4_5783003628172214336.ogg
1.21M
#پرسش_و_پاسخ
#سن_مناسب_برای_حفظ_کودکان
🌼سلام خدمت استاد عزیز
ببخشید چندین بار از بنده سوال کردن که فرزند 5 و 6 ساله دارن...
❓آیا الان وقت مناسبی برای حفظ قران هست؟؟ و چگونه؟؟
🎤 #استاد_قاسمی پاسخ میدهند.
👌ویژه خانواده ها (پیشنهاد دانلود
•┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
#نکته
🍁🍁🍁تکنیک تصویرسازی
🌷🌸قبل از حفظ قرآن تصویر صفحه را در ذهنت ثبت کن
🌷🌸دقت کن صفحه سمت راست قرآن است یا چپ
🌷🌸دقت کن هر آیه کجای صفحه قرار گرفته است
🌷🌸دقت کن آیه بالای صفحه ، پایین صفحه یا وسط صفحه آمده است
🌸🌷برای هر صفحه باید یک تصویر در ذهن حافظ ثبت شود
🍃🌹پس حافظ کل قرآن 604 تصویر از صفحات قرآن در ذهن خود دارد
☘️✨🍀هنگام مرور آیات بدون باز کردن قرآن تمرکز کن ،تصویر صفحه را مجسم کن ،جایگاه ایه را در ذهن پیدا کن ،و تلاوت کن
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
💥 پيامبر صلي الله عليه و آله:
دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است؛ پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و نادان نميريد. به راستى كه خداوند، بهانه اى را براى نادانى نمى پذيرد
💐 کانال ها و گروه های قرآنی
🌺 گروه حکمت های قرآنی
https://eitaa.com/joinchat/35193152C19a2d358a9
🌹 گروه دعا های قرآنی
http://eitaa.com/Quran_Hakim_Channel/199
🌷 گروه باید و نباید های قرآنی
http://eitaa.com/Quran_Hakim_Channel/197
🌻 کانال عکس و استیکر قرآنی
https://eitaa.com/joinchat/3847881025C0768145240
🍃🌺
@Quran_Hakim_Channel
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
💥 پيامبر صلي الله عليه و آله: دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است؛ پس بياموزيد و تعليم دهي
قابا توجه اعضای محترم کانال
بنر مورد نظر مورد تایید ماست
لطفا عضو شوید
⚡«خلوت» خلوت است⚡
📵خلوت!
📝همان دامی كه حضرت يوسف عليهالسّلام در آن گرفتار شد و تنها كاری كه میتوانست انجام دهد، گريختن بود...
🚪و خدا درهای رحمتش را به روی او يكی پس از ديگری باز كرد و رهايی اش بخشيد.
💻چه خلوتی دنجتر از فضای مجازی؟
❄️خلوتی كه در آن حتّی شرم نگاههايمان نيز مزاحم اختلاطمان نخواهد شد و استيكرها و شكلک ها جايگزين خندههای زير لب و عشوههای پنهانيمان خواهد شد...
💫🔺همان چيزی كه در واقعيّت هرگز تصوّرش را نيز نمی كنيم و خودمان را از آن مبرّا میبينيم.
🚨اين خلوت نيز همان خلوتی است كه رسول اكرم صلیاللهعليهوآلهوسلم فرمودند اگر زن و مردی در آن تنها شوند، نفر سومشان ابليس 😈 خواهند بود.
🗯حواسمان باشد! 👇
🅾شيطان هم دم و دستگاهش را الكترونيكی كرده است!
✅ خدای دنیای مجازی، همان خدای دنیای حقیقی است.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت👇
@goranketabzedegi
⚠️کشته شدن شیطان⚠️
🔹از امام صادق علیهالسلام پرسيدند:
اينکه خدا به شيطان گفت "منتظر وقت معلوم باشد"، اين "وقتِ معلوم" کي خواهد بود؟
🔹 امام فرمود:
🟢روز قيام قائم ماست، وقتي خداوند او را برانگيخته ميکند و آماده قيام است در مسجد کوفه است، در آن وقت شيطان در حالي که با زانوهاي خود راه ميرود، به آنجا مي آيد
❌و ميگويد: ای وای از خطر امروز.
👈قائم پيشاني او را گرفته و گردنش را مي زند. آن موقع "روز وقت معلوم" است که مدت او به آخر میرسد.
📚بحار ج52،
مهدي موعود ص1135،
نجم الثاقب ص162
🔴توضيح
شيطان موجودی حقيقی است و کشته ميشود ولی نفس اماره (دشمن درونی) همچنان وجود خواهد داشت که آن هم در پی تکامل عقل -که پس از ظهور توسط حضرت انجام ميشود- اصلاح ميشود و طبق حديثی از امام صادق علیهالسلام، بر روی زمين، ديگر گناه صورت نميگيرد
(اصول کافی)
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
🔸️در ایران قدیم دو کلون روی درها میگذاشتند که دو نوع صدای مختلف تولید میکرد، یک کلون برای خانم ها، و دیگری برای آقایان.
صاحب خانه با شنیدن صدای در متوجه میشد که مرد پشت در است یا زن !
