#نکات_آموزشی_حفظ_قرآن_کریم
#مشاوره_های_حفظ_قرآن_کریم
#توصیه_های_مهم_آموزشی
#مرور_محفوظات
#حافظه_تصویری
✍️ چند راهکار مهم برای تقویت حافظه تصویری.
🔸هنگام تلاوت هر صفحه و هرآیه، تصویر آن را در ذهن مجسم کنید.
🔹علاوه بر برنامه مرور که از حفظ انجام میدهید، یک برنامه برای ختم محفوظات از روی قرآن داشته باشید. به عبارتی به ازای هر ۳ یا ۴ دور مرور از حفظ یک دور ختم از روی قرآن.
🔸در مباحثه، هنگام تلاوت همبحثتان از روی قرآن او خط ببرید و اشکالاتش را برایش مشخص کنید.
🔹تمرین آیات بالا و پایین صفحات، آدرس دهی آیات مورد پرسش و... را در برنامه داشته باشید.
🔸گاهی میتوانید از نوشتن آیات البته با رعایت جایگاه قرارگیریشان در صفحه استفاده کنید.
🔹بعداز مرور هربخش یک دور آن را چشم خوانی کنید.
#شهرداری_که_هیچ_وقت_حقوق_نگرفت!
🔹آقا مهدی باکری زمانی که شهردار ارومیه بود هیچ وقت حقوق دریافت نکرد. او با من که مسئول اعتبارات شهرداری بودم، طی کرده بود که به هرکس که امضای او زیر نامه اش بود مبلغ مذکور را از حقوقش کسر کرده و به او بدهند. همه کسانی که نیازمند بودند و او مراجعه میکردند با این کار نیازشان بر طرف می شد. بعد از اینکه شهرداری را ترک کرد، نه تنها طلب کار نبود بلکه به شهرداری بدهکار بود. علت آن هم این بود که هر کس تقاضایی می کرد آقا مهدی زیر نامه اش مرقوم میکرد: امور مالی لطفا مبلغ فوق از حقوق اینجانب به ایشان برداخت شود.
🔹به همین دلیل به شهرداری بدهکار شده بود. بعد از آمدنش به سپاه به او گفتم: تو که شهرداری بودی و اختیارات لازم را داشتی چرا از حقوق خودت به نیازمندا میدادی؟ بعدشم گفتم: اگه اجازه بدی حقوقت رو حساب کنیم تا بری از حسابداری بگیری. گفت: نه لازم نیست من حقوقم را گرفتم.
✍راوی: علی عبدالعلی زاده
#مهدی_باکری
4_5922309376294523435.mp3
19.97M
#خیال_خدایی
تلاوتی به سبکی که
اتمسفرش آرام کننده
باشه ، بتونین هنگام خواب و
عصبانیت یا ارام کردن بچه و..
ازش استفاده کنید.
صفحه ۶ و ۷
( سوره بقره )
#باهندزفری_استماع_بفرمایید
یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه ، کشاورز دامپزشک میاره .
دامپزشک میگه:
" اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید "
گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه:
"بلند شو بلند شو"
گاو هیچ حرکتی نمیکنه...
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه:
" بلند شو بلند شو رو پات بایست"
بازگاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش
روز سوم دوباره گوسفند میره میگه:
"سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی "
گاو با هزار زور پا میشه..
صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه:
" گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم ...گوسفند رو قربوني كنيد... "
نتیجه اخلاقی:
خودتونو نخود هر آشی نکنید !
🔰آیا میدانید ⁉️
۶ آیه در قرآن هست که تلاوت کننده ی آن ، از شرّ دشمنان محفوظ می ماند⁉️
...و جالب تر اینکه در هر کدام از این ۶ آیه ، ده بار حرف قاف تکرار شده است⁉️
✅ آیه ۲۴۶ سوره بقره 👈 الم تر الی الملا...
✅ آیه ۱۸۱ سوره آل عمران 👈 لقد سمع الله قول...
✅ آیه ۷۷ سوره نساء 👈 الم تر الی الذین قیل لهم کُفُّوا...
✅ آیه ۲۷ سوره مائده 👈 واتلُ علیهِم نباَ ابنَی آدم...
✅آیه ۱۶ سوره رعد 👈 قل من ربُّ السماوات والارض..
✅ آیه ۲۰ سوره مزمل 👈 ان ربّک یعلَمُ اَنّک...
🌺🍃خوشا به حال حافظان قرآن ؛ که این آیات همیشه همراه و محافظشونه.
#کتاب_خزائن مرحوم نراقی ، ص ۱۱۰
#نکات_تفسیر
#نکات_حفظ
#آیا_میدانید
﷽
زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫
کانال #آموزشی
راه ارتباطی با ما
👇
@Mohmmad1364
سامانه پیامکی 📨
#30002659313114
بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند✍️
باحضور اساتید و حافظان قرآنی 🎓
کپی از مطالب آزاد است
🔹چیزهایی که کاش روز اول کار کردنم میدونستم:
۱.پول مهمتر از حرف دیگرانه! چون تو مشکلات اولی به کمکت میاد.
۲. چند تا کار کارمندی و کار پروژهای بیشتر از زدن یه بیزینس میتونه بهت پول بده.
۳. روزی ۴ ساعت در مورد تخصصت یاد بگیر، از ۹۹ درصد همتخصص هات جلو میفتی.
۴.روی برندسازی شخصیت کار کن، نذار گمنام بمونی.
۵.دوستات رو از کسایی انتخاب کن که شغلتو درک کنن.
