🔵 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔸 بهشت برزخی!
✍ هوای بهشت برزخی مثل فصل بهار مطبوع و معتدل بود. خیلی تحت تاثیر این اعتدال قرار گرفتم، البته محیط باغ بسیار زیبا و مفرح بود،
آن چنان که نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم، می خواستم جست و خیز کنم. می خواستم بدوم و از شادی فریاد بزنم. از بس که زیبا بود.
آن سوی مرگ
🔻
احکام نموداری اعتکاف.pdf
908.1K
دروغ نگویید
چون هر دروغ کوچکی که
بر زبان می آورید
شمارا به خدا حافظی نزدیکتر میکند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️جشن عقد متفاوت در حرم بانوی کرامت😍
🔸ازدواج زوج سندرم داون که زندگی مشترکشان را آغاز کردند.
💠 قضاوت با شما:
1️⃣ بخش اول
🔰 تماس تلفنی:
🔸خانم: "عزیزم، نرمافزاری رو که گفتم رو از همکارت سؤال کردی؟"
🔹آقای همسر:" ای باباااا... میبینی سرم شلوغه و همش زنگ میزنی... "
🔰 پیامک:
🔸خانم: "عزیزم من خیلی سر درد دارم. میشه وقتی برگشتنی، از داروخونه برام یه مسکن بخری. یکمم شب زودتر بیایی؟!" 😓
🔹آقای همسر: "خُب یکم بخواب تا خوب بشی! ضمناً کارمم زیاده و امشب نمیتونم زود بیام..."
🔰 شب منزل:
🔸خانم: "چه خبر؟! کارات خوب پیش میره؟!"☺️
🔹آقای همسر: "ولش کن. برو شام رو بکش. مُردم از گشنگی..."
2️⃣ بخش دوم
♨️ ارتباط مجازی با غریبه:
♦️خانم: "ببخشید اون نرمافزار رو تونستید برام پیدا کنید؟!"
♦️نامحرم_مجازی!: "سلام خواهرم؛ بله بله همین الان میفرستم براتون..." 🌷🙏
♦️خانم: "ببخشید آنلاین نبودم. یه مقدار کسالت داشتم"😓
♦️غریبه نامحرم مجازی!: "ای واااای😰 خدا بد نده! چی شد خواهر من؛ تورو خدا اگه کاری از دست من برمیاد بگین..."
⚠️ و این داستان تا... ادامه دارد!
#تلنگر
🔺
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️خانه خالی از کودک
برکت ندارد...
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
🌸
شنبه های محمدی
#آیههایآرامش
🌿واجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ
و مرا از جمله وارثان بهشتِ پُرنعمت گردان!
🤍سوره شعراء آیه۸۵
تمثل سوم
شیطان به صورت پیرمردی نزد هاجر آمد و به حالت دلسوزی و نصیحت گفت: آیا میدانی ابراهیم، اسماعیل را به کجا میبرد.
گفت: به زیارت دوست.
شیطان گفت: ابراهیم او را میبرد تا به قتل رساند.
هاجر گفت: کدام پدر ، پسر را کشته است مخصوصاً پدری چون ابراهیم و پسری مانند اسماعیل.
شیطان گفت: ابراهیم میگوید: خدا فرموده است.
هاجر گفت: هزار جان من و اسماعیل فدای راه خدا باد، کاش هزار فرزند میداشتم و همه را در راه خدا قربان میکردم (نقل شده: هاجر چند سنگ از زمین برداشت و به سوی شیطان انداخت و او را از خود دور کرد).
🔰وقتی که شیطان از هاجر مأیوس شد، به صورت پیرمرد نزد ابراهیم رفت و گفت:ای ابراهیم! فرزند خود را به قتل نرسان که این خواب شیطانی است، ابراهیم با کمال قاطعیت به او رو کرد و گفت:ای ملعون، شیطان تو هستی.
پیرمرد پرسید:ای ابراهیم! آیا دل تو را میدارد که فرزند محبوبت را قربان کنی؟
ابراهیم گفت: سوگند به خدا اگر به اندازه افراد شرق و غرب فرزند داشتم و خدای من فرمان میداد که آنها را در راهش قربان کنم، تسلیم فرمان او بودم (نقل شده ابراهیم با پرتاب کردن چند سنگ به طرف شیطان، او را از خود دور ساخت).
شیطان از ابراهیم ـ علیهالسلام ـ هم ناامید شد و به همان صورت سراغ اسماعیل رفت، و گفت:ای اسماعیل، پدرت میخواهد تو را به قتل برساند،
اسماعیل گفت: برای چه؟
شیطان گفت: میگوید فرمان خدا است، اسماعیل گفت: اگر فرمان خدا است، در برابر فرمان خدا باید تسلیم بود، چند سنگ برداشت و با سنگ به شیطان حمله کرد
✍(الان هم در مراسم حج، در منی ، سه ستون به نامهای جَمره اولی و وُسطی و اُخری ) به یاد همین ماجرا سنگ زده میشود
نور الثقلین
مجمع البیان
تفسیر ابوالفتوح