eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیــــ🌷ــــــد یعنی: به خیرگذشت...نزدیک بود بمیرد!» "تو" چه میکنی، این میانه ی خون برادرم...؟!برای بیداری ما...؟! آخ ... یادم رفته بود ... شهیــــ🌷ــد بیدارمیکند ... شهیــــ🌷ـــد دستت را میگیر شهیـــ🌷ــــد بلندت میکند ... شهیـــ🌷ــــد ، "شهیدت" میکند ... فکه و اروند یا دمشق وحلب... یا صعده و صنعا...! فرقی نمیکند... شهیـــ🌷ـــــد ، شهیدت میکند ؛ باورنمیکنی....؟؟؟؟ حالا عکس را بزرگ کن ، بزرگتر... حالا زل بزن....!!! بیدار که بشوی،جاده خاکی انحرافی رفته رابرمیگردی🕊به صراط مستقیم 🌹شهادتـــــــ میوه ی درختان جاده ی صراط مستقیم است ..!❣ ❣یادت باشد : «شهید ، شهیدت میکند❣ ─━━━━━━⊱🌹⊰━━━━━━─ j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
؟ ══🍃💚🍃══════ تو ترمینال راه آهن منتظر قطار بودیم وای من که رو پا بند نبودم -سیدم سید:جانم خانم -پس ‌‌چرا این قطار نمیاد سید:آخه یادش نبود من یه فنقلی همراهمه -خخخخ آخه این سفر فرق داره من و دلبر میریم پیش حضرت دلبر سید: من فدای خانمم بشم بالاخره قطار اومد سوار شدیم بعداز ۷-۸ساعت به مشهد رسیدیم رفتیم هتل بعداز غسل زیارت لباسمون پوشیدیم رفتم سمت سید شال سبزش انداختم رو شانه اش و دستی ب محاسنش کشیدم مجتبی خیلی دوست دارم سید: منم خیلی دوست دارم چادرمو سر کردم و دست به دست مجتبی به سمت حرم راه افتادیم چشم که به حرم🕌 خورد اشک تو چشام جمع شد تو دلم غوغا بود دست سیدم رو بیشتر از پیش توی دستام میفشردم ارامش دل بی قرارم بود💞 از باب الجواد وارد شدیم از صحن جامع رضوی گذشتیم وارد صحن اصلی شدیم روبه روی ایوان طلا نشستیم اشک از چشمام جاری شد آقا ازتون ممنونم که مجتبی بهم دادید آقا یه دنیا ازت ممنونم مجتبی سرم کشید به سینه اش _مگه من مردم که گریه میکنی رقیه جان -توروخدا دیگه هیچ وقت اینو نگو 😔 پاشدم راه برم سرم گیج رفت مجتبی:رقیه رقیه جان خانمم -هیچی نیست توکه از ضعف من خبر داری حالا بیا یه سلفی بندازیم چیک 📷 حالا بیا یه قلب رو گنبد 📸 سید از کارام خندش گرفته بود روبهم کرد و گفت رقیه جان تو باید عکاس میشدی😅 ماشاالله صدتا ژست گرفتیم خخخخ با عکس گرفتن و حرفای سید حال و هوام عوض شد😊 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو............ش ══🍃💚🍃══════ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
؟ ══🍃💚🍃══════ برای نماز صبح، ظهر و مغرب میرفتیم حرم بهترین روزای عمرم بود خیلی مزه میداد سید: رقیه بانو بریم بازار دو دست لباس بخریم برای نماز -😍😍😍فدای ایده های سیدم بشم سید:خدانکنه یه عبایی سفید یه چادر عبایی سفید برای نماز خریدیم ماکه از سفر برگشتیم محدثه و سیدمحمد فرحناز و مهدوی حسنا و حسین همگی با یه پرواز رفته بودن کربلا سیدمجتبی وقتی فهمید گفت من خیلی شرمنده خانم شدم نشد بریم کربلا منم پرو پرو گفت منو با جوجه هامون ببر سید- ای به چشم رقیه جان از فردا بریم کانون بگو خانم راد فر هم تشریف بیارن -‌چشم حتما به مطهره زنگ زدم گفتم بیا بریم مکان کانون ببینیم مطهره و منو سید، -أه مجتبی اینجا چقدر کثیفه سید: خانم ببخشید دیگه ۳-۴ ساله تمیز نشده -أه خونه کیه؟ سید: خونه مامان بزرگم بعداز فوتش دست نزدیم همینجوری مونده خانم رادفر بچه‌ها کی میان؟ مطهره :سه روز دیگه سید: رقیه جان فعلا باید خودمون شروع کنیم تمیز کاری تا بچه‌ها بیان مطهره: آقای حسینی منم میام کمک سید: ممنونم ما سه نفری شروع کردیم به تمیزکاری الحمدالله تا بچه ها بیان آشغالها جمع شد مونده بود رنگ آمیزی که قرار شد مطهره و دوستاشم بیان رنگ آمیزی آقایون هم سقفها رو رنگ کنن بالاخره کار کانون تموم شد اتاقها با تور و مقواو کاغذرنگی و فوم تزئین شد تبلیغات در سطح استان انجام شد، چون کار کودک بود تصمیم گرفتیم اسم کانون بذاریم 《کانون مذهبی فرهنگی حضرت رقیه》 بالاخره امروز بعد از پنج ماه بچه ها ثبت نام شدند قرار شد حسنا و محدثه بچه هارو ثبت نام کنن منو سید بریم معراج الشهدا مصاحبه با همرزم شهید رضا حسن پور سر راه برگشت هم مداد رنگی و کاغذ A4، آبرنگ و.....بخریم 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو............ش ══🍃💚🍃══════ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
لبخند بزن 🍃 به ما که چشم به شفاعت تو دوخته ایم j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
🦋ویژه نامه شب جمعه 💞فقط حسین ... 🥀و دگر هیچ...💔 j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
4_5815419606075965871.mp3
8.55M
مرهم واسہ چشم ترم میخوام حالِ دلم بده حرم میخوام حال دلم خیلے بده💔 جا موندم از قافله بازم j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
🔷️بِسمِ رَبِ الشُهَداء وَ الصِدیقین🔷️ 🔸️خداوند در قران میفرماید: وَلاتَحسَبَنَ الَذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتا آل عمران ۱۶۹ این یعنی است.🌺 این یعنی صحبتهایمان را میشنود، دلتنگی هایمان را میبیند، هایمان را درک میکند و... این یعنی میداند هایمان به سبب چیست؟🕯🦋 هایمان از کجا منشا میگرد.این یعنی او زنده است!💯 💠سال های پیش بود با خودم عهد کردم او را برادر بنامم.😍این به این جهت بود که زنده بودنش را در زندگی ام درک میکردم و میدانستم او مانند یک از من مراقبت خواهد کرد.❣ 💠سال ها بود که با عکسش زندگی میکردم قاب عکسشم را جلویم میگذاشتم و درد و دل میکردم.😭🌹 اما نمیدانستم من تنها نیستم!!!نمیدانستم ابراهیم لطفش شامل حال خیلی ها شده و خیلی ها به او برادر میگویند و او در حق خیلی ها برادری میکند..☺️🤲 ولی از حق نگذریم چه شهید است..ما او را از یاد بردیم..!!،یاد او را به دست باد سپردیم ولی او ما را از یادنبرده..📿 این ها را همه‌و همه به یک علت میگویم و آن هم دلتنگی است.. دلتنگی شهیدی که تا امروز را داشتم ولی حالا میدانم تا همیشه پیش مادرش (س)می ماند.. وبه یاد که ابراهیم کبوتر🕊 گمنامش هست و میماند.💕🌿 j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
🌸به نام آنکه بی منت محبت میکند🌸 🍃دوستان شهدایی سلام🖐 شبتون بخیر باشه ان شاءالله 🍃 🌸فردا نهمین روز چله ، به نیابت خانم مهدوی پور میخونیم ان شاءالله به حق حضرت زینب س حاجت روا بشند🌸 🍀یادتون نره واس امام غریبمون هم دعا کنید🍀 🌼ان شاءالله عاقبت همه ی ما ختم به خیر وشهادت بشه 🌼 🌺اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️(شهیدابراهیم هادی)♥️ ابراهیم که قدرت بدنی بالایی داشت 💪به دل دشمن می زد و با چندین اسیر بر می گشت.👀👊🏻 در آن اوضاعی که اول جنگ داشتیم🔫💣 و سلاح و مهمات به مقدار کافی نبود⚔ ابراهیم با اسرایی که می گرفت برای یاران خود سلاح جمع می کرد و در بیشتر عملیات ها بدون سلاح بود.🙃🤷🏻‍♂ می گفت وقتی عملیات آغاز شود به اندازه کافی سلاح روی زمین میریزد ...✋🌹 j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•