مرثیه امام باقر علیه السلام
از اندوهت دل خلق جهان سوخت
ز آه سینه ات هفت آسمان سوخت
مدینه تا عزادار غمت شد
از این ماتم دل پیر و جوان سوخت
قلم از داغ تو وقت نوشتن
شکست از غم ، میان واژگان سوخت
ز زهر کینه و داغ فراوان
دلت در سینه چون آتشفشان سوخت
مزارت خاکی و بی صحن و زائر
از این غربت بقیعت بی گمان سوخت
بیادت ابر محنت زا که بارید
شفق خون شد دلش رنگین کمان سوخت
غزل در این مصیبت ناتوان است
میان مثنوی باید ز جان سوخت
تو هستی پنجمین مهر هدایت
که روشن از تو شد جان ولایت
به عهد کودکی پژمردی از درد
ز جور کوفیان پست و نامرد
تنت زخمی داغ کربلا بود
دلت لبریز از رنج و بلا بود
گمانم پنج ساله بودی آن روز
که دیدی آن مصیبت های جانسوز
بروی خاک دیدی، جسم بی سر
تن صد پاره از شمشیر و خنجر
در آغوش پدر اصغر که جان داد
تو دیدی، زخم حلقش را نشان داد
لبت از تشنه کامی پر شرر بود
ز هر سو نقشی از خوف و خطر بود
سر خورشید را بر نیزه دیدی
خروش و ناله ها از دل کشیدی
در آن صحرا شب شام غریبان
ز آتش می دویدی در بیابان
چه تاولها که بر پایت رسیده
از آن خاری که دست را بریده
اسارت رفته ای با پای خسته
به همراه پدر با دست بسته
بیاد خاطرات تلخ و جانکاه
میاوردی دمادم بر لبت آه
تمام عمر سر کردی به ماتم
بیاد داغ های آن محرم
" شقایق" های صحرا از غم تو
همه پژمرده اند از ماتم تو
حمید رضازاده " شقایق"
کرمان
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
11- بنداني - مراقبت از چشم و زبان.mp3
1.63M
بسم الله الرحمن الرحیم
💠 مراقبت❗️ مداح از چشم و زبان!
🎤 حجت الاسلام والمسلمین بندانی نیشابوری
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
من از کودکی عاشقت بوده ام
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
مبادا برانی مرا از درت
به بازوی بشکسته مادرت
به عشق تو هرکس که منسوب شد
اگر بد بود عاقبت خوب شد
غمت حاصل زندگانی من
به راه تو طی شد جوانی من
من از ریزه خواران خوان تو ام
اگر چه بدم میهمان توام
به عشقت از آن دم که خو دادی ام
به چشم همه آبرو دادی ام
ز در راندگانت حسابم مکن
گدایم، کرم کن – جوابم مکن
ازین رو سپیدم بر داورم
که من هم سیاهی این لشگرم
شاعر :حاج علی انسانی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
السلام علیک یا محمد ابن علی الباقر ع
ای یادگار نهضت خونین کربلا
روز شهادتت؛ شده عالم ، پر از عزا
مهر هدایتیّ و شکافنده ی علوم
باقر، .. از این جهت لقبت داده مصطفی
دیدی چه داغهای عظیمی به کودکی
با حسِ کودکانه، چه کردی از این جفا؟
رنج اسارتی که کشیدی زبانزد است
نامت شکوه صبر و تحمل در این بلا
بی شک به روز حادثه گشتی شهید عشق
در آن زمان که شد ؛ سر جدّت زتن جدا
از شعله های خیمه دویدی به هر طرف
ای آشنا ،به خار بیابان ؛ نینوا
درد فراق و رنج اسیری و داغ دل
بود ارمغان زندگیت ؛ تا به انتها
زهر جفا رسید؛ به داد دلت کنون
آری شدی ز سیل مصیبت دگر رها
کروبیان به غربت تو گریه می کنند
قبرت بدون شمع و چراغ است و ؛ آشنا
بالاترین غریب بقیع و مدینه ای
بی زائر است قبر تو ای حجت خدا
بیت الحَزن سروده ( شقایق ) بیادتان
دارد همیشه سوی شما دست التجا
حمید رضازاده "شقایق"
کرمان
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
◼️در مصیبت امام باقر علیه السلام ◼️
چو شد در ماه ذیحجه عزای حضرت باقر
بگوش دل ز نو آید نوای حضرت باقر
تمام عرشیان نالان تمام فرشیان گریان
همه کون و مکان محزون برای حضرت باقر
مدینه شهر پیغمبر بود ماتم سرا امشب
چرا چون شد جهان ماتمسرای حضرت باقر
فلک رخت عزا کن بر تنت چون جعفر صادق
بدوش غم کنون دارد عبای حضرت باقر
بپاس حرمت آن پنجمین فرزند پیغمبر
گناهانت ببخشاید خدای حضرت باقر
کجا دانشسرای حضرت صادق شود بسته
حدیث معرفت آید ز نای حضرت باقر
بگو عنقا که جان جمله ی پاکان عالم را
بود بهتر همی گردد فدای حضرت باقر
به زهر زین زهر آلوده ی هشام دون گردید
ز بغض و کینه اش مجروح پای حضرت باقر
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
در مرثیت حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
درس وفای عهد به اهل جهان دهم
با خون خود به سنگر حق امتحان دهم
من مسلم عقیلم و سرباز جان نثار
در راه قرب دوست غریبانه جان دهم
شد نردبان عزت من دار یا حسین
اکنون ندای عشق از این نردبان دهم
افطار من ز خون دل داغدیده است
میراث خود به ساقی لب تشنگان دهم
گویم سخن ز حق و عدالت در این مسیر
گر دست و پا و پیکر و چشم و زبان دهم
ای باغبان گلشن سرسبز فاطمه
با اشک و خون به باغ تو آب روان دهم
جان می دهم راه عدالت گر از جفا
شرط وفا به عالم امکان نشان دهم
عنقا شکسته بال گر امروز چه غم
فردا به نزد خویش به او آشیان دهم
شعر حاج عباس عنقا
◼️◼️◼️◼️◼️
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
اماممحمد باقر علیهالسلام
چشمانداز فردا
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم
قیام عاشقان راستقامت بود عاشورا
قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم
تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی
به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم
پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی
شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم
چرا آتش بگیرند از عطش گلهای داودی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم
کسی از اسب میافتاد پشت نخلها، آری
علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم
صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما
خلیلالله تنها بود آنجایی که من بودم
شعاع آفتاب از مشرق گودال سر میزد
که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم
عدالت زیر سم اسبها پامال شد، آری
ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم
شدم محو نگاه عمهام زینب که در چشمش
تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم
چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد
که چشمانداز فردا بود آنجایی که من بودم
چه گلهایی که زیر بوتههای خار پرپر شد
مگر پاییز گلها بود آنجایی که من بودم؟
هلال ماه نو وقتی نمایان میشد از محمل
فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم...
محمدجواد غفورزاده
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
خاطرات قافله
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگیست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
سیدحمیدرضا برقعی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
هم نفس با افتاب
آینه بی اثر شود گر که تو جلوه گر شوی
روشنی سپیده دم هم نفس سحر شوی
ای مه من چه می شود از افق زلال عشق
پرده ز رخ برافکنی جلوه کنی بدَر شوی
ریخته بال و پر مرا ای همه بال و پر مرا
سوی تو بال و پر زنم بال و پرم اگر شوی
فُلک بدون لنگرم بحر تهی ز گوهرم
گوهر حق چه می شود بحر مرا گهر شوی
صبر و قرار تا به کی بی گل و یار تا به کی
جان ز تنم برون رود تا ز دلم خبر شوی
خسته ز کار و بار ما جانب خود بخوان مرا
ترسم از آن که سوی ما آیی و خسته تر شوی
چهره ز اشک شُسته ام خانه ز غیر رُفته ام
تا که تو میهمان این خسته خون جگر شوی
مانده به راه یکدگر کوی تو و دو چشمم من
یا من از آن گذر کنم یا که تو رهگذر شوی
«یاسر» اگر به راه وصل آینه دار غم شدی
بعد صبوری عاقبت همقدم ظفر شوی
**
محمود تاری «یاسر»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
امام محمد باقر علیه السلام
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
منشأ کل کمال و باقر کل علوم
هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام
اِنس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب
آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام
این عجب نَبْوَد که بخشی چشم جابر را شفا
زخم دل را میدهی با یک نگاهت التیام
ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم
از بقیعت عطر و بوی جنت آید بر مشام
در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو
پای تا سر، سر به سر آیینۀ خیر الاَنام...
کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان
روز در چشم یزید بیحیا آمد چو شام
لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت
طشت رسوایی او افتاد از بالای بام
تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی
گه به دشت کربلا، گه کوفه، گاهی شهر شام
خیمههای آل عصمت را که آتش میزدند
میدویدی در بیابان اشکریز و تشنهکام...
ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود
از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام
بارها آوردت از شهر مدینه تا دمشق
از وجودت هتک حرمت کرد جای احترام
گاه آوردت به زندان، گاه پای تخت خویش
گاه زد زخم زبان و گاه میزد اتهام
حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک
مرغ روحت پر زد از تن، جانب دارالسلام
بسکه بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم
دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام
تا به صحرای منا گریند بهر غربتت
حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام
دوست دارم بر تو گریم در بیابان بقیع
کردهاند این گریه را بر من حرامیها حرام
در کنار قبر بیشمع و چراغت روز و شب
هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام
از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال
وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام
بر تو میگریم که بردی کوه غم از کودکی
بر تو میگریم که شد با خون دل عمرت تمام...
حاج غلامرضا سازگار
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث