هدایت شده از ثامن المهدی(عج)
زوار عزیز شهرک امام خمینی «ره», شهد شیرین زیارت ارباب عالمین و نوشیدن جام معنویت از دست سقای کربلا گوارای وجودتان.
ضمن خیر مقدم به تک تک شما عزیزان ، از خدای منان توفیق تعالی معنوی و صحت وسلامتی و عاقبت بخیری برای شما عزیزان خواستاریم .
http://eitaa.com/samenolmahdi
آقای رئیس جمهور چه بر سر زیارت اربعین آورده اید!؟ (متن را تا انتها بخوانید)
چند سالی بود کلا از مرز زمینی به کربلا مشرف نشده بودم.مخصوصا مرز شلمچه که شاید ده سالی می شد.
امسال که به حسب اجبار تیم خدام باید از شلمچه می رفتم خوشحال بودم
پیش خودم گفتم هم فال است و هم تماشا...
هم توی مسیر کربلا سختی می کشم و لذت بیشتری می بریم و هم یه قدمی تو سرزمینهای راهیان نور میزنیم و یاد قدیما و خادمی شهدا رو زنده میکنیم...
اما زهی خیال باطل...
🔺متأسفانه آنقدر مسیر و روند اعزام زائران تسهیل شده بود که دیگر خبری از سختی های تردد و کمبود امکانات و ... نبود
🔺پارکینگها و جادهها در بهترین شرایط ممکن و خدمات رسانی به طور 24 ساعته در جریان بود.
🔺نمی فهمم اصلا چه معنی دارد که با طرف عراقی به تفاهم برسید و با API سیستم گذرنامه کشورمان را به سیستم گذرنامه عراق وصل کنید که هر وقت تردد سنگین شد دیگر طرف عراقی اصلا دیگر مهر ورود و خروج نزند و مردم معطل نشوند...!؟
🔺چه فکر کرده اید که در گرمای شلمچه تونل سرد راه انداخته اید با کلی کولر و آب سرد و ... نمیگذارید مردم گرمازده شوند .آخر مگر کربلای زمینی بدون گرمازدگی و حال خرابی مزه می دهد!؟
🔺من نمیفهمم چرا باید مردم پابرهنه و دست خالی جامعه درمرز زمینی شلمچه امکاناتی در سطح سالن ترانزیت بزرگترین فرودگاه بین المللی کشور یعنی فرودگاه امام خمینی(ره) یا حتی بهتر از آن را تجربه کنند. خوب اینها اگه میخواستند می رفتند چندین میلیون پول میدادند و یک بلیط رفت و برگشت لاکچری می گرفتند و میرفتند کربلا...!؟
🔺این چه صیغهای بود که ستاد فعالان مردمی اربعین پیاده کرده بود و عراقی ها را پای کار آورده بود تا اتوبوس رایگان بگذارند و تعدادی از مردم را رایگان و به زور از شلمچه سوار کنند و ببرند نجف...!؟
🔺اصلا یکی باید توضیح بدهد که چرا رفته اید و چندصد دستگاه اتوبوس از ترکیه اجاره کرده اید که کمبود وسایل نقلیه نباشد...!؟
🔺چرا مأموران گذرنامه و مرزداری باید با یک زائر اینقدر خوب و محترمانه برخورد کنند مگر می رود مهمانی !؟حواستان هست که دارد سفر اربعین مشرف می شود...!؟
🔺چرا خبری از بیغولههای توزیع ارز در مرز نبود و اینقدر شیک و مجلسی و محترمانه و بدون دردسر باید می رفتیم و قبل سفر از بانک های شهر خودمان ارز تحویل می گرفتیم!؟ چرا پیامک می دهید جمعه هم شعب بانک خدمات می دهند...!؟
🔺اصلا بگذار ببینم این گذرنامه ۵۰ تومنی زیارتی دیگر فکر کدام مسئول بی فکری بوده که گذرنامه را دست هر آدم بی پولی برساند...!؟
🔺چرا کاری کردید که حدود ۵ میلیون نفر از این امکانات استفاده کنند یعنی نزدیک ۷ درصد جمعیت کشور!؟ فکر این را نمیکنید که کشور خالی شود!؟
🔺نمی گویم خدمتی نشده، همین که برنداشتهاید و مرز را نیاوردهاید در شهر خودمان جای شکرش باقی است و حالا اضافه کردن پنجاه درصدی گیتهای تردد و فعال کردن سه گذرگاه مرزی ۲۴ ساعته را ندیده می گیریم...