#جالب است بدانید
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بـدون تـو هـرگــز♥️⃟📚 #قســمت_نوزدهمــ هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر
♥️⃟📚بـدون تــو هــرگــز♥️⃟📚
#قسمــت_بیســـتمــ
–یادته 9 سالت بود تب کردی...
سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم...
–پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم...
التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود...
–خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه...
پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود...
–برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری...
و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه...
تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود...
پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه
سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود...
بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن...
[شخصیت اصلی این داستان ... سرکار خانم ... دکتر سیده زینب حسینی هستند ... شخصی که از اینبه بعد، داستان رو از
نگاه ایشون مطالعه خواهید کرد]
نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه
موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه...
سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد...
–شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید...
زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت...
–و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده...
نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده
باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ...
هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز
رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم...
من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط
پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب..
فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به
ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن...
هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمت
حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ...
خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ...
–بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟..
دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود...
اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ... تا حدی که نماینده دانشگاه،
شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد...
جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود ... همه چیز، حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود...
از چینش و انتخاب وسائل منزل ... تا ترکیب رنگی محیط و ... گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد...
حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت...
هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت...
–چرا بابا؟ ... چرا؟...
توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای
کسب علم و تجربه تلاش می کردم ... بلاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید ... اون هم کنار یکی از
بهترین جراح های بیمارستان...
همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... اما...
.
آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی...
چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم...
حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد ... مرد بود...
برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ...
ادامه دارد...
💠هیزم جهنم انسانهای گنهکار هستند💠
⚜ برگرفته از بیانات آیة الله جوادی آملی:
⭕️اگر انسان مؤمن باشد به فكر توشه است نه به فكر تيشه.
❓مگر اين خيانتها تيشه نميشود؟
❓مگر اينها ارّه نميشود؟
❓مگر اينها داس و تبر نميشود؟
❓مگر نفرمود: وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؟
🔥هیزم جهنم قاسطین خواهند بود.
هيزم را آنجا از جنگل نميآورند. مواد سوخت و سوز مثل زغال سنگ را از معدن نميآورند
❗️بلكه خود اين انسان خائن ميشود هيزم جهنم!
❗️آنهم هيزم نسوز!
🔘اين طور نيست كه بسوزد و خاكستر بشود:
💢كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا
هر گاه پوستهای تنشان در آتش جهنم بسوزد، پوستهای دیگری به جای آن قرار میدهیم.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄ #Part_7 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آو
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄
#Part_8
دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش اسیر داعش شوند.
اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام امام حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن(علیهالسلام) برای چی در این محل به سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
گریههای زنعمو رنگ امید و ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت کریم اهل بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
روایت عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
···------------------···•♥️•···------------------···
ادامه دارد...
به قلم: فاطمه ولی نژاد
🔴ظلم به خود
✍ ما گاهی به حقوق دیگران توجه میکنیم که خیلی هم لازمه ولی باید بدونیم خودمون هم پیش خودمون حق داریم!
ما باید مراقب خودمون باشم.
باید توی دنیا مراقب جسم و روحمون باشیم
این وظیفه ما هست.
گناه، هم حق خدا رو ضایع کردنه، هم حق خودمون رو
دلمون میاد یکاری بکنیم جسممون توی آتش جهنم بسوزه؟
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
استغفار بر چهار نوع است :
1) استغفار رفعی
بنده وقتی مرتکب گناه یا خطایی می شود و به وسیله توبه و استغفار در صدد رفع خطای خود است .
2) استغفار دفعی
عرفا و بزرگان و حتی معصومین قبل از ارتکاب به گناه استغفار می کنند ، مثل حضرت یوسف که حتی فکر گناه هم نکرده بود ولی گفت معاذ الله
3) استغفار احساس حضوری
معصومین خود را در محضر پروردگار می دانند و به همین جهت عملی که مولا دوست ندارد را انجام نمی دهند
4) استغفار رؤیت حضوری
پیامبر اکرم (ص) در محضر پروردگار است و او را می بیند ( البته با چشم دل ) و لذا می گوید :« وجودی ذنبٌ » وجود خودش را در برابر مولا ذنب و گناه می داند که درک این درجه از فهم بشر بالاتر است .
#استاد_ابوالفضل_بهرامپور
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
─═┅═༅🍃🌼🍃༅══┅─
◁#نکات_کلیدی_جزء_سوم_قران
۞◁(1).. اگر انفاق کنید و صدقه دهید خدا چند برابر آن را پس می دهد...بقره 261
۞◁(2)..با کسانی که صدقه می دهید با لحن خوب سخن بگویید...بقره 263
۞◁(3)..در پنهانی انفاق کنید که باعث بخشش گناهان می شود...بقره 271
۞◁(4)..از ربا دوری کنید که برکت ندارد و خدا درآمد ربا خوار را نابود می کند...بقره 276
۞◁(5)..به بدهکار مهلت دهید و اگر نمی تواند بپردازد، بدهی را بر او ببخشید...بقره: 280
۞◁(6)..خداوند از هر کس به اندازه توانایی اش تکلیف می خواهد...بقره: 286
۞◁(7)..با کافران دوستی نکنید که از دوستی با خدا بهره ای نمی برید...آل عمران 28
۞◁(8)..دینی جز اسلام را نپذیرید که پذیرفته نمی شود و از زیان کاران خواهید بود...آل عمران 85
۞◁(9)..به نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید...آل عمران 92
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
✔🌱نامردی شیطان تو جهنم
🏷وقتی خدا گنهکارا رو درون جهنم میندازه، شيطان به جهنّميان ميگه: خدا یه وعدۀهای خوبی به شما داد، منم یه وعدههائی دادم که الان تخلف کردم؛ اما تو دنيا مجبورتون نکردم که گناه کنید، فقط دعوتتون کردم و شما هم گوش کردید. بنابراين منو سرزنش نكنيد برید خودتون رو سرزنش کنید. امروز نه من میتونم به داد شما برسم نه شما میتونید به داد من برسید.
📚سوره ابراهیم آیه۲۲
💥از این آیه بر میاد که گنهکارا تو جهنم به شیطان میگن که تو مارو بیچاره کردی و شیطانم اینجوری جوابشون میده.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
꧂🌸🍃჻
🌸🦋꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸_﷽
🍃჻🌸🍃
کشاورزی در قرآن
1️⃣ آثار کشاورزی تامین غذا؛ علوفه و زیبایی 🌳
«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّىٰ إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ...»(۲۴)یونس
همانا مَثَل زندگى دنيا همچون آبى است كه از آسمان فرود آورديم، پس گياهِ زمين از آنچه مردم و چهارپايان مىخورند با آن در آميخت (و روئيد)، تا آنكه زمين (از آن گياهان) زينت بگرفت و اهل زمين پنداشتند كه بر استفاده از آن همهى نباتات توانايند. (ناگهان) فرمان (ويرانى ما) شبى يا روزى آمد، پس آن را چنان درو كرديم كه گويى ديروز گياهى وجود نداشته است.
2️⃣ کشاورز واقعی خداست🌱
«أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»
(۶۴)واقعه
آیا شما آن تخم را میرویانید یا ما رویانندهایم؟
3️⃣ اهمیت کشاورزی🌴
«وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لاَ يُحِبُ الْفَسَادَ»(۲٠۵)بقره
نشانه آن، این است که هنگامی که روی برمیگردانند (و از نزد تو خارج میشوند)، در راه فساد در زمین، کوشش میکنند، و زراعتها و چهارپایان را نابود میسازند؛ (با اینکه میدانند) خدا فساد را دوست نمیدارد.
4️⃣ آسیب شناسی کشاورزی 🍀
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ»(۲۱)زمر
آیا (نشانه لطفهای خدا را در دنیا) نمیبینی که خدا از آسمان آب باران نازل گردانید و آن را در روی زمین در نهرها و جویها روان ساخت آن گاه انواع نباتات گوناگون بدان برویاند باز (از سبزی و خرّمی) رو به خزان آرد و نخست بنگری که زرد شود و آن گاه خدا (چوب و علف) خشکش گرداند؟ همانا در آن صاحبان عقل را تذکر (قدرت و رحمت الهی) است.
5️⃣ نعمت کشاورزی 🌻🌾
«وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ»(۱٠)الرحمن
و زمین را (با هزاران نعمت) برای(زندگانی) خلق مقرّر فرمود.
«فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ»(۱۱)الرحمن
که در آن میوههای گوناگون و نخل خرمای با پوشش برگ و شکوفه و غلاف است.
«وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ»(۱۲)الرحمن
و هم حبوبات متنوع که دارای برگ و گل است و نیز ریاحین است.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
﷽✨
#کوتاه_ولی_اموزنده
☘یه پسر بچه بود به نام غلامعلی پیچک که بعدها شد فرمانده عملیات غرب کشور و طوری شهید شد که برایش دو مزار درست کردند🥺 مادرش از بقالی سر کوچه برایش بستنی خرید. پسربچه بستنی را تو آستینش قایم کرد آوردخونه.
☘مادرش میگفت وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم وگفت: مامان بستنی آب شد ولی دل بچه های تو کوچه آب نشد.
❌حالا آدمهای این زمانه بعضی هامون به جایی رسیدیم که عکس خانه ها .نوشیدنی ها و لحظه لحظه سفره مهمانی و سفره یلدا ومیوه های نوبرمون رو می فرستیم اینستا و....
🌷 فرقی نمی کنه مخاطبمون داره یا نداره .گرسنه ست یاسیره ....🌹
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺فرازی بسیار زیبا و دلنشین🌺
✅استاد ابوالعینین شعیشع✅
سوره اسراء آیه۷
🌹بشنوید و لذت ببرید🌹
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
هدایت شده از کانون فرهنگی هنری فهما غدیر
📸مسابقه عکس سفره هفت سین🍏
6️⃣3️⃣2️⃣ سرکار خانم زهره داداشی
📍استان آذربایجان شرقی / مرند
#لحظه_طلایی | #عید_نوروز
🔹 @kanoonghadir_tiran