کسی که گفت به گل نسبتی است روی ترا
فزود قدر گل و برد آبروی ترا
از آن به هر چمنی جستجو کنیم ترا
که تا مگر ز گلی بشنویم بوی ترا
بهل که شیخ به طاعت خرد بهشت که ما
به عالمی نفروشیم خاک کوی ترا
به هر طرف دل جمعیتی پریشان خواست
به حکمت آن که پریشان نمود موی ترا
خدای را دل ما را مکدر از چه کنی
که گاه جلوه خوش آیینه است روی ترا
ز خاک کوی خرابات پا مکش «عمان »
که آب رفته نیاید دوباره جوی ترا
«عمان سامانی»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
ای که جز انکارت اندر کار صاحبکار نیست
گر، به چشم عقل بینی هرگزت انکار نیست
گاه می گویی به مجلس دل چرا، بی درد، نی
گاه می گویی به گلشن گل چرا، بی خار نیست
با فضولی ها که این جبر است یا آن اختیار
یا که این زشت است یا آن جبر ما را کار نیست
صورت صرفیم و با نقاشمان نبود نزاع
دستی محضیم و با استادمان پیکار نیست
رشته را، باری کشش شرط است گر خوش بنگری
چیست اندر سبحه زاهد که در زنار نیست
راه را، باری کشش شرط است گر خوش بنگری
چیست اندر برنس راهب که در دستار نیست
از خیانتها که آمد وز جنایتها که رفت
آزمودستیم چیزی بدتر از آزار نیست
باری ار، باری کشی سنجیده ام من بارها
روبکش رطل گران کز این سبک تر، بار نیست
«عمان سامانی»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
امشب در این بساط به ما عشرت شهی است
کاقبالمان موافق و توفیق همرهی است
جمعیم دوستان و حکایاتمان دراز
این شب عدوی ماست که میلش به کوتهی است
تا نغمه های چنگ شبانان به گوش ماست
کی اعتنا به بانگ خروس سحرگهی است
از دهرمان موافقت، از کوکب اتفاق
از چرخمان موافقت، از بخت همرهی است
گر عاقلی به حلقه دیوانگان درآی
کاین حلقه را نهادن و رفتن ز آگهی است
ما را اگر چه بی خبری عادت آمده است
لیکن به معنی همه اسرار آگهی است
گوشی به صحبت همه از اشتیاق صبح
گوش دگر همی به اذان سحرگهی است
شیر، آن کسی بود که سگ نفس را کشد
ورنه اسیر نفس شدن عین روبهی است
بحر است طبع من «عمان » طبع ها چو جوی
هر جوی عاقبت به سوی بحر منتهی است
«عمان سامانی»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
چو دست شانه گشاید ز زلف یار گره
به پای دل زند از غصه بیشمار گره
به غیر رشته زلفش که دل بدو بستم
کسی ندید، به یک رشته صد هزار گره
دمی برای خدا از جبین گره بگشای
از این زیاده به دل ها روا مدار گره
گره گشای جهان چون علی(ع) بود «عمان »
امید هست که بگشایدت ز کار گره
یگانه حضرت حبل المتین که غیرت او
گشود کشور دین را، ز ذوالفقار گره
«عمان سامانی»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود
گوشه ی ویرانه جای بلبل زهرا نبود
جان بابا ! خوب شد بر ما یتیمان سر زدی
هیچ کس در گوشه ی ویران به یاد ما نبود
دخترم ! روزی که من در خیمه بوسیدم تو را
ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود
جان بابا ! هر کجا نام تو را بردم به لب
پاسخم جز کعب نی ، جز سیلی اعدا نبود
دخترم ! وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت ؟
عمّه آیا در کنارت بود بابا یا نبود
جان بابا ! هم مرا ، هم عمّه ام را می زدند
ذرّه ای رحم و مروّت در دل آن ها نبود
دخترم ! وقتی عدو می زد تو را بر گو مگو
سیّد سجّاد زین العابدین آن جا نبود ؟
جان بابا ! بود امّا دست هایش بسته بود
کس به جز زنجیر خونین یار آن مولا نبود
دخترم ! آن شب که تنها اوفتادی از نفس
مادرم زهرا مگر با تو در آن صحرا نبود ؟
جان بابا ! من دویدم زجر هم می زد مرا
آن ستمگر شرمش از پیغمبر و زهرا نبود
دخترم ! من از فراز نی نگاهم بر تو بود
تو چرا چشمت به نوک نیزه ی اعدا نبود ؟
جان بابا ! ابر سیلی دیده ام را بسته بود
ورنه یک لحظه دل من غافل از بابا نبود
دخترم ! ماشورها بر شعر ” میثم ” داده ایم
ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبود
جان بابا ! دست آن افتاده را خواهم گرفت
زآن که او جز مادح و مرثیه خوان ما نبود
حاج غلامرضا سازگار
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مرغ بسمل شدهای بال و پرش میسوزد
کودکی زندگیاش در نظرش میسوزد
دختری که وسط خیمهای گیر افتاده
اولین شعله که آید سپرش میسوزد
سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد
تا تکانی بخورد موی سرش میسوزد
بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد
اثر سوختگی دور و برش میسوزد
تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه
ناگهان گوشه چشمان ترش میسوزد
شدهام مثل همان مادر محزونی که
همه شهر ز آه سحرش میسوزد
عمه؛ آن شب که مرا روی هوا میآورد
ریشۀ موی سرم بین اثرش میسوزد
تا ترکهای لب تشنه بابا دیدم
جگرم گفت: هنوزم جگرش میسوزد
بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید
سینهام از نفس شعله ورش میسوزد
شاعر:قاسم نعمتی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
شعر دفن حضرت رقیه سلام الله علیها
داغِ مادر دوباره تازه شده
موقعِ تشییعِ جنازه شده
چه کنم عمه مانده ام حیران
بسته بر ماست راه قبرستان
بی کفن بر زمین رهات کنند
دختر خارجی صدات کنند
قبر کندن برای تو سخت است
دیدن دست و پای تو سخت است
اسمئی افهمی، بخواب آرام
گشته آواره بودنِ تو تمام
دم آخر لبت تکان دادی
ای بمیرم گرسنه جان دادی
مانده جسمت به روی دستانم
دارم أمن یجیب می خوانم
پای تا سر، ورم ورم شده ای
مثل بازوی مادرم شده ای
شده رخت اسیری ات کفنت
آه قربان دست و پا زدنت
گیسوان سر تو کم شده است
هردوتا ساق پات ،خم شده است
لخته خون است روی گیسویت
جای دست است، زیر ابرویت
دهن ِ خونی تو پیرم کرد
چه شد آن شب چگونه زد؟ نامرد!!
جای انگشتر است بر دهنت
زده با پست دست بر دهنت
جای دندان شیری ات زخم است
استخوان های صورت تو شکست
گیسویت غارت ِ یهود شده
گردنِ تو چرا کبود شده
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
دستگیر عالمم اما دوستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است
گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است
شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است
غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است
می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است
یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است
قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است
گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است
وجه تشبیه سر من با سر تو این بود
هر دو صورت سوخته گیسو پر از
خاکستر است
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
راز من ولبهایِ تو معنا شدنی نیست
جز با نفسم، خون ِ تو احیا شدنی نیست
با ناز همینکه زلبت بوسه گرفتم
گفتم شبم انگار که فردا شدنی نیست
و اللهِ کسی که به لبت بی ادبی کرد
جز با نفس فاطمه رسوا شدنی نیست
گیرم که همه سُرمه و آئینه بیارند
این دخترک سوخته زیبا شدنی نیست
این پا نشدن پیش تو از بی ادبی نیست
این پایِ ورم کرده دگر پا شدنی نیست
نه پیر زمین خورده شود دخترِ سابق
نه ،،این سرِ غارت شده بابا شدنی نیست
این گیسوی کوتاه دگر شانه ندارد
زحمت نکش عمه گره اش واشدنی نیست
آن شب جلویِ مادرِ تو بد کتکم زد
ورنه قدِ کوتاه چنین تا شدنی نیست
شد تیزی چکمه اثرش چون نوک مسمار
پهلویِ لگد خورده مداوا شدنی نیست
دختر که زمین خورد ز گیسو نکشیدش
بی ناز کشی هایِ پدر پا شدنی نیست
هرچیز که از خیمة ما رفت به غارت
غیراز سرِ بازار که پیدا شدنی نیست
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
راز من ولبهایِ تو معنا شدنی نیست
جز با نفسم، خون ِ تو احیا شدنی نیست
با ناز همینکه زلبت بوسه گرفتم
گفتم شبم انگار که فردا شدنی نیست
و اللهِ کسی که به لبت بی ادبی کرد
جز با نفس فاطمه رسوا شدنی نیست
گیرم که همه سُرمه و آئینه بیارند
این دخترک سوخته زیبا شدنی نیست
این پا نشدن پیش تو از بی ادبی نیست
این پایِ ورم کرده دگر پا شدنی نیست
نه پیر زمین خورده شود دخترِ سابق
نه ،،این سرِ غارت شده بابا شدنی نیست
این گیسوی کوتاه دگر شانه ندارد
زحمت نکش عمه گره اش واشدنی نیست
آن شب جلویِ مادرِ تو بد کتکم زد
ورنه قدِ کوتاه چنین تا شدنی نیست
شد تیزی چکمه اثرش چون نوک مسمار
پهلویِ لگد خورده مداوا شدنی نیست
دختر که زمین خورد ز گیسو نکشیدش
بی ناز کشی هایِ پدر پا شدنی نیست
هرچیز که از خیمه ی ما رفت به غارت
غیراز سرِ بازار که پیدا شدنی نیست
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد
کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد
دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده
اولین شعله که آید سپرش می سوزد
سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد
تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد
بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد
اثر سوختگی دور و برش می سوزد
تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه
ناگهان گوشه چشمان ترش می سوزد
شده ام مثل همان مادر محزونی که
همه شهر ز آه سحرش می سوزد
عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می آورد
ریشۀ موی سرم بین اثرش می سوزد
تا ترک های لب تشنه بابا دیدم
جگرم گفت: هنوزم جگرش می سوزد
بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید
سینه ام از نفس شعله ورش می سوزد
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد
تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد
تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است
به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد
برایِ عرضِ ادب دستِ عمه می بوسم
تلاش کرد که ضربه به پیکرم نخورد
خداکند سحری در دل بیابانها
وصال دختری ومادری بهم نخورد
نشد که دستِ خودم را بیاورم بالا
مگر سپر شود وضربه بر سرم نخورد
قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم
که دستِ مردِ غریبه به معجرم نخورد
خداکند که مسیرِ لگد پرانی مست
برایِ بی ادبی جانبِ حرم نخورد
بزرگیِ کفِ یک دست وصورتی کوچک
برای سیلی محکم تری بهم نخورد
مرا گرفت زمویِ سرم بلندم کرد
چگونه دخترِ تو ضربه، هر قدم نخورد
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