🔺هرسال در مسیر برگشت از کربلا آنقدر سختی میکشیدیم که خودم را با این زمزمه راضی میکردم که «سفر کرب و بلا آخرش رنج و بلا» امسال حتی من را از خواندن این شعر محروم کردید...
📌خلاصه که جناب آقای رئیس جمهور و دولت محترم سیزدهم هیچ فکر کرده اید که چه بر سر زیارت اربعین مردم آورده اید!؟ حواستان باشد که این مردم به این همه خدمت رسانی یکهویی عادت ندارند و نباید کاری کنید که انتظارشان از دولت جمهوری اسلامی بالا بروند.
پن:
۱-متأسفانه یک تفکر در بین برخی کنشگران اجتماعی فراگیر است که آدم به ظاهر روشن فکر یا حتی حزبالهیِ دست به قلم باید همیشه غر بزند و الا ممکن است از غافله عقب بماند و در جمع رسانهایها کمتر دیده شود.
۲-وقتی اینقدر اتفاقات خوب و کم نقص برای خدمت به سیل عاشقان حسینی از سمت دولت رقم خورده و کمتر جای نقد گذاشته با یک فرار رو به جلو همان نقاط قوت را دست میگیریم و سیاهنمایی میکنیم.
۳-بی شک مردم ما لیاقت بیش از اینها را دارند ولی شروع این حرکت و تسهیلگری نشاندهنده یک عزم راسخ برای بهبود شرایط کشور به نفع مردم کف جامعه و قشر ضعیف و کمتر برخوردار است...
۴- بر خلاف همه سالهای گذشته امسال سهم دولت در تسهیل شرایط برای ایجاد یک حماسه مردمی در اربعین جدی بود هرچند که بار اصلی همچنان بر دوش مردم بود و اگر حرکت تودهها و گروههای مردمی نبود این اتفاقات نمیافتاد.
برای تشکر از دکتر رئیسی رئیس جمهور محترم و مردمی در نشر آن سهیم باشید 🙏🏼
با ما همراه باشید
لینک گروه شهرک امام خمینی(ره)
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/572653785C8e4e33e857
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلیاللهعلیکیااباعبدالله ✋️✨️
شب جمعه هوایت نکنم میمیرم 💔😭
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله 💚
بیاد جمیع شهدای گرانقدرمون🥀🥀
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
#یادت_باشد🌱
قسمت 14
حمیدکه ازروی شوق چشمش راروی بدی آب وهوابسته بودگفت:"هوابه این خوبی.اتفاقاجون میده برای خریددونفره.امروزبایدحلقه روبخریم،من به مادرم قول دادم."
چندتامغازه طلافروشی رفتیم.دنبال یک حلقه ی سبک وساده میگشتم که وقتی به انگشتم می اندازم راحت باشم،ولی حمیددنبال حلقه های خاصی بودکه روی آن نگین کارشده باشد.ویترین مغازه هاراکه نگاه میکردیم،احساس کردم میخواهدحرف بزند،ولی جلوی خودش رامیگیرد.گفتم:"چیزی هست که میخواین بگین؟احساس میکنم حرفتون رومیخورین".
کمی تامل کردوگفت:"آره ولی نمیدونم الان بایدبگم یانه؟"
گفتم:"هرجورراحتین،خودتون روزیاداذیت نکنین،موردی هست بگین."
