستیم چه اتّفاقی افتاده است. صدای نالهٔ تخریب چی را شنیدیم و صدای محمّد حسین که مرتب سرفه می کرد. با عجله بلند شدیم و به طرف آن ها دویدیم. محمّد حسین همین طور که سرفه می کرد، به ما رسید. هر چه می خواست جلوی سرفه اش را بگیرد، نمی توانست. نگاه کردم، ترکش زیر گلویش خورده بود. مانده بودیم چه کنیم!! در آن شرایط حسّاس و در دل دشمن چطور جلوی صدای محمّد حسین و تخریب چی را بگیریم..؟! عراقی ها در فاصلهٔ بیست متری ما بودند. صدای انفجار و شعله های آتش را حتماً دیده بودند، ناله های تخریب چی و صدای سرفه های محمّد حسین هم خیلی بلند بود. الآن بود که روی سرمان خراب شوند. همگی آیهٔ «وَ جَعَلنا....» را می خواندیم. محمّد حسین به طرف تخریب چی اشاره کرد. من و حمید بالای سرش رفتیم، کنار سیم خاردار روی زمین افتاده بود. ظاهراً مینِ منفجر شده پایه دار بود، یعنی یک چیزی مثل مین سوسکی. این مین، چهل سانتی متر از سطح زمین فاصله دارد و از چهار طرف به وسیلهٔ سیم، تله شده بود. منطقه، کوهستانی بود و آب باران میدان مین را شسته بود. مین هم کج شده و سیم تله روی زمین افتاده بود؛ به همین سبب تخریب چی بدون اینکه متوجّه شود، پایش را روی سیم گذاشته بود و مین منفجر شده و یک ترکش به مچ پای تخریب چی و یک ترکش هم زیر گلوی محمّد حسین اصابت کرده بود. به کمک سعی کردیم تا تخریب چی را از میدان مین خارج کنیم. قمقمهٔ تخریب چی لای سیم خاردار گیر کرده بود. وقتی او را کشیدیم، سر و صدای قمقمه و سیم خاردار هم به بقیّه صداها اضافه شد. حسابی ترسیده بودیم.😰 هر لحظه منتظر بودیم تا عراقی ها بالای سرمان برسند. مات و مبهوت تلاش می کردیم تا هر چه سریع تر از..... 🍃🌸🍃 شهید "حمید رضا مظهری صفات" ، در سال 1340 در خانواده ای مذهبی در کرمان متولد شد. تحصیلاتش را تا چهارم دبیرستان ادامه و سپس داوطلبانه به جبهه رفت و سرانجام در سال 62 در منطقه شرمانی، به درجه رفیع نائل آمد. 🕊 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
ماه رمضان مقدمه اے بودبراے آشتے دادن قلب مابایادمولا....🌸🍃 اگه قلبت بایادمولا پیوندخورده خوش به حالت....❤️ اما اگرهنوزبلاتکلیفے،بشین باخودت فکرکن....✨ امام زمان هر بیست وچهارساعت میگه آیا کسے هست منویارے کنه؟ 🌱🌱🌱 میتونی یارباشے؟؟؟؟ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه پنجم #فرمانده لشکر۴۱ثارللّه بود
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه ششم ازاشراربودند.سیستان وکرمان را ناامن کرده بودند. اسلحه به دست وباج گیر. ازاهالی همان روستاهای اطراف،بیکار وسربه هوا. حاج قاسم فرمانده سپاه ثارالله بود وموظف به برقراری امنیت. چند وجهی کارکرد.چه جنگید،چه کنارشان قرارگرفت،چه تامین شان کرد،چه... اسلحه هارا گرفت وبه جایش موتورآب برایشان تهیه کرد تاروی زمین هایشان کشاورزی کنند. ارباب خودشان باشندتازورگیر! حالا همین ها کشاورزان معروفی هستند که هوای بقبه را دارند. 🍃خیلی افراد می گویند:فایده ندارد،این الوات ها آدم نمی شوند. محبت حاج قاسمی میخواهند! درایت،همت وآینده نگریش! بی راه رفته هارا به راه می آورد،دل گرفته هارا آزاده ... حاج قاسم گفته بود که تمام بی حجاب ها‌...دختران منند... فرزندان حاج قاسم ،باید خودشان راشبیه اندیشه پدرشان کنند... آن هم پدری به نام که افتخار فرامرزی است! 📚منبع کتاب:حاج قاسم 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
عید فطر...🍃🌸 عید پایان یافتن رمضان نیست.... عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است✨ چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می‌شود...✨ 🌹عید فطر،🌹 روز چیدن میوه‌های شاداب استجابت مبارک باد🌹 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
❤️ #شهـید_عزیز با یادِ تــو ، دلِ سنگم ، نَرم چشمانم ، اشک بار و اعتقادم ، محکم می شود .. در آرزوی آن روزی که مثل تــو پرواز کنم...🌹 #شهید_محمد_کارگر_راوری #سالروز_شهادت 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
➕ تقوا یعنۍ اینکہ هر لحظه حواست جمع باشھ، انگار که وسط قرار دارۍ. هر لحظه ممکنه پات بره روی ! تا این حد مراقبہ داریم ما؟.. :) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
💞⚜💞⚜💞⚜ تلنگر حاج‌آقا‌قرائتـی : هر معتاد حداقل سالی یک نفر رو با خودش همراه میکنه ..!🚫 شمایِ مسلمون ‌مسجدی سالی چند نفر رو مسلمونِ مسجدی میکنی ...؟!🌱 ••• 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "مادرشهید" 🔹صفحه ۱۸۴_۱۸۳ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ((جراحت گلو و تارهای صوتی)) <ادامه> مات و مبهوت تلاش می کردیم تا هر چه سریع تر از خارج شویم. همهٔ اسلحه ها را از روی شانه برداشته بودیم و در حالی که از ضامن خارج بود به دست گرفته بودیم. در همین موقع بلدچی که از همه بیشتر ترسیده😧 بود، راه افتاد که از شیار بالا برود وفرار کند. حمید با عجله دوید و پایش را گرفت و کشید پایین. گفت:«کجا می خواهی بروی؟» بلدچی گفت: «می خواهم بروم بالا، الآن می رسند.» حمید گفت: «بالا بروی بدتر است، یک راست می روی توی شکمشان، همین جا بمان، الآن همه با هم می رویم.» و رو کرد به من گفت: «تو مواظب این بلدچی باش، یک وقت راه نیفتد برود تا من به بچّه ها برسم!» من آمدم کنار ايستادم. حالا هم باید مواظب بلدچی باشم که فرار نکند و کار دست خودش و ما ندهد و هم مواظب اطراف که عراقی ها سر نرسند و هم حواسم به بچّه ها باشد که ببینیم چه می کنند. حمید بالاخره موفّق شد تا را از لای سیم خاردار بیرون بکشد. فرصت کمی داشتیم، باید هر چه سریع تر به عقب بر می گشتیم. حمید به و تخریب چی کمک کرد تا راه بیفتد.من هم از پشت سر حواسم به بچّه ها، بلد چی و عراقی ها بود. در برگشت دوباره به همان بوته ای رسیدیم که وسطش منوّر بود. حمید خم شد و دستش را بالای سیم تله گرفت. بچّه ها یکی یکی از روی سیم رد شدند. از شیار که عبور کردیم، تازه وارد یک کفی شدیم. همه با هم و از ته دل آیهٔ «وَجَعَلنا...» را می خواندند. خیلی عجیب بود، هنوز هیچ کس به تعقیب ما نیامده بود. گویا «وَجَعَلنا....» عراقی ها را حسابی کر و کور کرده بود. با آن انفجار مهیب💥 و آن شعلهٔ شدیدی که از یک کیلومتری مشخّص بود، با آن سرو صدایی که محمّد حسین و تخریب چی راه انداخته بودند و با آن موقعیّتی که ما در دل و زیر گوش عراقی ها داشتيم، باید دیگر کارمان ساخته شده باشد، امّا هنوز از عراقی ها خبری نبود. پای تخریب چی شده بود و نمی توانست خیلی تند حرکت کند. یک دستش زیر شانهٔ محمّد حسین بود و دست دیگرش دور گردن حمید. با همهٔ این حرف ها سعی می کردیم تا جایی که امکان دارد سریع تر راه برویم. من همچنان مراقب اطراف، به خصوص پشت سرمان بودم. هر لحظه انتظار می کشیدم که عراقی ها گشتی هایشان را دنبالمان بفرستند.😨 آخرین کمین را هم پشت سر گذاشتیم و بعد از عبور از کفی وارد شیار یک رودخانهٔ بزرگ شدیم. هنوز خیلی راه مانده بود. حداقل باید دو ساعت دیگر راه برویم. در این فاصله صدای محمّد حسین هم قطع شده بود و اصلاً نمی توانست حرف بزند. در همین اوضاع و احوال یادمان افتاد که یک مصیبت دیگر هم در پیش داريم. خودمان دست بود. و با توجّه با هماهنگی های انجام شده ما خیلی زودتر از موعد مقرّر بر می گشتیم؛ چون اتّفاقی که افتاد، مانع از آن شد که کارمان را انجام دهیم و حالا اگر می خواستیم بی توجّه به این مسئله برگردیم، حتماً نیروهای خودی ما را با عراقی ها اشتباه می گرفتند و به رگبار می بستند..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman