eitaa logo
اشعار ۱۴ معصوم (ع) و احادیث
671 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
127 ویدیو
7 فایل
http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
جنت در بسته سازد مهر خاموشی ترا چهره زرین می کند چون به، نمدپوشی ترا حلقه ذکر خدا گردد لب خاموش تو گر شود توفیق از مردم فراموشی ترا خانه داری، در گذار سیل لنگر کردن است می شود حصن سلامت، خانه بر دوشی ترا هوشمندی می برد بیرون ترا از آب و گل می نماید صورت دیوار، بیهوشی ترا گوش اگر داری درین بستانسرا هر غنچه ای می کند با صد زبان تلقین خاموشی ترا غافلی چون رشته کز سیمین بران روزگار رنج باریک است حاصل از هم آغوشی ترا خنده چون مینای می کم کن که چون خالی شدی می گذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا آنچنان کز خار آتش را فزاید سرکشی بیش شد رعنایی نفس از خشن پوشی ترا هوشیاری زنگ غفلت می برد صائب ز دل دل سیه چون لاله می گردد ز می نوشی ترا «صائب تبریزی» http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نذر حضرت فاطمه معصومه (س) در قم فتاد شیون و غوغا برای تو گویا شکست قامت طوبا برای تو توفان به پاست در غم و اندوه و ماتمت یعنی گسست حالت دریا برای تو ای خواهر غریب امام غریب ما آمد ز توس حضرت مولا برای تو باید گریست مثل برادر در این عزا باید که داشت ناله و نجوا برای تو داغت شبیه داغ جگر سوز زینب است ای بی قرار زینب کبرا برای تو دور از مدینه جان بسپاری به شهر قم در جنّت است ناله ی زهرا برای تو پژمرده گشت جان شقایق ز ماتمت پرپر شده ست لاله ی صحرا برای تو در ظهر روز هجر و فراق چو آتشت ریزد اذان اشک مصلّا برای تو در لَیْلَةُ الْعَزای جگرسوز داغ تو گلگون گرفت دیده ام احیا برای تو هر بیت این سروده ی ماتم بود گواه "یاسر" گرفت محفل غم را برای تو ** محمود تاری «یاسر» http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدح و مرثیه حضرت معصومه سلام الله علیها سلام الله علیها برگدای خانه اش معصومه؛عصمت میدهد دستِ زائرهای خود برگ شفاعت میدهد برکسی که خاک شد؛تاثیر ِتربت میدهد قولِ دیدارِ رضا را در قیامت میدهد مثل سلطان ، گنبدِ این شاه بانو با صفاست زائر ِ معصومه در قم ، زائر قبرِ رضاست سفره ای مثل عموجانش حسن انداخته حضرت رب الکرم اورا کریمه ساخته هرکه بی حاجت به کویش پا گذارد؛باخته شک ندارم اصلا او معصومه را نشناخته مثل زهرا مادرش احسان او بی انتهاست دختر باب الحوائج، دیده بر راه گداست مثل زینب مو به مو تفسیر قرآن می کند با تکان چادرش کافر مسلمان می کند دست او باز است و زینب وار، احسان می کند خواهر سلطان ِعالم کار ِسلطان می کند از کلام حضرت صادق چنین معلوم شد زائرِ او زائرِ هر چهارده معصوم شد رشته های معجر او دست بافِ فاطمه است هرکه دورش گشته بی شک در طواف فاطمه است در عفافِ زندگیِ او، عفافِ فاطمه است عشق او تفسیر ِ عین و شین و قاف فاطمه است هیچ مردی با چنین اعجوبه ای هم تا نشد عاقبت هم همسری در رتبه اش پیدا نشد سالهای سال در چشم انتظاری سوخته در فراق روی بابا دیده بر در دوخته اسم زندان در دل او شعله ها افروخته گریه های بی صدا را از کسی آموخته خانهٔ موسی بن جعفر بیت الاحزانش شده گریه در ده سالگی روزی چشمانش شده در یتیمی احترامش را نگه می داشتند دور تا دورش برادر ها اقامت داشتند بی اجازه پا کنار خانه اش نگذاشتند جای هیزم شاخه گل در پشت در بگذاشتند داغ بابا دید اما داغی مسمار نه کوچه های تنگ دید اما درودیوار نه فاطمه بود و مدینه قامتش را تا نکرد بی حیایی با لگد در را به سویش وا نکرد با کف پا روی چادر قاتلی امضا نکرد گوشوارش را کسی در کوچه ها پیدا نکرد مادرش زهرا ولی در زیر یک در گیر کرد سینه زخمی سه ماهه مادرش را پیر کرد بعد بابا با رضا جان بیشتر مانوس شد ساحل چشمان او دلبند ِ اقیانوس شد غربت آن دم در تمام ِ هستی اش ملموس شد که رضایش از مدینه رهسپار طوس شد شد مدینه بی رضا، یکسال مانند قفس گریه می کرد و صدا می زد رضا را هرنفس نامه ای از یار آمد، بالهایش باز شد موسم ناقه سواری های او آغاز شد تا به شهر ساوه بغض دشمنان ابراز شد بال و پرهای های کبوتر ها شکارِ باز شد صحنه ای از کربلا با دیدهٔ تر دیده است در دیار بی کسی داغ برادر دیده است سوی قم او داغدار آمد ولی با احترام کوچه واکردند مردم در میان ازدحام می رسید از هر طرف تنها صدای السلام شد گریز روضه ام یک جمله «ای لعنت به شام» چه بلایی بر سر ناموس حق آورده اند عمه سادات را خیلی مُعَطّل کرده اند کوچه کوچه محمل ِ بی پرده را چرخانده اند دورِ ناقه چشمهای بی طهارت مانده اند خارجی فرزند زهرا را به خنده خوانده اند بسکه سرها را به روی نیزه ها رقصانده اند بارها از روی نیزه سر زمین افتاده است گیسوی آقام دست آن و این افتاده است بی طهارت ، دست ،گردان آیهٔ تطهیر شد بسته دسته قافله در حلقهٔ زنجیر شد باتکان نیزهٔ ششماهه مادر پیر شد بارها با نیزه داری مست او درگیر شد داد زد نامرد با بال و پرش بازی نکن کودکم خوابیده بس کن باسرش بازی نکن قاسم_نعمتی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مرثیه شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها سلام الله علیها دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم محتضر ،خسته ،از این بی کسی ایامم ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟ شده تسکین به همین نامه کمی آلامم چقَدَر خوب شد اینجا سروکارم افتاد میهمانِ قم و این سلسلة خوش نامم چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من فکر آوارگی زینب و شهرِ شامم جز سلام ، از همه یک بی ادبی نشنیدم سرِبازار ندادست کسی دشنامم داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم دست بسته سرِهر کوچه تماشا نشدم عزتم را نشکستند خیالت راحت غیرتم را نشکستند خیالت راحت پَرِ خاکی ننشسته است روی چادر من حرمتم را نشکستند خیالت راحت مثلِ کوفه وسط خطبة من کف نزدند صحبتم را نشکستند خیالت راحت دست بر سینه مودب همه ره وا کردند شوکتم را نشکستند خیالت راحت با لگد باز نکردند درِ بیت النور خلوتم را نشکستند خیالت راحت قم کجا شام کجا غربت سادات کجا سرِ بر نیزه و دروازة ساعات کجا دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم شود این حادثه تکرار خدارحم کند یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای یک سر و این همه آزار خدا رحم کند نیزه داران همه مستند نیفتی پایین حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد بر من و زلف ِ خم یار خدا رحم کند ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند دست انداخت یکی پرده محمل را کَند جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند زنی از بام صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدارحم کند یک نفر گفت اگر بغض علی را داری سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند قاسم_نعمتی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
شهادت_حضرت_معصومه سلام الله علیها گریز_حضرت_زینب سلام الله علیها قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ماخاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچة تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد قاسم_نعمتی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت حضرت فاطمه معصومه س روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سالها منتظر روی برادر بودم روی قبرم بنویسید جدایی سخت است اینهمه راه بیایم، تو نیایی سخت است یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم سالها میشود، از پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن خسته و با قدِ خمیده رفتم بنویسید همه دور و برم ریخته اند چه قدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند چه قدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد چادرم دور و برم بود و به پایی نگرفت معجرم روی سرم بود و به جایی نگرفت من کجا؟ شام کجا؟ زینب بی یار کجا؟ من کجا؟ بام کجا؟ کوچه و بازار کجا؟ بنویسید که عشاق همه مال هم اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید... روی قبرش بنویسید برادر بوده سالها منتظر دیدن خواهر بوده روی قبرش بنویسید که عطشان نشده بدنش پیش نگاه همه عریان نشده بنویسید کفن بود، خدایا شکرت هرچه هم بود بدن بود؛ خدایا شکرت یار هم آنقدری داشت که غارت نشود در کنارش پسری داشت که غارت نشود او کجا؟ نیزه کجا؟ گودی گودال کجا؟ او کجا؟ نعل کجا؟ پیکر پامال کجا؟ بنویسید سری بر سر نی جا میکرد خواهری از جلوی خیمه تما شاه میکرد علی اکبر لطیفیان http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
وفات شهادت گونه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد ای مظهر تجلّی انوار کردکار ای بانوی مجلّله در عصمت و وقار هم دختر امامی و هم خواهر امام هم عمّه ی امام زمانی به افتخار بانوی آب و آینه ای مثل فاطمه آیینه دار حضرت زهرا به روزگار پیش از تو ، یک کویر ترک خورده بود قم از برکت وجود تو، دریا شد این دیار عازم شدی بسوی خراسان به شوق وصل اما به درد هجرِ برادر شدی دچار از ساوه دلشکسته رسیدی به شهر قم با سینه ای پر از‌ غم و چشمان اشکبار دیدی شُکوه حبِّ علی را میان خلق استاده اند بر سر راهت به انتطار با دسته های گل همه در پیشواز تو ریزند اشک شوق چنان ابر نو بهار دلگرم از محبّتِ این سیل جمعیت رفتی به بیت نور به اعزاز و اختیار کم بود اگر اقامت تان، ای دریغ و درد دلها ز رفتنت شده بی تاب و داغدار کوتاه بود، عمر شریفت مثال یاس اما نسوخت چادرتان دیگر از شرار پژمرده گشت دشت " شقایق" ز داغ تو ای معنی کرامت و ایثار و اقتدار حمید رضازاده " شقایق" کرمان ۱۴۰۳/۷/۲۳ https://eitaa.com/rezazadeh_shaghayegh
در هوای کام دنیا می فشانی جان چرا؟ می کنی در راه بت صید حرم قربان چرا؟ چیست اسباب جهان تا دل به آن بندد کسی؟ می کنی زنار را شیرازه قرآن چرا در بیابان عدم بی توشه رفتن مشکل است نیستی در فکر تخم افشانی ای دهقان چرا هیچ قفلی نیست نگشاید به آه نیمشب مانده ای در عقده دل اینقدر حیران چرا دین به دنیای دنی دادن نه کار عاقل است می دهی یوسف به سیم قلب ای نادان چرا هیچ میزانی درین بازار چون انصاف نیست گوهر خود را نمی سنجی به این میزان چرا از بصیرت نیست گوهر را بدل کردن به خاک آبروی خویش می ریزی برای نان چرا خنده کردن رخنه در قصر حیات افکندن است می شوی از هر نسیمی همچو گل خندان چرا آدمی را اژدهایی نیست چون طول امل بی محابا می روی در کام این ثعبان چرا نان جو خور، در بهشت سیر چشمی سیر کن می خوری خون از برای نعمت الوان چرا درد می گردد دوا چون کامرانی می کند می کشی ناز طبیب و منت درمان چرا زود در گل می نشیند کشتی سنگین رکاب چارپهلو می کنی تن را، ز آب و نان چرا می کشند آبای علوی انتظار مقدمت مانده ای دربند این گهواره چون طفلان چرا چشم اقبال سکندر تشنه دیدار توست در سیاهی مانده ای، ای چشمه حیوان چرا چشم بر راه تو دارد تاج زرین شهان بر صدف چسبیده ای، ای گوهر رخشان چرا بهر یک دم زندگانی، چون حباب شوخ چشم می کنی پهلو تهی از بحر بی پایان چرا ترک حیوانی، به حیوانات جان بخشیدن است خویش را محروم می داری ازین احسان چرا ساحل بحر تمنا نیست جز کام نهنگ می روی صائب درین دریای بی پایان چرا؟ «صائب تبریزی» http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