یک ربع گذشت.همه ی حواسم رفته بودبه حرفی که حمیدمیخواست بگوید.روی ویترین مغازه هاتمرکزنداشتم ونمیتوانستم انتخاب کنم.گفتم:"حمیدآقا!میشه خواهش کنم حرفتون روبزنین،من حواسم پرت شده که شماچی میخوای بگی؟"هنوزهمین طوری رسمی همیشه باحمیدصحبت میکردم.
به شوخی گفت:"آخه تامل من تموم نشده!"
گفتم:"ممنون میشم تامل خودتون روتموم کنیدکه من بتونم توی این وضعیت آب وهواباحواس جمع یه حلقه انتخاب کنم!"
بازکمی صبرکردودست آخرگفت:"میشه مهریه روکمتربگیریم؟من باچهارده تاموافق ترم."
تاگفت مهریه،یادحرفهای دیروزوپیشنهادمادرم به حمیدافتادم که قراربودموقع خریدحلقه،سرمهریه چانه های آخررابزند!گفتم:"این همه تامل برای همین بود؟من که نظرم روهمون دیروزگفتم.همه ی فامیل های سمت مادری من مهریه های بالای پونصدتاسکه دارن،بازمن خوب گفتم سیصدسکه.دویست تابه شماتخفیف دادم.شماهم قبول کن،خیرش روببینی!
"هیچ حرفی نزد.ازروزاول که باهم صحبت کردیم همین رفتارراداشت،فقط میخواست من راضی باشم.این رفتاربرایم خیلی باارزش بود.
بعدازکلی سبک سنگین کردن،یک حلقه ی متوسط خریدیم؛گرمی صدوچهارده هزارتومان که سرجمع ششصدهزارتومان شد.موقع برگشت ازحمیدخواستم پیاده برگردیم.دوست داشتم باهم صحبت کنیم،بیشتربشنوم وبیشتربشناسمش؛این طوری حس آرامش بیشتری پیدامیکردم.
ازبازارتاچهارراه نظام وفاپیاده آمدیم.حمیددنبال مغازه ی آبمیوه فروشی بودکه من رامهمان کند،اماهرچه جلورفتیم چیزی پیدانکردیم.گفت:"اینجایه مغازه نداره آدم بخوادخانمش رومهمون کنه؟"خندیدم وگفتم:"خب این خیابون همش الکتریکیه،کی میاداینجاآبمیوه فروشی بزنه؟"
مغازه های الکتریکی راکه ردکردیم،نزدیک منبع آب خیابان سعدی بالاخره یک آبمیوه فروشی پیداکردیم.حسابی خودش رابه خرج انداخت؛دوتابستنی به همراه آب طالبی وآب هویج خرید.آب معدنی هم خرید.
من بالیوان کمی آب خوردم.به حمیدگفتم:"ازنظربهداشتی نظربعضیااینه که آب روبایدتوی لیوان شخصی بخوریم،ولی شنیدم یکی ازعلماسفارش کردن برای اینکه محبت توی زندگی ایجادبشه خوبه که زن وشوهرتوی یه لیوان آب بخورن."تااین راگفتم،حمیدلیوان خودش راکنارگذاشت ولیوانی که من باآن آب خورده بودم راپرکرد.موقع آب خوردن خجالت میکشید،گفت:"میشه بهم نگاه نکنی من آب بخورم؟"
میخواستم اذیتش کنم.ازاوچشم برنداشتم.خنده اش گرفته بود.نمیتوانست چیزی بخورد.گفتم:"من روکه خوب میشناسید،کلابچه شیطونی هستم."بعدهم شروع کردم به گفتن خاطرات بچگی وبلاهایی که سرخواهرکوچکترم می آوردم.گفتم:"یادمه بچه که بودم چنگال رومیزدم توی فلفل وبه فاطمه که دوسال بیشترنداشت میدادم.طفلی ازهمه جابی خبرچنگال رومیذاشت داخل دهانش،من هم ازگریه آبجی کیف میکردم!"
خاطرات وشیطنت های بچگی راکه گفتم،حمیدباشوخی وخنده گفت:"دختردایی،هنوزدیرنشده.شتردیدی ندیدی!میشه من باشماازدواج نکنم؟"گفتم:"نه،هنوزدیرنشده!نه به باره،نه به دار!بریدخوب فکراتون روبکنین،خبربدین."
بعدازخوردن بستنی،بااینکه خسته شده بودم،ولی بازپیاده راه افتادیم.حسابی سردل صحبت هایش بازشده بود،گفت:"عیدهاکه می اومدیم خونتون دوست داشتم دراتاق روبازکنی بیای بیرون که ببینمت.وقتی نمی اومدی،حرصم میگرفت،ولی ازخونتون که درمی اومدیم،ته دلم میدیدم که ازکارت خوشم اومده،چون بیرون نیومدی که نامحرم توروببینه".راست میگفت.عادت داشتم وقتی نامحرمی به خانه مامی آمدازاتاقم بیرون نمی آمدم.
برایم جالب بودبدانم عکس العمل حمیدوقتی باراول جواب منفی دادم چه بوده.پرسیدم:"وقتی شنیدین من جواب رددادم چی شد؟"
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
.
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
#یادت_باشد🌱
قسمت 15
حمیدآهی کشیدوگفت:"دست روی دلم نذار.من بی خبرازهمه جاوقتی این حرفهاروشنیدم ازاتاق بیرون اومدم وازمادرم پرسیدم شمامگه کجارفته بودین؟این حرفهابرای چیه؟مامان هم داستان روتعریف کردکه رفتیم خونه دایی تقی،ولی فرزانه جواب ردداد.منم باناراحتی وبه شوخی گلایه کردم که آخه مادرمن!رفتیدخواستگاری،منونبردین؟خودتون تنهایی رفتین؟کجابدون دامادمیرن خواستگاری که شمارفتید؟بعدهم رفتم داخل اتاق.اشکم درآمده بود.پیش خودم میگفتم من دخترداییمودوست دارم.هرچی میگذشت،اطمینانم بیشترمیشدکه توبالاخره زن من میشی،امابعدکه شنیدم جواب رددادی همش باخودم کلنجارمیرفتم که مگه میشه کسی که این همه بهش فکرمیکنم ودوستش دارم منودوست نداشته باشه؟"
صحبت به این جاکه رسید،من هم داستان قول وقراری که باخداداشتم راتعریف کردم.گفتم:"قبل ازاینکه شمادوباره بیایدوباهم صحبت کنیم،نذرکرده بودم چهل روزدعای توسل بخونم،بعدهم اولین نفری که اومدوخوب بودجواب بله روبدم،اماشماانگارعجله داشتی؛روزبیستم اومدین!"
حمیدخندیدوگفت:"یه چیزی میگم،لوس نشیا"درحالی که ازلحن صحبت حمیدخنده ام گرفته بود،گفتم:"می شنوم بفرما.
"گفت:"واقعیتش من یه هفته قبل ازاینکه برای باردوم بیایم خونتون رفته بودم قم،زیارت حرم کریمه ی اهل بیت.اونجابه خانوم گفتم یاحضرت معصومه سلام ا...علیهامیشه اونی که من دوستش دارموبه من برسونی؟دل من پیش فرزانه مونده،منوبه عشقم برسون!من توروازکریمه اهل بیت گرفتم."
تاملی کردم وگفتم:"حمیدآقا!حالاکه شمااین روگفتی،اجازه بده منم خوابی که چندسال پیش دیدم روبرات تعریف کنم.البته قول بده شماهم زیادی هوایی نشی!"پرسید:"مگه چه خوابی دیدی؟"
گفتم:"چندسال پیش توی خواب دیدم یه هلیکوپتربالای خونه دورمیزنه ومنوصدامیکنه.وقتی بالای پشت بوم رفتم،ازداخل همون هلیکوپتریه گوسفندسربریده بغل من انداختن."
حمیدگفت:"خواب عجیبیه.دنبال تعبیرش نرفتی؟"
گفتم:"این خواب توی ذهنم بود،ولی باکسی مطرح نکردم،تااین که رفته بودیم مشهد.توی لابی هتل یه تعدادکتاب زندگی نامه وخاطرات شهدابود.اونجااتفاقی بین خاطرات همسرشهید"ناصرکاظمی"،فرمانده ی سپاه پاوه خوندم که ایشون هم خوابی شبیه خواب من دیده.نوشته بودوقتی که مثل من باراول به خواستگاری جواب منفی داده بود،توی خواب می بینه یه هلیکوپتربالای خونه اومدویه گوسفندسربریده همراه یه ماهی توی بغلش انداخت.وقتی این خواب روبرای همکارش تعریف کرده بود،همکارش گفته بودگوسفندسربریده نشونه قربونی توی راه خداست.احتمالاتوازدواج که میکنی همسرت شهیدمیشه.اون ماهی هم نشونه ی بچه است؛البته همسرت قبل ازبه دنیااومدن بچه شهیدمیشه.نهایتاآخرقصه ی زندگیش دقیقاهمینطوری شد.قبل ازبه دنیااومدن بچه،همسرش شهیدشد.اونجاکه این خاطره روخوندم،فهمیدم که من هم احتمالاهمسرشهیدمیشم."
این ماجراراکه تعریف کردم،حمیدنگاه غریبی به من انداخت وگفت:"یعنی میشه؟من که آرزومه شهیدبشم،ولی ماکجاوشهادت کجا."
آن روزکلی باهم پیاده آمدیم وصحبت کردیم.اولین باری بودکه این همه بین ماصحبت ردوبدل میشد.به کانال آب که رسیدیم واقعاخسته شده بودم.حمیدخستگی من راکه دیدپیشنهاددادسوارتاکسی بشویم.تاسوارماشین شدیم،گفت:"ای وای!شیرینی یادمون رفت.بایدشیرینی میگرفتیم."
راهی نیامده بودیم که ازماشین پیاده شدیم.به سمت بازارچه کابل البرزرفتیم.دوجعبه شیرینی خرید؛یک جعبه برای خودشان،یک جعبه هم برای خانه ی ما.یک کیلوهم جدابرای من سفارش داد.گفت:"این شیرینی گل محمدی هم برای خودت،صبح هامیری دانشگاه بخور."
دوست داشتم تاریخ تولدحمیدرابدانم.برای اینکه مستقیماسوالی نکنم تاسفارش شیرینی هاآماده بشودازقصدبه سمت یخچال کیک های تولدرفتم.نگاهی به کیک هاانداختم وگفتم:"این کیک رومی بینین چه شیک وخوشگله؟تولدامسالم که گذشت!امادوم تیرسال بعدهمین مدل کیک روسفارش میدیم.راستی حمیدآقا،شمامتولدچه ماهی هستین؟"
گفت:"به تولدمن هم خیلی مونده،تولدم چهاراردیبهشته."
تاحمیدتاریخ تولدش راگفت درذهنم مشغول حساب وکتاب روزوماه تولدمان شدم.خیلی زودتوانستم یک وجه اشتراک قشنگ پیداکنم.حسابی ذوق زده شدم،چون تاریخ تولدمان هم به هم می آمد.من متولددومین روزچهارمین ماه سال بودم وحمیدمتولدچهارمین روزدومین ماه سال!
ازشیرینی فروشی تافلکه ی دوم کوثربایدپیاده میرفتیم.حمیدورزشکاربودوازبچگی به باشگاه میرفت.این پیاده رفتن هابرایش عادی بود،ولی من تاب این همه پیاده روی رانداشتم.وسط خیابان چندبارنشستم وگفتم:"من دیگه نمیتونم،خیلی خسته شدم."حمیدهم شیرینی به دست باشیطنت گفت:"محرم هم که نیستیم دستتوبگیرم.اینجاماشین خورنیست،مجبوریم تاسرخیابون خودمون روبرسونیم تاماشین بگیریم."