۶.وظیفه تو راضی کردن دوستان، اطرافیان، همکاران، رقبا نیست. تو فقط باید مشتری رو راضی کنی.
۷. همیشه ۱۰ درصد مشتریها، مخاطبها، دنبال کنندهها باید ناراضی باشن. اگه ۹۰ درصد رضایت دارن بهخاطر اون ۱۰ درصدخودتو اذیت نکن.
۸. آینده هر حسرتی قراره بخوری بهخاطر تلاش نکردنه.
۹. اندازه زندگی ۶ ماه آیندت پول نقد ذخیره کن، بهدردت میخوره.
۱۰. برخلاف اینکه فکر میکنی زندگی با خونواده داره بهت کمک میکنه ولی جلوی انگیزههاتو میگیره، مستقل شو.
✍️سروش احمدی
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
🔴 #ضرب_المثل
ریشه ضرب المثل از دماغ فیل افتادن
گذشتگان بر این باور بودند که سه حیوان یعنی موش، گربه و خوک پیش از طوفان نوح وجود نداشته اند و تنها بر حسب ضرورت در کشتی نوح پدید آمده اند که داستان آن در روضه الصفا ( جلد اول، ص ۶۴ ) و مجمل التواریخ و القصص ( ص ١۸۵ ) چون این آمده است :
در طی مدت شش ماه که کشتی نوح چون پر کاهی بر روی امواج خروشان دریا در حرکت بود سطح و هوای کشتی از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بودند بسیار ملوث و متعفن شد . ساکنان کشتی که دیگر به ستوه آمده بودند نزد نوح رفتند و نزد او شکوه و گلایه کردند. پس از مناجات نوح بر درگاه خداوند، امر آمد که نوح بر پشت فیل دست فرود آورد. چون نوح به این فرمان عمل نمود، خوکی از بینی فیل بیرون افتاد و همه ی پلیدی ها را خوردن گرفت و سفینه پاک گشت
آورده اند که ابلیس نیز دستی بر پشت خوک زده و از بینی خوک موشی بیرون آمد که در کشتی خرابی بسیار می کرد و نزدیک بود که کشتی را سوراخ کند. این بار نیز خداوند فرمان داد تا نوح دستی بر روی شیر بکشد که با این کار، شیر عطسه ای زده و گربه ای از بینی او بیرون آمد و زحمت موش را مرتفع ساخت
#ضربالمثل
#دماغ
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_نهم فرزانه یک آن کنترل خودش رو از دست داد وگفت: برای رسیدن به به
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_دهم
رنگ صورت فرزانه عین گچ سفید شده بود... ازصدای پاها معلوم بود چند نفر دارن بالا میان... در اتاق پذیرایی باز بود اولین مرد از جلوی در رد شد ... دومی... سومی....
فرزانه گفت چه خاکی تو سرمون کنیم؟؟ من هم مستاصل گفتم الان زنگ میزنم جلالی... فرزانه گفت تا جلالی بیاد... اشک از گوشه چشمش سرازیر شد روی گونه هاش...
توی دلم گفتم خدایا ما دختریم... خدایا تورو به حضرت زهرا ... به اون لحظه توی کوچه.... خدایا بلایی سرمون نیاد... اشک روی صورتم چکید روی کاغذها...
تو اون لحظات زجر آور که داشتیم به تمام هویتمون فکر میکردیم از استرس و ترس فقط نگاه های خیس بود که بین من و فرزانه رد و بدل می شد... بعد از چند لحظه فرزانه چاقو را از توی کیفش در آورد بیرون...
گفت: به مولا بیان داخل با همین چاقو میکشمشون!!! بعد گریه اش شدت گرفت و گفت اگه نتونم خودمو میکشم...
منم در حالی که اشک میریختم با سر کارش رو تأیید کردم... با این حرف فرزانه یاد شهیده معصومه آرامش افتادم...
دختری که سال ۶۹ برای حفظ عفت و حیا حاضر شد بدنش تکه تکه بشه ولی عفت و تقواش را نفروشه ...
خدایا...خودت مواظب ما باش...
با توجه به مکانی که بودیم و افرادی که اونجا بودن همه چی توی اون شرایط طوری بود که خطر و کامل احساس می کردیم...
گاهی زمان فقط چند دقیقه است ولی انگار قرار نیست تموم بشه چه لحظات سختی برای من و فرزانه می گذشت...
بعد از چنددقیقه خانم مائده اومد داخل اتاق، نفس نفس میزد...
بریده بریده گفت:ببخشید معطل شدید... فرزانه در حالی که اشکهای صورتش رو پاک میکرد گفت: خانم اینجا چه خبر؟! خانم مائده که تازه متوجه چهره های ما شده بود گفت: مشکلی پیش اومده؟ اتفاقی افتاده؟؟
فرزانه گفت ما از شما باید بپرسیم! این آقایون اینجا چکار میکنن؟؟
من ادامه دادم گفتم :خانم ما مثلاً اومدیم برای مصاحبه این چه وضعیه؟! خانم مائده در حالی که داشت در اتاق رو می بست گفت: الان براتون توضیح میدم....
در اتاق که بسته شد فرزانه همونطور که لبش رو می گزید نگاه ملتمسانه ایی به من کرد... معترضانه به سمت خانم مائده رفتم و گفتم: چرا در رو می بندید؟؟!
داشتم میرفتم در رو باز کنم که یک دفعه صدای یک چیز مهیبی اومد...خانم مائده محکم دستش رو زد به صورتش و گفت یا حضرت محمد...
#سیده_زهرا_بهادر