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
.
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم
🙏 لطفا با حوصله مطالعه کنید
متشکرم
♦️ مراقب *قوانین معکوس* دنیا باشیم!
✅ *در دستگاه خدا برخی چیزها، معکوس عمل میکند و این سرُّالاَسرار دنیاست.*
🔹صدقه دادن، ظاهراً پول را کم میکند اما در واقع معکوس عمل میکند و ما را از فقر نجات میدهد.
▫امام معصوم(علیهالسلام) میفرمایند:
اگر فقیر شدی، بیشتر صدقه بده!
🔹خمس و زکات هم معکوس عمل کرده و ما را غنیتر میکند.
🔹دنبال قدرت ندویدن، معکوس عمل میکند و او مثل سایه به دنبال تو میدود.
🔹 فکر آباد کردن آخرت، معکوس عمل میکند و دنیایمان را آباد میکند.
🔹وقتی وقتمان را صرف نماز، دعا و عبادت کردیم ، معکوس عمل کرده و برکت به وقتمان میدهد.
🔹وقتی به خودمان در راه خدا سخت میگیریم، معکوسش این است که سختی های دنیا که برای همه هست، برای ما آسان میشود و گاهی آسانتر.
🔹معکوس کمتر خوردن، سلامتی ست.
🔹وقتی یاد مرگ کنیم، معکوس عمل میکند و دلمان زنده و شاداب میشود.
🔹چشم هایمان را از حرام ببندیم، بیشتر از بقیه میبینیم و میفهمیم!
🔹وقتی سکوت اختیار کنیم، بیشتر از کسی که زیاد حرف میزند جلوه میکنیم.
🔹حجاب و پوشاندن خود از نامحرم، "وقار" را بیشتر میکند و قرآن نیز بر این موضوع تاکید دارد.
🔹وقتی جانت را در راه خدا میدهی و شهید میشوی، معکوس عمل کرده و خداوند تو را زنده میداند :
▫«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»
● هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندارید بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
🔹وقتی نیرنگ میزنیم و چاهی برای کسی میکنیم، معکوس عمل کرده و خودمان دچار نیرنگ میشویم و اول در چاه میافتیم!
🔹وقتی مهماندار میشویم، برکت به سفرهمان میآید و بارها دیدهایم با همان غذای همیشگی، همه سیر میشوند.👌🔆
🔹وقتی بچهدار میشوی نیز قانون معکوسهای دنیا اِعمال میشود و برکت و رزق و روزیات زیاد میشود! 👍
🔹برای نشاط و شادی خود باید به فکر رفع مشکلات دیگران باشی و دل دیگران را شاد کنی تا دل خودت شاد شود. 🔆
✅ و این گونه است که خدا از مردم میخواهد اندکی در کار دنیا و قانون حاکم بر آن (معکوس عمل کردن) تأمل کنند بلکه به بیراههای که شیطان به دروغ جلو آنها تزئین میکند، نروند.
حاج قاسم عیب پوش بود.
در جلسه ای با حضور مسئولین نظارتی لشکر ، طرح دو فقره پرونده ی بی نظمی درخصوص دو نفر از نیروها مطرح شد، به شدت موضع گرفت وگفت:
مگه نعوذ بالله شماخدایید؟!
دیدم بحث دارد شدید میشود، پا در میانی کردم و گفتم:
ما و دوستان شنیدیم کسالت دارین، برای احوال پرسی خدمت رسیدیم.
همه زدند زیر خنده و ماجرا ختم به خیر شد، حاج قاسم بیست و یک سال در تهران حکم اخراج حتی یک نفر را امضا نکرد و میگفت: زن و بچه ی ایشون چه گناهی کردن؟
به همین خاطر پیشنهاد بازنشستگی یاجابجایی برای او میداد ...
نقل از :
محمدرضاحسنی دوست و همرزم شهید